روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد

داد زمانه بده کايزد داد تو داد روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد ايمني و عز و ناز، فرخي و دين وداد خواسته داري و ساز، بيغميت هست باز انده فردا مبر، گيتي خوابست و باد نيز چه خواهي دگر، خوش بزي و خوش بخور
دوشنبه، 30 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد
روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد
روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد

شاعر : منوچهري

داد زمانه بده کايزد داد تو داد روزي بس خرمست، مي‌گير از بامداد
ايمني و عز و ناز، فرخي و دين وداد خواسته داري و ساز، بيغميت هست باز
انده فردا مبر، گيتي خوابست و باد نيز چه خواهي دگر، خوش بزي و خوش بخور
بود همه بودني، کلک فرو ايستاد رفته و فرمودني، مانده و فرسودني
روز رش و رام و جوش، روز خور و ماه و باد مي‌خور کت بادنوش، بر سمن و پيلگوش
هر روز تا شامگاه، هر شب تا بامداد آمد نوروز ماه مي خور و مي ده پگاه
وز دم حوت آفتاب، روي به بالا نهاد بارد در خوشاب، از آستين سحاب
تن به مي‌اندر دهيم، کاري صعب اوفتاد برجه تا برجهيم، جام به کف برنهيم
بلبل شبخيز گشت، کبک گلو برگشاد مرغ دل‌انگيز گشت، باد سمنبيز گشت
خوبتر از باربد نغزتر از بامشاد بلبل باغي به باغ، دوش نوايي بزد
ساعتکي گنج گاو، ساعتکي گنج باد وقت سحرگه چکاو، خوش بزند در تکاو
وقت طرب کردنست، مي خور کت نوش باد رعد تبيره زنست، برق کمند افکنست
کبک دري کوسوار، کرده گلو پر زباد قوس قزح، قوسوار، عالم فردوسوار
دشت پر از دجله شد، کوه پر از مشک ساد باغ پر از حجله شد راغ پر از کله شد
ساقي، مهتابگون ترکي، حورا نژاد زان مي عنابگون، در قدح آبگون
فاعل فعل حسن، صاحب دوکف راد اي بدل ذويزن، بوالحسن بن الحسن
کالبد تو ز نور، کالبد ما ز لاد در همه کاري صبور، وز همه عيبي نفور
دولت شاگرد تست گوهر و عقل اوستاد فضل و کرم کرد تست، جود و سخا ورد تست
نکته تويي طرفه‌تر از نکت سندباد ويژه تويي در گهر، سخته تويي در هنر
تو به مثل چون عقاب، حاسد ملعونت خاد اي عوض آفتاب، روز و شبان به آب وتاب
سخت نکو حکمتي، چون حکم بن معاذ گفته امت مدحتي، خوبتر از لعبتي
ور ندهي بيشکي، ز ايزد خواهم عياذ جايزه خواهم يکي، کم بدهي اندکي
جام ببايد کشيد، جامه ببايدت داد سيم تو زي من رسيد، جامه نيامد پديد
برفکني برکشي بنده‌ات را برچکاد هست در آن بس کشي جامه ز تن برکشي
کس نگذارد بدان چون بچه بايست شاد بنده بنازد بدان، سر بفرازد بدان
تا يمن و يثرب است، آمل و استار باد تا طرب و مطربست، مشرق و تا مغربست
فرخ و اميدوار چون پسر کيقباد بنشين خورشيدوار، مي خور جمشيدوار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط