نقدهايي بر پلوراليسم ديني
بحران بزرگ زمانه ي ما
يک بار من در جايي گفتم اگر اين دوران را دوره ي جاهليت نوين بناميم نام با مسمايي است؛ چون افتخار اين است که بگويند: نمي دانيم، مي گويند بايد به جايي برسيم که خوب بفهميم که همه چيز مشکوک است و چيزي يقيني وجود ندارد؛ يعني به جهل و شک نسبت به همه چيز اقرار کنند. اين جاهليت نويني است که امروز با آن مواجه هستيم؛ در مقابل جاهليتي که قرآن کريم از آن با عنوان «جاهليت اولي « (1) ياد مي کند.
در هر صورت از نظر آنها « دگماتيسم» و « جزم گرايي» دليل کج فهمي و نفهمي فرد است و البته از نظر ما شک گرايي و اعتقاد به نسبيت در همه چيز، که دنياي امروز از آن دفاع مي کند، چيزي جز جهل و ناداني نيست. ما از قرآن آموخته ايم که به دنبال کسب معارف يقيني و يقين باشيم و پرده هاي شک و ترديد را به کنار بزنيم. قرآن در همان اولين صفحه اش و در ابتداي سوره ي بقره مي فرمايد: «و بالاخره هم يوقنون؛ و آنان به آخرت يقين دارند. » فرهنگ قرآن اين چنين است که هر گاه بخواهد از افراد و گروه هايي بدگويي کرده، آنها را مورد ملامت و سرزنش قرار دهد، مي گويد اينها اهل شک هستند؛ بر عکس آن چه که در دنياي امروز وجود دارد که اگر بخواهند نسبت نارواي علمي به کساني بدهند مي گويند اينها اهل يقين هستند!
پلوراليسم و تساهل و تسامح؛ ابزارهاي بحران آفرينان
پلوراليست ها مي گويند: انسانها داراي افکار مختلفي هستند و سليقه هاي گوناگوني دارند و هر فکر و سليقه اي نيز براي فرد يا جامعه اي که آن را مي پسندد محترم است و ما بايد به ديده ي احترام به آن نگاه کنيم؛ والبته اگر ما هم فکر و سليقه اي داريم ديگران بايد به فکر و نظر ما احترام بگزارند. ما نه بايد تعرضي به افکار ديگران داشته باشيم و نه بايد از اين که افکار ديگري جانشين فکر ما بشود، ابايي داشته باشيم. هيچ کس نبايد فکر و نظر خود را مطلق بپندارد، بلکه بايد توجه داشته باشد که افراد ديگري هم هستند که فکر و نظر ديگري دارند. چه دليلي وجود دارد که فکر شما درست و فکر و نظر ديگران نادرست است؟ شما بر چه مبنايي فکر و نظر ديگران را تخطئه مي کنيد و تنها خود را بر حق مي دانيد؟ اگر شما مسلمان هستيد و اسلام را پذيرفته ايد، ديگراني هم هستند که مسيحيت يا بوديسم يا آيين هاي ديگري را قبول دارند؛ هيچ دليلي وجود ندارد که اسلام شما برتر از آنها باشد. همه بايد به هم احترام بگزاريم و عقايد يکديگر را محترم بشماريم و تعصب و تلاش نداشته باشيم که حتما ديگران را هم به کيش و آيين خود درآوريم. ما بايد نسبت به افکار و عقايد ديگران با تسامح و تساهل برخورد کنيم و احتمال بدهيم که شايد هم ديگران بر حق باشند و راست بگويند.
همان طور که اشاره شد اين تفکر در واقع ابزاري است که قدرت هاي استعماري دنيا اولا براي جلوگيري از صدور فرهنگ اسلامي و به خصوص انقلاب ايران و ثانيا جهت ايجاد زمينه براي نفوذ فرهنگ مادي و الحادي غرب از آن بهره مي گيرند. امروز ما شاهديم که در برخي نشريات و نيز برخي تريبون ها و سخنراني ها همين خط فکري دنبال مي شود و دامنه ي نفوذش آن چنان است که حتي برخي از افراد و شخصيت هايي که به هيچ وجه از آنها انتظار نمي رفت تحت تأثير اين فکر قرار گرفته اند.
