تقديس تا حد اعجاب
عباس محمود عقاد و مبارزه ميان دولت دنيوي و امامت ديني
ما عيست ان اعيب حسينا؟ ما اري للعيب فيه موضعا. در حسين، جايي براي عيب وجود ندارد. »
حسين (ع) و يزيد؛ نمونه هاي کامل از دو خانواده
در عصر يزيد، خاندان بني اميه، به ظاهر به اسلام گرويدند، اما هيچ وقت خصايص ذاتي و پست اين خاندان، با تکرار شهادتين، رخت بر نبست و ريشه خباثت هم چنان در ضمير وجود آنان باقي ماند و حتي رشد کرد. عقاد معتقد است که «هم سپاه يزيد و هم ياران حسين (ع) به آخرت ايمان داشته اند، ولي عقيده و ايمان در يک طرف، در روحي بوده کريم و در طرف ديگر، در روحي لئيم و پست؛ ياران حسين(ع)، صاحب هدف بوده اند و سپاه يزيد، منفعت پرست. » او معتقد است که حسين (ع) داراي انگيزه اي الهي و معنوي براي نجات دين بود و نتايج مورد نظر نهضت اش نيز به زودي به دست آمد؛ يعني يزيد پس از چهار سال، در ذلت مرد، عاملان فاجعه عاشورا به سزاي اعمال شان رسيدند و سلسله بني اميه نيز در مدت اندکي سقوط کرد. بي هيچ شکي بايد اعتراف کرد که از ديدگاه عقاد، دين، به دليل حاکم شدن آن خانواده لئيم و مخالفت خاندان بني هاشم، مورد هجمه قرار گرفته بود و امام براي نجات دين از دست برد بني اميه، دست به قيامي خونين زد.
هم چنان که متذکر شديم، عباس محمود عقاد، اختلاف خانوادگي و اصالت و نسب حسين (ع) و يزيد را يکي از مهم ترين عوامل قيام عاشورا مي داند. از ديدگاه عقاد، اختلاف بين اين دو خاندان، در فضايل و رذايل است که هر فضيلتي را منحصر به خاندان بني هاشم و هر رذيلتي را براي خاندان بني اميه مي داند. عقاد در توصيف ويژگي هاي اين دو خاندن يادآور مي شود که خاندان بني هاشم در مکه ماندند و به خدمت به مردم پرداختند، ولي خاندان بني اميه، در شهرها در رفت و آمد بودند تا مال دنيوي بيشتري به دست آورند و چون مکه فتح شد، ابوسفيان و پسرش، معاويه، به ظاهر اسلام آوردند و حتي اين پيروزي را هم دنيوي مي پنداشتند؛ چه ابوسفيان خطاب به عباس، عموي پيامبر گفت: «چه پادشاهي عظيمي. » عباس گفت: «پادشاهي و سلطنت نيستند؛ بلکه نوبت و پيامبري است. »
عقاد اعتقاد دارد که مبارزه ميان بني اميه و بني هاشم هم چنان ادامه يافت تا به محل افتراقي رسيد که هيچ توصيفي در پيوند ميان آن دو وجود نداشت. اين مبارزه، هيچ وقت قطع نشده و نسل به نسل ادامه يافته است، هر چند براي مدت کوتاهي در زمان رسول خدا (ص) و در عهد ابوبکر صديق و عمر فاروق، از ميان رفت. جلوه هاي اختلاف اين دو خاندان اختلاف اصلي اين دو خاندان، در عرصه هاي مختلفي، ظهور و بروز يافته است؛ از جمله خدمت کردن يک خانواده و کارهاي خيانت آميز خانواده ديگر. گذشتن از دنيا و بذل و بخشش مال به نيازمندان و جمع آوري مال و اموال و خودخواهي و سودطلبي و افزون خواهي، از مظاهري است که دو نماينده فضيلت ها و رذيلت ها در تاريخ، از خود نشان داده اند، اما مهم ترين نکته اي که مي توان به عنوان بهترين نمود اختلاف، از آن ياد کرد، مسأله حکومت و علاوه بر آن، بيعت خواهي تحکمانه يزيد از اباعبدالله الحسين (ع) بود. به همين دليل است که مي توان يکي از مهم ترين علل و انگيزه هاي قيام حسين (ع) را بيعت خواهي يزيد دانست.
مهم ترين بدعتي که معاويه به وجود آورد و حسين (ع) به شدت با آن مبارزه کرد، مساله ارثي کردن خلافت و حکومت بود. اين کار را معاويه، در اواخر عمر خود انجام داد. عقاد در اين باره مي نويسد: «ارثي کردن حکومت و منصوب کردن يزيد به عنوان وارث خلافت، به هيچ وجه از سلف صالح، وصيت نشده بود؛ بلکه بدعت بود و معقول هم نبود که عرب در صدر اسلام، اطاعت از يزيد را به اين دليل واجب بدانند که چون پسر معاويه است، بايد از او اطاعت کرد. اطاعت او را رسول خدا (ص) هم واجب نکرده بود؛ به سبب اين که حسين (ع)، قرابتي با پيامبر داشت. »
موروثي کردن حکومت، هرگز مورد پذيرش مسلمانان قرار نگرفت و به همين دليل هم، امام حسين (ع) عليه آن قيام کرد.
از ديدگاه عقاد، فرار از بيعت ننگين و ذلت باري که يزيد درصدد تحميل آن بر امام حسين (ع) بود، از ديگر عوامل قيام آن حضرت است. شانه خالي کردن از بيعت با يزيد که انساني پليد و وارث اخلاقيات بد خاندان عبدالشمس است، از اهم انگيزه هاي قيام حسين (ع) بود. عقاد در اين باره مي نويسد: «شگفت آورتر اين که حسين (ع) دعوت مي کنند تا با کسي مثل يزيد بيعت کند تا وسيله اي براي تزکيه او باشد و مجبور شود شهادت دهد که بهترين خليفه و صاحب حق خلافت و صاحب توانايي است. در اين زمان، براي امام حسين (ع) دو راه بيشتر نمي ماند؛ يا بايد بيعت کند و يا خروج .چرا که آنان هرگز او را به حال خود وا نمي گذاشتند، امام حسيني که قوي ترين ايمان و اعتقاد ديني را دارد و سبط پيامبر (ص) است، چگونه مي تواند بيعت کند؟ پس براي گريز از بيعت، به کربلا مي رود و قيام خونين را بر بيعت ذليلانه ترجيح مي دهد و مردانه مي جنگد تا با جنگيدن و شهادت خود، با يزيد و يزيديان و بر خواست هاي نامشروع آن ها، نه بگويد و به جنگ بر حق بين خاندان با فضيلت بني هاشم (پرچم داران حق) و خاندان رذيلت (پرچم داران باطل)، مهر تأييد بزند. »
به هر حال عباس محمود عقاد ،حرکت امام حسين (ع) را قيام اصلاحي غير قابل اجتناب براي حکومت اسلامي دانسته و حرکت فرزند پيغمبر را تا سر حد اعجاب، تقديس کرده است.
منبع: مجله ي خيمه شماره 37
/خ