مقدمه
انسان در مثلث ارتباط میان خداوند، انسان و هستی قراردارد. جامعه از دیدگاه اسلام، متشکل از نهادها و واحدهایی است که کوچکترین نهاد سازنده آن، نه فرد بلکه خانواده است. جامعه صرفا نهادی قابل تفکیک به افراد، خانواده ها با طبقات اجتماعی نیست؛ زیرا از ماهیت و شخصیت متعلق به خویش، جدا از ویژگی های افراد و اجزای تشکیل دهنده اش، برخوردار است. خانواده نقش بسیار پر رنگ و با ارزشی را در جامعه و میان نهادهای دیگر آن ایفا می کند، از پویایی خاصی برخوردار است و تعامل متقابلی با جامعه دارد. از سوی دیگر با انعکاس شرایط خانواده در جامعه، دامنه تأثیرات خانواده به جامعه سرایت می کند و در آن تغییر و تحول ایجاد می نماید. از این رو خانواده، همواره کانون توجه ادیان الهی و از جمله اسلام بوده است؛ زیرا زیر ساخت های اجتماعی و فرهنگی با تأثیرات و تحولات خانواده ارتباطی تنگاتنگ، حتمی و مستقیم دارد و این ارتباط از جامعه به خانواده نیز سرایت می یابد.پیامبر اسلام حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم ( علیهم السلام) با آموزه های خویش در قالب گفتار، کردار و تأیید، تلاش کرده اند در راستای خط سیر روشن و به هم پیوسته منتهی و مبتنی بر تعالیم قرآن کریم، به تحکیم ساختار خانواده کمک کنند و مسائل و موضوعات مرتبط با آن را به شکلی زیبا و کار آمد و ساده بهینه سازند و فضایی مناسب، برای تعامل اجزای تشکیل دهنده آن، روش های ارتباطی، مدیریت اقتصادی، فرهنگی و آموزش های اخلاقی و دینی، تبیین نمایند. هر یک از این تعالیم با وجود آن که به فراخور زمانی و مکانی خاصی هر یک از ائمه طرح گردیده و به تناسب حال مخاطب ایراد گردیده است؛ اما از یک جوهر برخوردار است و آن جوهره اسلام و آموزش های الهی است. از این رو نه تنها آموزه های امامان(علیهم السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآن هیچ گونه تضاد و منافاتی با هم ندارند بلکه در جهت تکمیل و تأیید یکدیگر می باشند و همه به اصول اسلام باز می گردانند. در این نوشتار سعی بر آن است تا به این سؤال پاسخ داده شود که نگرش امام رضا (علیه السلام) به عنوان عالم اهل بیت (علیهم السلام)، به خانواده چگونه بوده است و چه تعالیمی از دیدگاه ایشان برای حفظ خانواده و حرکت در مسیر روشن الهی وجود دارد.
تمرکز این مقاله به مسأله کرامت و ارجمندی در خانواده، از دیدگاه حضرت امام رضا (علیه السلام) است. زیرا خانواده و پدر و مادر، نقش مسؤولانه خود را بی قید و شرط تا حد ایثار و فداکاری به فرزندان ایفاد می کنند و احساس و خرد و قلب و هستی آنها را با ایمان و عشق و توجه، تغذیه می نماید و کودک باید در دریای مواج و خروشان زندگی، این مسیر را با تعهد و مسئولیت پذیری تکمیل کند، و وظیفه والدین را کامل سازد. پرورش کرامت و غنی سازی ارجمندی و عزت در خانواده بسترساز تمدن پویای اسلام و زیر ساخت اساسی ایمان، اعتقاد و ایدئولوژی است؛ ایمان و اعتقادی که بر پنج اصل و پایه توحید، نبوت، عدالت، امامت و معاد بنیاد گردیده است، که در صورت نبودن عزت و کرامت، زمینی استوار برای برپایی آن ستونها که سازنده فرهنگ و تمدن اسلام هستند، وجود نخواهد داشت. این مسأله ضرورت پرداختن به این سؤال را که پرورش کرامت و عزت در آموزه های امام رضا (علیه السلام) برای آموزش خانواده مسلمان، چه جایگاهی دارد، توجیه می کند.
