توانایی‌های مربوط به رشد زبان

کار اصلی مجاری حس‌های عمقی درونی اطمینان یافتن از تداوم گفتار است، در حالی که مسیرهای شنیداری در فراگیری زبان نقش بسیار مهمی برعهده دارند.
شنبه، 16 فروردين 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
توانایی‌های مربوط به رشد زبان
زبان از طریق دو مجرای حسی اصلی یعنی شنیداری و دیداری دریافت می‌شود. زبان گفتاری بطور عمده بر مجرای شنیداری متکی است، گرچه اطلاعات همزمان با اشاره و حالات چهره و غیره از طرق دیداری تقویت می‌شود. برای درک زبان نوشتاری، مجرای حسی دیداری سالم ضروری است. در عین حال، نوع زبان نیز می‌تواند با بهره گیری از محرک های شنیداری همراه تقویت شود. بجز در مورد کودکان مبتلا به مشکلات دیداری، پس از مجاری شنیداری و دیداری، حس لامسه در دریافت زبان، در درجه دوم اهمیت قرار دارد. اهمیت مجاری حس‌های عمقی درون بدن موضوعی است که همواره مورد بحث بوده است. لیبرمن Liberman و همکارانش با انتشار مقاله ای ماندگار، در سال ۱۹۶۷ ادعا کردند که باز خورد حسهای عمقی در درک زبان جزء اصلی به حساب می آید. اما شواهد متفاوتی از جانب کودکان مبتلا به ناگویی عضوی به دست آمد که از درک زبانی خوبی برخوردار بودند (بیشاب Bishop بایرز براون، و رابسون Robson ۱۹۹۰).
 
به احتمال زیاد کار اصلی مجاری حس‌های عمقی درونی اطمینان یافتن از تداوم گفتار است، در حالی که مسیرهای شنیداری در فراگیری زبان نقش بسیار مهمی برعهده دارند. نقش دریافتی دو شیوه کسب اطلاعات، یعنی مجاری شنیداری و دیداری، در برنامه های جبرانی مخصوص افراد مبتلا به افت اکتسابی شنوایی، بخوبی نشان داده شده است. در این برنامه ها جنبه های زنجیری (تقطیعی) گفتار را می‌توان تا اندازه ای با اطلاعات لامسه ای یا حسی عمقی چفظ کرد، اما عناصر غیر زنجیری (زبر زنجیری) تولید اشکال می کند. از این رو باید با بهره گیری از مدل های دیداری و استفاده از ابزارهایی چون گفتار دیدار کار را دنبال کرد. اطلاعات ورودی قبل از درک شدن به مدت کوتاهی در ذخیره حافظه می ماند. هب Hebb بر این نکته تاکید دارد که درک فراتر از یک احساس پیچیده است. از قرار معلوم درک عبارت است از فعالیت فرایندهای میانجیگر که از درون داد حسی حاصل می‌شود. لوریا Luria آن را رمزگردانی و ترکیب اطلاعات ورودی می داند که نتیجه آن با تجربه های قبلی مقایسه می‌شود. این تعریف نیز از رابطه نزدیک درک با حافظه حکایت دارد. ادغام درون دادهای حسی موجود مساله ای است که برای کودک در حال رشد با آسیب پذیری فراوان همراه است. هماهنگی ظریف حرکتی، برای مثال، تلاش های اولیه کودکان را در جهیدن، بالا رفتن از پله، پرتاب، و گرفتن به ذهن می رساند. در حالی که نتایج این ناهماهنگی‌ها در واکنش های حرکتی بخوبی مشهود است، علت بروز آن را باید در ترکیب تناقض درون دادهای دیداری، لامسه ای و حس‌های عمقی جستجو کرد.
 

حافظه

استل ماچ Stermach سه عملکرد مرتبط با حافظه را، یعنی رمزگردانی، ذخیره سازی، و بازیافت شرح می‌دهد. رمزگردانی مرحله ای است که در آن دریافت‌های ادراکی برای ذخیره سازی تغییر شکل می یابند. این اطلاعات سپس برای مدتی ذخیره می‌شود. در گذشته حافظه را فرایندی دو قسمتی یعنی حافظه کوتاه مدت و حافظه دراز مدت میدانستند. با این حال، دیدگاه‌های کنونی بیشتر طالب این باور است که حافظه بصورت پیوستار عمل می‌کند. حافظه مشغول به کار یا گذرا، تا حدی به حافظه کوتاه مدت شبیه است، اما نه بصورت کامل. این حافظه به یادداشت‌های روزانه درونی فرد مربوط می‌شود. این حافظه رویدادهای واقعی روز به روز را که بسیاری از آن‌ها نیاز به بازیافت ندارند، ثبت می‌کند. بخش اعظم کارهای حافظه شنیداری به منظور آزمایش این حافظه انجام می گیرد. حافظه مفهومی یا معناشناختی کار فرهنگ لغت درونی را انجام می‌دهد. این حافظه همان گونه که از نام آن بر می‌آید مفاهیم و معانی را ذخیره می‌کند. حافظه گذرا، فاسد شدنی و آسیب پذیر است، اما با بهره گیری از شگردهای تمرینی و تقویتی می‌توان آن را به حافظه پایدارتر مفهومی منتقل کرد. بطور کلی اعتقاد بر این است که چهار نوع رمز در ذخیره سازی حافظه وجود دارد: تصویرسازی حسی نمادین، کلامی، و حرکتی
 
