هم زمان، چرخشی در موسیقی رخ داد، یعنی تأکید از روی موسیقی وکال برداشته شد و به موسیقی سازی توجه بیشتری شد. سنت گرایان «نوازندگان فلوت را که دیگر مثل قبل حاضر نبودند جایگاه اول را به گروههای همسرایی بدهند» سرزنش میکردند. و با این همه، تأکید میکردند که الاههگان هنر برتری را به گروه همسرایی دادهاند و بنابراین نوازندگان فلوت بایستی در مقامی پایینتر بمانند، زیرا آنها نقش خدمتگزار را دارند. این تغییر، اهمیتی بسیار داشت که بعدها آشکار شد. زمانی که موسیقی با ساز همراه شد، از شعر جدا شد و این دو هنر جایگزین چیزی شدند که قبلا یک هنر به شمار میرفت. از یک سو، موسیقی سازی صرف به وجود آمد و از سوی دیگر، شعر برای قرائت در نظر گرفته شد و نه برای خواندن آواز، دکلمه و گوش دادن. «آواز شاعران» تنها یک بیان استعاری شد.
رومیها نه تنها علاقه خاصی به موسیقی نداشتند، استعداد ویژهای نیز در آن از خود نشان ندادند. آنها به ملودی بدون کلام و نمایش توجهی نمیکردند. رومیان تحت نام ترانه (Canticum) دکلمههای تئاتری و پانتومیم را با هم ترکیب میکردند. دست کم در دوره اولیه روم این گونه بود، اما بعدها تغییری رخ داد و روم نه تنها مغلوب تأثیرات موسیقی یونانی شد بلکه حتی موسیقی شرقی را نیز پذیرفت. لیوی (Livy) به ما میگوید که در سال ۱۸۷ پیش از میلاد، روم پر از موسیقی شرقی بود و محافظه کاران در مقابل آن مقاومت میکردند، کسانی که در سال ۱۱۵ پیش از میلاد موجب ممنوعیت رسمی تمام سازها به غیر از تیبیای رومی (Tibia) شدند اما، هیچکس به این ممنوعیت توجهی نکرد و زندگی به مانند قبل ادامه یافت. سیسرو تمایل داشت که میان فرمهای جدید موسیقایی و انحطاط اخلاقی ارتباطی را بیابد و بنابراین پیچیدگی موسیقایی را که در روزگار او رشد و گسترش یافت، تقبیح میکرد.
در زیر سلطه حکومت سزارها، موسیقی هم در زندگی عمومی و هم در زندگی خصوصی اهمیت بسیاری پیدا کرد و به سرعت در اندازهها و ابعاد عظیمی اجرا شد. این مسئله در اسکندریه نیز صادق بود، جایی که گروههای همسرایی و ارکسترهای باشکوه و عظیم کنسرت میدادند. در دوره حکومت بطلمیوس فیلادلفوس (Ptolemy Philadelphus) سیصد خواننده و سیصد کیتارا نواز در رژههای دیونوسوسی شرکت کردند. اما روم حتی از اسکندریه نیز پیشی گرفت. بنابراین، در تئاتر، گروههای تر از چند صد نفر تشکیل میشدند و نوازندگان برای دهها هزار نفر از شنوندگان کنسرت میدادند.
در حالی که قبلا رومیها خودشان را به تماشای رقص بردگان محدود میکردند و خودشان در آن شرکت نمیجستند، اما از دوره برادران گراکوس (Gracchi) مدارس رقص و آواز علیرغم اعتراضهای محافظه کاران پدید آمدند. سزارها، که ذوق و سلیقهشان آنها را بیشتر از آریستوکراسی، به مردم نزدیک میکرد، از موسیقی حمایت میکردند و برخی از آنها خودشان میتوانستند بخوانند و بنوازند. توانایی خواندن و نوازندگی سازهای موسیقی به عنوان زینت و پیرایه شخصیت زن دانسته میشد. برگزاری مد نوازندگی از یونان آغاز شد.