نقش و کارکردهای نهاد خانواده
در ایجاد فرهنگ سازی اسلامی و تمدن، خانواده اسلامی بسترساز نوعی فرهنگ متکی بر اسلام است که به کودک توان می دهد تا در حد فرهنگ موجود جامعه و جنبه های منفی آن، هضم و حل نگردد، بلکه با بینشی نوی و قدرت عمل بالا نه تنها خود را از جنبه های منفی فرهنگ ثبت شده برهاند بلکه با تأثیر بر جامعه، جامعه را نیز از تباهی برهاند و چراغ تمدن اسلامی را از نو بیفروزد.فرهنگ
ایجاد حیاتی نو در قالب فرزند آوری که از وظایف خانواده است در بحث حیات فردی و پرورش و هدایت فرزند در بحث حیات جامعه انسانی قابل ارزیابی است. کودک انسان جامعه پذیر است؛ زیرا در دل جامعه و فرهنگ زاده می شود و خود را پس از به دنیا آمدن محصور در میان فرهنگ می یابد فرهنگی که در بستر جامعه پدید آمده نشو و نما یافته و بالیده است و وجه تمایز زندگی انسان و حیوان به شمار می رود و از آنجا که خود چیزی ندارد تا به جامعه بدهد، فرهنگ پذیری یکسویه دارد و در برابر پذیرش هنجارها و ارزش های جدید منفعل است. جامعه به تدریج هنجارها و ارزش های خود را در جریان تأثیری یک سویه و یک طرفه به سوی کودک روانه می کشد و او مقاومتی در برابر پدیدارهای فرهنگی از خود بروز نمی دهد و تأثیر متقابلی نمی تواند در جامعه داشته باشد. کودک از طریق خانواده به عنوان میانجی، با ارزش ها، نهادها و واقعیت های اجتماعی آشنا می شود و با مهر بزرگ شدن ویژگی های فرهنگی جامعه در او آگاهانه یا ناخود آگاهانه رسوخ پیدا می کند و به سادگی بر او مسلط می شود و شخصیت او را متناسب با هنجار جامعه می سازد.انسان به عنوان عضو خانواده، دارای خرد و عقل است و اساسا علاوه بر جنبه غرایز، ابزار ساز، بهره مندی از استعداد خلاقیت و ابتکار، رهپوی تکامل و نوآفرین است و می تواند به اقتضای زمان، با دگرگون سازی جامعه خود دگرگونی های زیادی بیافریند، بیاموزد و آموخته هایش را همراه با تغییر و تکامل منتقل کند. این همان برخورداری انسان از میراث فرهنگی است؛ زیرا انسان فرزند بالغ و رشید خلقت است. (1)
قبل ورود به بحث اصلی، لازم است تعریف کوتاهی از واژه فرهنگ ارائه شود. این کلمه تشکیل یافته از پشوند (فر) که در فارسی هخامنشی به معنای پیش آمده است، و اهنگ از ریشه اوستایی اننگ، یعنی کشیدن است و با پیشوند (آ) به معنی قصد و نیت متداول است. برخی آن را چون شاخه درخت که در زمین می خوابانند و در جای دیگر سر بر می آورد و آن را در جای دیگر می کارند، دهانه قنات و کاریز که آب از آن بیرون می آید، می دانند. (2)
فرهنگ در واقع از ویژگی های حیات انسانی به شمار می رود و به اعتقاد اشپنگلر مبنای اصلی جامعه انسانی است. وی حیات و پویایی جامعه را به پویایی فرهنگ مرتبط دانسته و مرگ جامعه را در اثر مرگ فرهنگ میداند.(3)
به علاوه فرهنگ ها را باید در متن جامعه خاص آن مطالعه و تبیین کرد؛ زیرا هر فرهنگی مجموعه ای منسجم و یکپارچه است که تنها با مطالعه کلی آن قابل درک و تبیین است و به طور مجرد و خارج از محتوای خود معنی ندارد. از این رو فرهنگ اسلامی، تنها در سایه تثبیت فرهنگی به عنوان بزرگ ترین دستاورد انسان شناسی قابل قضاوت ارزشی و قضاوت است.(4)
نهاد جامعه واژه جامعه، مؤنث کلم جامع به معنای گردآورنده، نوعی زیور، زنجیری که بر گردن و دست تنها.. اجتماع و حلقه، مردم یک کشور با کمتر از آن و به معنی دانشگاه آمده است.