مسؤوليت مهم ما در برابرجوانان
حقيقتا اگر ما خودمان را به جاي آن جواني بگذاريم که تازه به کمال و رشد عقلاني رسيده و با حرف ها و نظرات و فرهنگ هاي متفاوت و متناقض روبه رو مي شود، مي بينيم مسأله به اين سادگي ها هم که ما فکر مي کنيم، نيست. براي اين جوان واقعا اين سؤال مطرح است که در ميان اين همه افکار و آراي گوناگون و ضد و نقيض، چه دليلي وجود دارد که فقط رأي و نظر و خط امام خميني رحمه الله صحيح باشد؟ اصلا چه دليلي دارد که اسلام بهترين دين و راه است؟ مگر در دنيا انبوه پيروان مسيحيت و اديان مختلف ديگر وجود ندارند؟ از کجا معلوم که دين و عقايد آنها بهتر از اسلام و امام نباشد؟ چرا من بايد اسلام و انقلاب و امام را بپذيرم؟ اينها و سؤالات ديگري نظير آن، مسائلي هستند که در ذهن جوان هاي ما وجود دارد و دغدغه ي خاطر آنهاست و حتي گاهي نيز صريحا آن را بر زبان آورده و اظهار مي کنند. با اين بيان روشن مي شود که زمينه و بستر ذهني مناسب و لازم براي ترويج پلوراليسم و تکثرگرايي در حوزه ي دين و فرهنگ کاملا وجود دارد.
پلوراليسم در پاسخ به سؤالات فوق و نظاير آنها مي گويد: شما مي توانيد از بين اديان مختلفي که وجود دارد هر کدام را که مي خواهيد انتخاب کنيد. همه ي آنها هم سنگ و با يکديگر مساوي اند. گر چه کم و بيش با هم اختلافاتي دارد اما همه ي آنها دين هاي خوبي هستند! اگر يک ميليارد مسلمان در جهان امروز وجود دارد، دليلي بر اعتبار بيشتر و برتري اسلام نيست، چون پنج ميليارد نفر هم به چيزي غير از اسلام معتقدند.
من خودم در کشورهاي مختلف دنيا با افرادي مواجه شدم که مسيحي بودند ولي مي گفتند اسلام هم دين خوبي است. وقتي از آنها سؤال مي کردم پس چرا مسلمان نمي شويد، در پاسخ مي گفتند چون مسحيت هم دين خوبي است. حتي بالاتر، امروز شخص پاپ هم اعتراف مي کند که اسلام دين پيشرفته و ممتازي است؛ البته هيچ وقت نمي گويد مسيحيت بد است يا اسلام بهتر از مسيحيت است. وقتي «رهبر مسيحيان» جهان اعلام مي کند که اسلام دين بسيار خوبي است، اين خود به خود القا مي کندکه دو تا دين خوب داريم: يکي اسلام و يکي هم مسيحيت. اگر شما با رهبر بودائيان (آييني که ميليون ها نفر پيرو دارد ) جهان هم ديدار کنيد احتمالا او هم خواهد گفت بوديسم خوب است، اسلام هم خوب است. اين همان پلوراليسم ديني است؛ يعني ما يک دين خوب و بر حق نداريم بلکه چند تا هستند. کسي نبايد بي جهت اصرار کند که شرط بهشت رفتن و سعادتمند شدن، مسلمان بودن است، بلکه مسيحي و زرتشتي و بودايي و ديگران هم مي توانند اهل بهشت و سعادتمند باشند. همچنين در داخل يک دين هم، مذاهب مختلف آن ترجيحي بر يکديگر ندارد و همگي خوب و بر حق هستند؛ مثلا در اسلام، سني و شيعه نبايد يکديگر را تخطئه کنند و يا در مسيحيت، کاتوليک و پروتستان و ارتدوکس نبايد رأي به بطلان يکديگر بدهند.