در حافظه معناشناختی اطلاعات ذخیره شده و رمزهای کلامی محرک‌هایی را در بر میگیرد که به دید، فضا، و حرکت مربوط می‌شود. گرچه به نظر می‌آید کار حافظه معناشناختی کدبندی اطلاعات زبانی است، هیچ تقابل یک به یک در مورد واحدهای زبانی خاص وجود ندارد (میلر، ۱۹۸۴). حافظه در رشد شناخت نقشی جدایی ناپذیر دارد و کودکان باید در گزینش و به کارگیری راه‌های مختلف حفظ محرک‌های محیطی بصورتی دقیق عمل کنند. چنین کاری تا حد زیادی غیر ارادی است، اما مطالعات تجربی نشان داده است زمانی که درون داد یا محرک معنی دار باشد کارآیی آن بیشتر است. زبان برای نگهداری اطلاعات حکم تقویت کنندهای قوی دارد. آموزش شگردهای خاص، در به یاد آوردن آموخته ها به کودکان مبتلا به ناتوانی های یادگیری کمک می‌کند. اما بواسطه ناتوانی آنان در به کارگیری این شگردها در محیطی جدای از محیط آموخته شده، آنان همواره با محدودیت روبرو هستند. کرگ Craig و تول وینگ Tulving چندین فرایند حفظ حافظه را آزمایش کردند. آنان تعدادی کلمه را بصورت محرک به آزمونی های خود ارائه دادند و از آنان خواستند هر یک را از بعدی متفاوت پردازش کنند. در مورد کلمات نوشتاری از آنان خواسته شد تا ویژگی های فیزیکی آن‌ها را مانند اندازه، طول، و غیره تجسم کنند. نوع دیگر پردازش شامل ویژگی های آواشناختی کلمه میشد؛ و نوع سوم بر معنی متمرکز بود. نتیجه نشان داد که میان نوع پردازش و نگهداری کلمات رابطه معنی داری وجود دارد. کلماتی که بهتر از همه در حافظه ماندند آن‌هایی بودند که بر معنی تمرکز داشتند. چنین تاخیری در مجموعه ای متشکل از ده مطالعه بطور یکنواخت مشاهده شد. محرک حسی نمی توانست بتنهایی منجر به تشخیص شود. در این حالت، محیط، تجربه قبلی فرد، و انتظارات وی نیز موثر بود.
 
بازیافت عبارت است از دسترسی به اطلاعات حافظه و نتیجه گیری از آن‌ها. لوریا (۱۹۷۳) میگوید بازیافت ماهیتی فعال و پیچیده دارد. هنگام به خاطر آوردن اطلاعات لازم است فرد از میان کدهای ذخیره بهترین گزینه را برای کار در دست اقدام برگزیند. برای بازیافت اطلاعات از حافظه معناشناختی، کودکان باید شگردهایی را برای ایجاد یک زبان نظام مشخص فرا گیرند. یکی از این شگردها طبقه بندی اطلاعات ورودی به ساختارهای فراگیر است بگونه‌ای که برای مثال سگ، گربه، اسب و غیره را بتوان در مقوله فراگیر حیوان، رمزگردانی کرد. در ابتدا، این مقوله‌ها بطور عمده اشیاء و اسامی ذات را در بر میگیرد. اما با بالندگی زبان، مقوله های مجردتر نیز آموخته خواهد شد. در مورد موضوع‌های مرتبط با تداعی نیز شواهدی وجود دارد که حکایت از تغییرات رشدی و بالندگی دارد. پاسخ کودکان بسیار خردسال (تا حدود ۷ سالگی) به کلمه محرک، تنها بر اساس یکی از صورت‌های متفاوت نحوی است. برای مثال، بیسکوئیت، به کلمه "خوردن" مرتبط می‌شود که فعل است. در حالی که با رشد زبان، پاسخ‌ها انتخابی می‌شود. بدین معنی که از درون همان گروه نحوی که محرک به آن تعلق دارد، پاسخی انتخاب و ارائه می‌شود. برای مثال، بیسکوئیت، با کیک و شیرینی در یک مقوله جای می گیرد. شواهدی نیز وجود دارد که کودکان مبتلا به اختلال زبان در ایجاد این تغییر مشکل دارند و تصور می‌شود این دشواری ها از وجود مسایلی در ساماندهی دوباره کلمات در حوزه معنایی ناشی شده باشد.
 
منبع: اختلال‌های رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص125-122، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.