در اصل جامعه(5) به معنای دوست، رفیق، متحد و همراه است. جامعه مجموعه ای است از انسان ها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده و آرمان ها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند (6). این سخن واقعیتی انکارناپذیر است که در حقیقت هر یک از ما بهر دیگری به وجود آمده است به گفته علامه طباطبایی دستگاه آفرینش ابتدا یک سلسله اجزای ابتدایی با آثار و خواص مخصوص می آفریند بعد آنها را ترکیب می کند و با ویژگی هایشان به هم می آمیزد و فواید جدیدی علاوه بر فوایدی که هر کدام از اجزا داشتند، پدید می آورد. همین ترکیب، علت نمودهای تازه ای است که مشخص کننده حیات هستند که حتی آن را در هیچ کدام از عناصر مجزا هم نمی توان یافت. علت این است که کل، حاصل جمع اجزای خود نیست. هم چنین اجتماعی بودن، فطری هر فرد انسانی است و اولین اجتماعی که در میان بشر به وجود آمد، اجتماع خانوادگی بود که اجتماع طبیعی است؟ زیرا این اجتماع بر اثر ازدواج پدید آمد. ازدواج و تشکیل خانواده به منظور بقای نسل و تداوم حیات اجتماعی انسان است. (7)
قرآن کریم در این خصوص تفاوت میان افراد و جوامع انسانی از قبیل زن و مرد، گروه ها و قبیله ها را مبنای ایجاد شناخت و معرفت می داند. «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (8) تأثیر و تقابل انسان و جامعه اگر برای جامعه و فرد به عنوان دو عنصر لازم و ملزوم هم اصالت قائل شویم، در این صورت افراد در جامعه حل نمی شوند ولی در آن هویت جدید پیدا می کنند که همان هویت جامعه است و با آنچه که فرد در تنهایی و جدا از جامعه دارد، متفاوت است. در اثر تأثیرات متقابل افراد، واقعیت جدیدی پدید می آید که دارای ماهیت شعور، وجدان و اراده و اندیشه خاصی است که بر شعور و وجدان افراد غلبه دارد (9)
این پیش فرض نظریه حالت اجتماعی محض جامعه گرایی چون امیل دورکیم را که اعتقاد دارد هر چه هست روح جمعی، وجدان جمعی، شعور جمعی، اراده و خواست جمعی و من جمعی است که شعور و وجدان فردی مظهری از آن به شمار می رود، در بوته نقد قرار می دهد و نظریه اصالت فرد و جامعه را می پذیرد که بر این است: جامعه از افراد تشکیل می شود و دارای وجدان، اراده و خواست مستقل از افراد است که بر افراد اعمال می کند، در حالی که استقلال نسبی افراد محفوظ است. افراد انسانی، روح فردی در مقابل جامعه با روح جمعی مجبور و سلب اختیار شده، نیست (10)
تعامل فن آوری و ایدئولوژی در ایجاد تمدن
فن آوری با تکنولوژی به معنای فرایند تبدیل منابع یا مواد به تولید است و همواره یکی از عوامل بسیار مؤثر در دگرگونی های اجتماعی به شمار می آید. همچنین ایدئولوژی که نوعی خودآگاهی است، در درون فرهنگ به عنوان مجموعه ای کاملا به هم پیوسته، هماهنگ و سازمان یافته از ادراکات و ارائه کننده بایدها و نبایدها و نظرات محسوب می گردد و با الهام، اثرپذیری شدید ارزش ها، جهت یابی معین و مشخصی را برای کنش های اجتماعی جامعه با گروه پیشنهاد می کند و ارائه می دهد و به وجود آورنده پدیده جمعی به نام«ما» است که می تواند طبقه ای اجتماعی، حزبی، سیاسی، نهضت اجتماعی یا ملت و بالاتر از آن داشته باشد. ایدئولوژی