پلوراليست ها چه مي گويند؟
همچنين درعرصه ي اقتصاد هم بسيار روشن است که تعدد وتکثير قطب ها و قدرت هاي اقتصادي مطلوب است واقتصاد تک قطبي معايب و مضار فراواني دارد و قابل دفاع نيست. در عرصه اي که قطب هاي متعدد اقتصادي وجود داشته باشند بين آن ها رقابت به وجود مي آيد و در اثر رقابت، به وجود مي آيد و در اثر رقابت، کالاها و خدمات با کيفيت بالاتر و قيمت نازل تر به دست مصرف کنندگان مي رسد و رشد و توسعه ي اقتصادي نيز روند مطلوبي خواهد داشت؛ در حالي که در اقتصاد تک قطبي انحصار به وجود مي آيد و در اثر عدم وجود رقابت، معمولا انگيزه ي چنداني براي بالا بردن کيفيت و يا کم کردن قيمت وجود نخواهد داشت و روند رشد و توسعه هم بسيار کندتر از حالت چند قطبي است. بنابراين پلوراليسم اقتصادي نيز مطلوب و مفيد و قابل دفاع است.
پلوراليست ها با ذکر اين گونه موارد نتيجه مي گيرند همان گونه که پلوراليسم و تکثرگرايي در عرصه هايي همچون سياست و اقتصاد امري مطلوب و مفيد است بنابراين در عرصه ي دين و فرهنگ هم بايد وجود داشته باشد و بايد زمينه ي بروز و ظهور همه ي اديان را در جامعه کاملا باز گذاشت و از نظر اعتقاد و باور قلبي نيز بايد معتقد باشيم که برتري ميان اديان وجود ندارد و پذيرش هر يک از آنها کارکرد و ارزشي برابر با پذيرش ساير اديان دارد و تقسيم آنها به حق و باطل، کامل و ناقص، خوب و بد و عناوين ديگري نظير آنها کاملا بي اساس و بي معناست. مسلمان و مسيحي، شيعه و سني، کاتوليک و پروتستان و خلاصه همه ي اديان و فرق و مذاهب، راه هايي به سوي حقيقت و صراط هاي مستقيمي به سر منزل مقصود و ساحل نجاتند و تعصب و جمود بر هر کدام از آنها نشانه ي بي منطقي و بي خردي است. انسان عاقل و خردمند همان گونه که پلوراليسم اقتصادي و سياسي را مي پذيرد، در عرصه ي دين هم کاملا منعطف است و تکثر اديان برايش امري کاملا طبيعي و مقبول و معقول است.
به هر حال اين انديشه اي است که امروز به روش هاي مختلف در جامعه ي ما ترويج مي شود و همان طور که قبلا اشاره کرديم براي جوانان ما هم واقعا جاي سؤال درست مي کند که به راستي همان گونه که ما در زمينه ي اقتصاد و سياست، تکثر را مي پذيريم و مثلا در زمينه ي اقتصاد، اقتصاد دانان بر سر اجراي سياست توسعه ي صادرات يا کاهش واردات، براي رسيدن به رشد و توسعه در مورد يک کشور خاص، وحدت نظر ندارند و اين اختلاف امري کاملا طبيعي بوده و هيچ لزومي ندارد که به وحدت نظر برسند، چه اشکالي دارد که در مورد دين و فرهنگ هم همين گونه باشد؟ به راستي چه اصراري است بر اين که من حتما اسلام، و نه مسيحيت، را بپذيرم؟ اصلا چه ضرورتي دارد متدين به يک دين و معتقد به وجود خدا باشم؟ افراد زيادي هم هستند که منکر خدا هستند و يا در وجود خدا شک و ترديد روا مي دارند؛ اين هم عقيده اي است در کنار ساير عقايد و هم سنگ آنها و چرا نتوانم همين عقيده را بپذيرم ؟
بدين ترتيب مي بينيم که مسأله کاملا جدي است و فراتر از يک مقاله و يک نويسنده و يک کتاب است و مي طلبد که ما آستين ها را بالا زده و با ارائه پاسخ هاي مستدل و منطقي، به استقبال پرسش گري نسل جوانمان برويم و اين شبهه را براي آنها حل کنيم.