نوازندگان چیره دست مورد استقبال واقع میشدند و در سراسر امپراتوری تور برگزار میکردند. برخی از آنها توسط دربار سلطنتی حمایت میشدند، و نه تنها به طور دست و دلبازانهای بدآنها پاداش داده میشد بلکه حتی مجسمههایی نیز جهت گرامیداشت آنها ساخته شد. نرو (Nero) کاخی را به منکراتس (Menecrates) نوازنده گیتارا بخشید، در حالی که آناکسنوس (Anaxenous) از مارکوس آورلیوس (Marcus Aurelius) خراج چهار شهر فتح شده را دریافت کرد و یک گارد افتخار در جلوی خانهاش حضور داشت. استرابو (Strabo) درباره او مینویسد که مقامات شهر، عنوانی مذهبی را به او اعطا کردند و لوحی را با نوشتهای در آن ساختند که او را با خدایان مقایسه میکرد. ما مجبوریم که خودمان را به این اطلاعات جامعه شناختی درباره موسیقی روم محدود سازیم زیرا، علی رغم عشقشان به موسیقی، آنان هیچ قدمی در راستای رشد و تکامل آن انجام ندادند.
به هر حال، حتی در یونان، موسیقی پیشرفت اندکی در قرنهای بعدی داشت. با وجود این، گرچه خلاقیت موسیقایی پیشرفت اندکی کرد، اما تئوری موسیقایی به طرز بسیار قابل توجهی رشد و تکامل یافت. این مسئله در مورد تاریخ موسیقی نیز صادق است. تمام آنچه را که درباره دوره خلاقانه و اولیه یونانی میدانیم، مدیون مورخین دوره یونانی گرایی هستیم، دورهای که عشق به تحقیق جای اثر خلاقانه را گرفته بود.
معانی متعدد واژه «موسیقی»
موسیقی (Music) به لحاظ نوازشناسی (Etymoligy) از واژه Muses (الاهگان هنر) مشتق شده است، زیرا واژه موسیقی (Music) اساسأ به تمام فعالیتها و مهارتهایی اطلاق میشد که تحت حمایت آنها انجام می گرفت. با وجود این، در مرحله اول معنای آن به هنر اصوات محدود شد. در دوران یونانی گرایی معنای گسترده اولیه تنها به طور استعاری به کار میرفت.واژه mousike مخفف عبارت mousike techne به معنای هنر موسیقی بود، و همواره ابهام واژه یونانی «art» را با خود داشت که هم شامل نظریه میشد و هم عمل و تمرین. واژه mousike نه تنها به معنای موسیقی در تلقی مدرن بود، بلکه به توانایی خلق ریتمها، نظریه موسیقی و خود فرآیند خلق نیز دلالت میکرد.
بنابراین سکستوس امپیریکوس نوشت که در دوران باستان واژه Music یک معنای سه گانه داشته است. نخست اینکه بر یک علم دلالت میکرد، علمی که با اصوات و ریتمها سروکار داشت (به عبارت دیگر، علمی که امروزه آن را نظریه موسیقی مینامیم). ثانیا، بر چیرہ دستی و مهارت در خواندن یا نواختن یک ساز موسیقی، برخلق اصوات و ریتمها و خلق آن مهارت دلالت داشت، به عبارت دقیقتر، برخود موسیقی دلالت مینمود. ثالثا، واژه «Music» در معنای اصلی خود و در مبسوطترین تلقی از آن به تمام آثار هنریای دلالت میکرد که شامل نقاشی، شعر نیز میشد، گرچه بعدها دیگر بدین معنا به کار نرفت.
منبع: تاریخ زیباشناسی، جلد اول، ووادیسواف تاتارکیوچ، ترجمه: سید جواد فندرسکی، صص449-423، نشر علم، تهران، چاپ أول، 1392