گونه ای ساده و واضح است که افراد می توانند با آن با با آنچه ارائه می دهد، وحدت یابند. این سامانه می تواند موجب پیدایی و بستر آفرین ارزش های جدید گردد و از ارزش های منتشر و پنهان و خفته جامعه در قالب طرح توجیهی باز تعریف ارائه دهد یا به آن ارزش ها مفهومی جدید بخشد از یک سو تمدن اسلامی (الحضارة الاسلامیه) از یکسو تمدنی با زیرساخت ایدئولوژیک است که دستاورد اندیشمندی ها، شناخت ها و ژرف نگری ها، احساسات و آرمان جویی ها و عقل و رزی های بشری است و استقرار سلطه وی بر طبیعت و پیرامون خود است و از سوی دیگر جنبه انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار می رود، مولود احساسات متعالی و خواسته های عالی بشری است (11)؛ از این رو، عشق به تکامل از درون انسانی شعله می کشد و آدمی همواره برای ایجاد تحول و تغییر در زندگی خود می کوشند و این جز ثمره حرکت فرهنگی در بعد مادی و معنوی نیست و انسان روزی سرانجام با این شعله راه به سر منزل کمال خواهد برد.تمدن اسلامی
استواری اساس و ساختار تمدن اسلامی به فرهنگ اسلامی باز می گردد. مسلمانان در بازسازی تمدن اسلامی، رویا و امید خود را برای بازگرداندن هویت متمدنانه خود و این که دوباره بتوانند در مسیر تمدن قرار گیرند، از دست نداده اند و این موضوع به فرهنگ آنان باز می گردد. آنان فرهنگ خود را در بردارند و عناصری می دانند که توان احیا و رستاخیز و حرکت آن ها به سوی تکامل انسانی را داراست و دریافته اند که این ها عناصر تأثیرگذاری هستند که نقش خود را در خلاقیت و شکوفایی و آفرینش آدام می کنند.کشف این عناصر و استفاده از آنها در یک حرکت علمی، بعد از ایجاد تحول در آن برای انطباق با نیازهای عصر و هماهنگی با مقتضیات زمان و تحلیل و بررسی عوامل شکفتگی فرهنگی و علل سقوط فرهنگی و اقول آن و نیز بررسی عوامل منحرف ساختن تمدن اسلامی، به بررسی تاریخ این تمدن و شناخت قدرت فرهنگ اسلامی در جوشش انرژی خفته در وجود جامعه اسلامی از عوامل مهمی است که می تواند منجر به خیزش و احیای انسان مسلمان، با استعانت از فرهنگ ریشه دار وی برای ساختن دوباره تمدن اسلامی شود. تحکیم مفهوم داشته و اتحاد تمدنی اسلام، جامعه جهانی مسلمان را به جامعه ای پیوند خورده و منسجم و دهکده ای جهانی تبدیل خواهد ساخت (12)
رابطه فرهنگ و تمدن
فرهنگ مسیری است که منجر به برپایی تمدن می شود و مقصد فرهنگ برپایی کاخ تمدن است. فرهنگی جزئی از طبیعت افراد بشر و جامعه انسانی است. اما هر فرهنگی نمی تواند به برپایی تمدن بینجامد؛ زیرا فرهنگ رسوب کرده نمی تواند جامعه و انسان را به سوی تحول، تکامل، پیشرفت و ابتکار سوق دهد؛ چنین فرهنگی دستاوردهای تمدنی بسیار جزئی و محدود خواهد داشت؛ اما فرهنگ پویاد را به سوی حصول تمدنی پیشرفته و دربردارنده عناصر سازنده استعدادها و انرژی های خلاق بشری می جوید حتی فرهنگ های پویا نیز بنابر تفاوت نگرشی به هستی و حیات در دهش و عطا و میزان و اندازه آن نتایج متفاوتی خواهند داشت. در این میان تنها فرهنگ پویایی که رویکرد آن در درگیر ساختن دو بعد روحی و مادی انسان است، به ثمر خواهد نشست.جهان بینی توحیدی و نقش آن در فرد و جامعه