نقد بيان اول پلوراليست ها
درست است که ما مسائلي نظير مسائل اقتصادي، سياسي و مانند آنها داريم که يک جوابي نيستند و تعدد و کثرت در آنها ممکن و احيانا مطلوب است، اما مسائلي هم همچون مسائل رياضي، فيزيک، هندسه و نظاير آنها داريم که يک جواب بيشتر ندارند و پاسخ هاي صحيح متعدد براي آنها متصور و قابل قبول نيست؛ مثلا در رياضي، دو ضرب در دو يک پاسخ بيشتر ندارد و آن هم چهار است؛ و يا در هندسه، مجموع زواياي مثلث در سطح مستوي با برهان اثبات مي شود که يک پاسخ بيشتر ندارد و آن هم يکصد و هشتاد درجه است؛ و يا محاسبه ي مسافتي که يک متحرک در زمان معين و با سرعت مشخص طي مي کند يک پاسخ بيشتر ندارد که از طريق فرمول d=v.t محاسبه مي شود. آيا کسي مي تواند بگويد همان طور که در باب مشکلات اقتصادي و مسائل سياسي نظرات متفاوتي هست و يک پاسخ واحد وجود ندارد، در مورد مسأله ي دو ضرب در دو هم همين گونه است و هر رياضي داني مي تواند پاسخي متفاوت از ديگران بدهد در واقع هم اين احتمال وجود داشته باشد که هر يک از آنها غلط يا صحيح باشند؟ البته توجه به اين نکته لازم است که مسائل رياضي و امثال آن ممکن است دو يا چند «راه حل» داشته باشند اما مسأله اين است که بالاخره همه ي آن راه حل هاي مختلف به «پاسخ واحد» مي رسند و داشتن چند راه حل غير از داشتن چند پاسخ صحيح است.
بنابراين، در حوزه معارف و پديده هاي بشري، ما مسائلي داريم که مي تواند بيش از يک جواب داشته باشند و مسائلي هم داريم که يک پاسخ بيشتر ندارند و سؤال اصلي ما از قائل به پلوراليسم ديني اين است که ازکجا معلوم که دين از آن دسته مسائلي نباشد که يک پاسخ بيشتر ندارد؟ اگر شما مي گوييد دين مثل اقتصاد و سياست است که چند جوابي هستند و تکثر در آنها مفيد و مطلوب است، ما هم در مقابل مي توانيم بگوييم نخير، دين مثل مسائل فيزيک و رياضي است که يک پاسخ صحيح بيشتر ندارند. ما ادعا مي کنيم که سؤال «خدا هست يا نيست ؟» نظير مسأله « دو ضرب در دو » است که فقط و فقط يک گزينه ي صحيح در مقابل آن وجود دارد.
تمسک پلوراليست ها به دليلي ديگر
پلوراليست ها مدعي اند دين وفرهنگ و ارزش ها از زمره ي امور اعتباري اند و تابع سليقه و طبع و قرارداد هستند. همان گونه که در پاسخ اين سؤال که « کدام رنگ بهتر است ؟» پاسخ واحدي وجود ندارد، و به تعبير دقيق اصولا چنين سؤالي بي معنا و بي جاست، در پاسخ اين سؤال هم که « کدام دين و فرهنگ و مجموعه ي ارزش ها بهتر يا صحيح است؟» نمي توان گزينه ي واحدي را مشخص کرد و به يک تعبير اصولا چنين سؤالي بي معنا و بي مورد است؛ اگر کسي اسلام را پسنديد، همان خوب است، اگر هم کسي مسيحيت را پسنديد آن هم خوب است؛ اگر کسي گفت خدا يکي است، همان درست است و اگر کسي هم گفت خدا سه تاست، آن هم درست است ؛ و بالاتر، اگر کسي گفت خدا هست و ديگري هم گفت خدا نيست، هر دو گفته درست و بر حق است. من دوست دارم به طرف بيت المقدس نماز بخوانم، شما هم دوست داريد به طرف کعبه نماز بخوانيد، مشکلي نيست، هر دو خوب است. همان طور که من اين غذا را دوست دارم و شما آن غذاي ديگر را، در مورد دين هم من اسلام را مي پسندم و شما هم بوديسم را و هيچ کدام بر يکديگر ترجيحي نداريم؛ همان طور که جنگ و نزاعي هم با هم نداريم؛ هر دو خوبند. در فرهنگ غربي، انگشتشان را به شکل خاصي به علامت موفقيت و پيروزي نشان مي دهند که در فرهنگ ايران، همان حرکت، اهانت و فحش محسوب مي شود، ولي نمي دانيم غربي ها را به خاطر اين رفتارشان محکوم کنيم، چون صرفا يک امر قراردادي است؛ امور ديني هم از اين قبيل هستند.