آنچه بشر امروز و به طریق اولی بشر فردا را وحدت جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد، فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. دین اسلام مبتنی در جهان بینی توحیدی، دینی است یک قطبی وتک محور که محور آن بر درک ایجاد جهان از یک مشیت حکیمانه اتکاء دارد .آفریننده هستی یکی است و قوانین و سنت های حاکم بر جهان یکسانند و نظام موجود هستی نیز یکی است. این نظام هزاران هزار سال قبل بوده و این قوانین و سنت ها نه تنها بر کره خاکی بلکه بر تمام تحولات جهان حاکم است. آفریننده امروز و دیروز و فردای جهان یکی است و یک وحدت سیستماتیک در همه دوره ها بر همه پدیده های جهان سایه افکنده است. موجودات جهان به یک سو تکامل می یابند و آفرینش هیچ موجودی بیهوده نیست. انسان در میان موجودات از شرافت و کرامت مخصوص برخوردار است و رسالتی خاصی دارد. وی مسؤول تکمیل و تربیت خود و اصلاح جامعه خویش است. جهان مدرسه انسان است (13)
آموزه های اسلام به افراد جامعه قبل از تشکیل نطفه توجه خاص مبذول می کند؛ لذا انسان از کودکی دارای اصالت فطرت است و با آن فطرت در جامعه توحیدی خداجوی و خداپوی است و ارکان و پایه های اصلی شخصیت خود را از آفرینش دارد نه از جامعه نفس ناطقه با نفس انسانی کودک با عوامل خلقت تکوین یافته است. نهاد خانواده و جامعه انسان را از نظر استعدادهای ذاتی یا پرورش می دهد و کمال می بخشد؛ یا منع می کند و به انحطاط می کشاند. شخصیت فطری آدمی تحت تأثیر عوامل بیرونی، یعنی جامعه، ایدئولوژی ، تکنولوژی و فرهنگ و خانواده، به عنوان اصلی ترین نهاد و هسته نخست پرورش، پرورش می یابد و از دل فطرت تسلیم جوی او در برابر واقعیت و حققت هستی، اگر شرایط بیرونی یاد شده مساعدت کنند، جوانه های بالقوه درونی شکوفا می شود و به تدریج به بار می نشیند خانواده اولین نهاد جامعه در تکوین شخصیت کودک و جوانه زدن طبیعت فطری اوست.
فطرت انسان از خدایی و به سوی خدایی است. انسان در وجود خود از روح خدا مایه دارد بنابراین شخصیت واقعی انسان یا (من) واقعی او همان است که قرآن از آن به نقس با روح تعبیر می کند. این روح که واقعیتی غیر عادی دارد(14)؛ هر چند ثمره تکامل جوهری طبیعت است، اما همین طبیعت در اثر کمال یا بندگی جوهری تبدیل به روح و نفس می شود و افق وجودی و مقام واقعی اش عوض می گردد، در سطح بالاتری قرار می گیرد و به عالم بالاتری متعلق می شود.
از همین روست که کودک انسان با عوامل نامبرده و تحولات پیش روی موجودی اسیر محیط و جامعه و فرهنگ محاط بر خویش نیست؛ بلکه همین موجود ساخته شده در بستر جامعه می تواند در اجتماع خویش اثر گذارد، یا از آن جدا شود یا آن را تغییر دهند، یا بر همان ثمرات فطرت خود باقی مانده ، خویشتن را از جامعه و تأثیر آن برهاند و مصون دارد و این در درجه اول به فرهنگ و نحوه کمک خانواده و تأثیری که در کودک بر جای می گذارد. بستگی دارد. در واقع، از دید اسلام هیچ بنا و نهادی ارجمندتر از خانواده وجود ندارد و این ارج و ارزش به دلیل ساخت و کارکردی است که خانواده به عنوان نخستین نهاد اجتماعی در مالیدن انسان و حرکت او از توان به فعلیت دارد.
در واقع کارکردهای خانواده در عین حال که نوعی خدمت فردی به انسان است که هستی انسان در بخشی از دوران زندگی اش در گرو آن است هویت و شخصیت آدمی نیز مدیون کارکردهای خانواده می باشد. این هویت ساخته شده بعد باید در دیگر نهادهای جامعه وارد شود و با آنها تعامل کند. پس کارکرد خانواده تنها منحصر به درون آن نیست، بلکه کارکردی اجتماعی و وسیع است. از همین رو قرآن کتاب آسمانی اسلام، سیمایی ملکوتی برای والدین ترسیم کرده و موقعیتی هم سنگ با خداوند برای آنها در نظر گرفته است. گویی احترام به والدین، پس از پرستش خداوند در دومین مرحله از اهمیت قرار می گیرد و اگر خداوند جهان، آفریننده انسان و خالق یکتای اوست، والدین، مربی وجود او و پرورش دهنده بسیاری از استعدادها و شایستگی های او می باشند. (15(
خانواده هر چند صاحب و مربی کودک خویش است، اما در واقع زمام امور جامعه را در اختیار دارد؛ زیرا هیچ خلق و خویی در جامعه نیست مگر آن که از خانواده منشأ گرفته باشد؛ و فرهنگ جامعه تا حدودی ساخته و پرداخت نهاد خانواده است. این نهاد سازنده زیر بنای اخلاقی جامعه است که پایه های اخلاق را در ذهن کودک استوار می سازد، او را انسان بار می آورد و تحویل جامعه می دهد و در حیات نسل بشری را به طور مداوم و مستمر تجدید کند، از این رو پیرایش محیط این نهاد از هر نوع ناخالصی و آلودگی و خالی کردن آن از هر نوع پلشتی و تقویت عامل ارجمندی و احترام در آن برای پرورش تسلی بدون کجروی و انحراف، اهمیت ویژه و والایی دارد. از طریق رهبری صحیح در خانه می توان خصایصی چون صداقت، دلسوزی، صرفه جویی، پذیرش مسؤولیت، فداکاری، خیرخواهی، مشی انسانی، قدرت تصمیم گیری، و اقدام را در کودک پدید آورد و او را برای مشارکت در یک زندگی اجتماعی مؤثر آماده ساخت. (16(
آموزش و پرورش کودک
آموزش و پرورش کودک از وظایف اصلی خانواده است. این کار در اساس، پرورش و تربیت انسان فرهیخته است. انسان بی هیچ اضافه و قیدی و صفتی در اسلام و فرهنگ اسلامی محترم و ارزشمند است به گونه ای که در قرآن می فرماید: انسانی را که خدا محترم شمرده است، جز به حق مکشید. این است چیزهایی که خدا شما را به آنها سفارش کرده است تا در آنها بیندیشید. قرآن کریم به گونه ای بدیع، مقام منیع انسان را که بیانگر عظمت و مقام والای او در آفرینش است، مطرح می کنند؛ به طوری که در خور هیچ مخلوقی جز او نیست. قرآن انسان را خلیفه و جانشین خدا در طبیعت و یگانه فرد لایق حمل امانت معرفی کرده است.از وظایف نهاد خانواده و کارکردهای آن، پرورش و آموزش کودک است. پرورش عبارت است از جریانی منظم و مستمر که هدف آن کمک به رشد جسمانی، شناختی، روانی، اخلاقی، اجتماعی، یا به طور کلی رشد شخصیت پرورش پابنده در جهت کسب هنجارهای مورد پذیرش جامعه و کمک به شکوفا شدن استعدادهای اوست (17) تا بتواند با رشد و شکوفایی، بخشی از وجود انسانی خود را به گونه ای مستقل به جامعه تزریق کند و روند دو سویه کمال فردی و کمال اجتماعی را بپیماید. آموزش فعالیت هایی را گویند که در خدمت پرورش قرار دارد.