مسأله اي که در بالا به آن اشاره کرديم و پلوراليست ها براي تأييد پلوراليسم ديني به آن استناد مي کنند اصطلاحا «نسبيت در ارزش ها» ناميده مي شود. خلاصه ي بحث نسبيت در ارزش ها همين است که خوب و بد و مسائل ارزشي و اخلاقي، حقيقتي جز سليقه و قرارداد ندارند و نسبت به جوامع و افراد مختلف ممکن است تفاوت پيدا کنند. همان طور که مزه ي غذا و رنگ مطبوع و مطلوب نسبت به افراد مختلف فرق مي کند، خوب و بد وارزش ها نيز همين حکم را دارند، و همان طور که در مورد غذا و رنگ، خوب مطلق نداريم و هر رنگ و غذايي نزد برخي خوب و نزد برخي ناپسند است، پسند و ناپسند ارزش ها و مسائل اخلاقي هم نسبت به هر فرد و جامعه اي مي تواند متغير باشد.
پس سير بحث تا اين جا به اين صورت شد که پلوراليست ها ابتدا گفتند: «چون تکثرگرايي در زمينه هايي همچون اقتصاد و سياست مطلوب و مفيد است. در عرصه ي دين هم قائل به امکان و مطلوبيت تکثر مي شويم. » که ما در پاسخ اين قسمت گفتيم مسائلي هم نظير فيزيک و رياضي وجود دارند که يک جوابي اند؛ چرا گزاره هاي ديني از قبيل گزاره هاي فيزيک و رياضي نباشد؟ در اين جا پلوراليست ها بحث نسبيت در ارزش ها را مطرح کردند و با شاهد آوردن از برخي آداب و رسوم اخلاقي و اجتماعي مي خواستند ابتدا ثابت کنند که ويژگي عام مسائل ارزشي نسبيت است تا بعد هم نتيجه بگيرند که پس دين هم که از سنخ مسائل ارزشي است امري نسبي است.
تلاش سوم براي اثبات پلوراليسم
به هر حال اگر همه ي معارف بشري رنگ نسبيت گرفت، معرفت ديني و دين هم در امان نمي ماند و آن هم امري نسبي و متغير خواهد بود و نتيجه ي آن اين خواهد شدکه بتوانيم بگوييم از نظر جامعه ي الف دين مسيحيت خوب و درست و بر حق است و از نظر جامعه ي ب دين اسلام، و نسبت به جامعه ي واحد هم ممکن است در يک زمان يک دين خوب و بر حق باشد و در زمان ديگر ديني ديگر؛ و معلوم هم نيست که حقيقت کدام است؛ اصلا حقيقت همين است که مسأله نسبي است و نسبت به اين زمان و اين جامعه، حقيقت چيزي است و نسبت به زمان و جامعه ديگر چيزي ديگر است.
پلوراليست هاي مسلمان (يا بهتر است بگوييم پلوراليست هايي که به ظاهر ادعاي اسلام مي کنند) براي تأييد پلوراليسم ديني گاهي به خود آيات قرآن و روايات استناد مي کنند و گاهي نيز به بيان هاي خطابي و اشعاري از مولوي و حافظ و عطار و غير آنها تمسک مي جويند که گفته اند کعبه و بتخانه و مسجد و کنشت علي رغم اختلافات ظاهري که دارند، همگي مظاهر خداجويي و خداپرستي و يک حقيقت واحدند:
مقصود من از کعبه و بتخانه تويي تو
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه
بدين ترتيب مسير بحث در پلوراليسم، از کثرت گرايي در مسائل اجتماعي شروع مي شود و به دنبال آن بحث نسبيت در ارزش ها مطرح مي شود و نهايتا هم به نسبيت در مطلق معارف بشري مي رسد. بسيار روشن است که با پذيرش انديشه ي پلوراليسم، ديگر لزومي براي تقيد به اسلام و امام و انقلاب و ارزش ها وجود نخواهد داشت و هرگونه اعتقاد و اعمال و رفتار و فساد اخلاقي به راحتي قابل توجيه و پذيرش خواهد بود. در ادامه ي اين بحث بايد هر يک از اين مطالب را به دقت مورد نقد و بررسي قرار دهيم و حقيقت مسأله را در مورد آنها آشکار سازيم.
پي نوشت :
1- احزاب /33.