درک همه مسائل موجود در زندگی بشری نیاز به آگاهی و شناخت دارد تا در زندگی خود بتواند موضع داشته باشند. هر چقدر انسان از فرهنگ و آموزش بی بهره تر باشد، کمتر می تواند موضع گیری صحیح و درستی مبتنی بر فهم و درک ارائه دهد. انسان فرهیخته، انسان متمدن است که می تواند تمدن ساز باشد و معنی انسانیت را فهمیده، آن را محترم شمارد. چنین انسانی میانه رو، مقبول و شخصیتی متوازن است که فرهنگ در شخصیت او تجسم یافته و رفتار و کردار و گفتارش قابل ملاحظه است و چنین انسانی معنای عزت و بزرگواری و ارجمندی را می دانند و آن را در جامعه می گستراند. از آنجا که هویت فرهنگی متنوع و متعدد است و از یک ایدئولوژی به ایدئولوژی دیگر فرق می کند و در میان ملتها و دوره های زمانی دارای تفاوت های زیادی است، منظور این نوشتار هویت فرهنگی مبنی بر اعتقاد به پروردگار یا منشأ وجود و تسلیم بودن در برابر حقایق جهان است که اصول سازنده آن ایمان به آن منشا و اعتقاد به وحی و باور جهان آخرت می باشد.
فرادینی بودن ارزش انسان
انسان ذاتا ارجمند و گرامی است و این ارجمندی انسان، موضوعی برون دینی است. معنای این سخن آنست که انسان قبل از آن که دین خاصی را پذیرا باشد، از حیثیت و ارج و قدر برخوردار است. بشر در آغاز بشر است و پس از آن دین، ایدئولوژی، افکار و نحوه زندگی خویش را بر می گزیند. این امر منافی با دین نیست؛ چون انسان به دلیل نیستی که با امر قدسی دارد، انسان نشده است. بشر ابتدا بشر بوده و سپس دین و نسبت خود با امر قدسی را اختیار کرده است. ارزش ذاتی انسان، مانند بحث آزادی، صادقی، شرافت، حسن عدالت و زشتی ستم یک بحث فرادینی است.در این راستا می توان به این مسأله اشاره کرد که این گونه اصول عقلی، اصول قرآنی و اسلامی نیز به شمار می آیند. هم از باب «کلما حکم به العقل، حکم به الشرع» و هم از باب این که صریحا قرآن آنها را تأیید کرده است (18(
عقل و دین هر دو کاشف کرامت ذاتی موجود بشری هستند، برای نمونه اگر کودکی دنبال سهم برابر با کودک دیگر است و با سارق و قاتلی به دنبال سهم برابر با سارقی دیگر با حکم برابر با قاتل دیگر است، حاکی از یک برداشت مثبت و دریافت درست از ریشه عدالت می باشد و از آن جا که طبیعت انسانها برابر است، هیچ کس نمی تواند این ارزش ذاتی را از خود سلب کند یا آن را به دیگری واگذار نماید. سابقه این حق به درازای حیات بشری است؛ یعنی حقوق بشر با تولد جامعه بشری ایجاد شده و همواره به صورت صفتی جدا نشدنی از انسان به حیات خود ادامه داده است. (19(
این حقوق بنیادین به داشتن عقاید دینی یا غیر آن مربوط نیست؛ بلکه برای همه انسان هاست که در انسان بودن اشتراک دارند. کرامت ذاتی مقید به هیچ چیز دیگری نیست؛ در حالی که کرامت اکتسابی مقید به ایمان و بزرگی و تسلیم در برابر این ذات بی همتاست. تا در سایه تقویت وجدان بشری و حاکم سازی ارزشها در جامعه و باور به تبلور و نمود همه رفتار و اعمال انسانی و رفتارهای اجتماعی در این جهان، جامعه ای ارزشمند حاصل آید. اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز با تمرکز بر اندیشه حقوق بشر بود که حقوق بنیادین انسانی همچون حق حیات، حق کرامت، حق آموزش و پرورش، حق آزادی مسؤولانه و حق برابری در برابر حقوق و قوانین را به رسمیت شناخت تا نظم و آرامش را برای جامعه انسانی به ارمغان آورده، حیات مطلوب انسانی را تأمین کند (20). هرچند اعلامیه حقوق بشر خود قابل نقد و ارزیابی است.
بشریت بشر همواره مقدم بر هر چیزی بوده است. بشر اول بشر است و بعد دین، اعتقاد، آیین و سلوک خود را انتخاب می کند و این امر با دین و دینداری منافاتی ندارد.
نقش خانواده در ارتقای فرهنگ جامعه
یکی از وظایف خانواده آموختن درک ارزش ذاتی انسان و آموزش ارزش های قابل کسب است. سرآمد ترین ارزش و بهای انسانی، عزت و ارجمندی و کرامت اوست که اگر کارکرد راستین خود را ایفا کند، آدمی را تا اصل خود بالا می کشاند. این اصل از اصول اساسی ادیان است زیرا در ادیان توحیدی، خداشناسی اولین اصل است که زمینه ایجاد آن و درک و ایمان بدان تنها به مدد فهم و درک انسان از خویشتن خویش حاصل می آید که «من عرف نفسه فقد عرفه ربه». آن که خود را شناخت، قطعا خدای خود را خواهد شناخت و کسی که نتواند جایگاه و ارزش خود را ادراک کند، آن حقیقت مطلق را هم نخواهد شناخت. بی تردید انسان ذلیل و خوار حتی اگر بندگی کند، بندگی بی ارزش و بی فایده ای خواهد بود؛ زیرا سالبه به انتقاء موضوع خواهد شد و قصد خداوند پرورش انسان کریم و ارجمند است نه انسان حقیر و خوار که چنین انسانی نه به کار خود می آید و به در بلندای مسیر «از اویی» و به سوی مطلق حرکت کردن هدفی را می تواند محقق سازد. خدایی که انس و جن را جز برای عبادت خویش و هموار ساختن مسیر خود نیافریده است «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»، چه سان انسان بی کرامت را برای هموار سازی این مسیر لاهوتی می پسندد.کرامت انسانی از دیدگاه اسلام ارزش و احترامی سلب ناپذیر و غیر قابل انفکاک از انسان است. هر چند ممکن است با رفتار خود آدمی این منزلت از وی به اختیار خودش ساقط شود.
خداوند می فرماید: «به راستی فرزندان آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا بر نشاندیم و از پاکیزه ها به آنان روزی دادیم و آنان را بر بسیاری از آفریده های خویش برتری آشکار دادیم و به گفته مولوی: اناج کرمناست بر فرق سرت. انسان در والاترین درجه شرافت قرار دارد و سجود فرشتگان نماد و تسلیم و خضوع در برابر این شرافت و ارجمندی است.(21)
میل به والایی انسان از همین کرامت ذاتی او نشأت می گیرد. زمینه کرامت آدمی بهترین عرصه رشد و تعالی و زائیده فطرت اوست. در کل اصل کرامت، اصلی است که به اصول تعلیم و تربیت در خانواده و فعالیت های آموزشی و تربیتی در جامعه شکل و جهت می بخشد و مسائل تعلیم و تربیت باید بر آن استوار گردد.
خانواده باید کودک را به گونه ای پرورد که وی خود را قائم مقام خداوند در زمین بشمارد و خود را لایق هیچ آلودگی و پیرایه و خواری و ضعفی نداند. روح تعلیم و تربیت خانواده اسلامی، در تحویل انسان خود کنترل به خویشتن و نهادهای مختلف جامعه است. تا در درون افراد، مراقب و محافظی را بپرورد که انسان را در مسیر این شرافت و ارج رهنمون کرده و او را از قید دیگر کنترلی خارج سازد. این اوج کرامت انسان مختار و جانشین خدا در زمین است. تاریخ تمدن بشر، نشانگر کوشش پیامبران امامان و راهبران، فلاسفه و انسان دوستان در اعتلای شأن و کرامت انسان و دفاع از حقوق اوست. روحی که منزه از هر پستی و دور از هر فرومایگی است، روح وارسته، بزرگوار و بزرگی ورز است. ازین رو ادیان الهی حقوق انسان را ناشی از اراده الهی و لازمه کرامت انسانی می دانند. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: مردمان، دودمان خدا و همه تحت سرپرستی و اراده خداوند قرار دارند، و محبوب ترین مردم نزد خداوند کسی است که دودمان خدا و افراد تحت اداره و سرپرستی خداوند را سود می رسانند. امام علی هم می فرماید: «بنده غیر خودت مباش؛ زیرا خداوند ترا آزاد آفریده است. اصل آزادی، چه آزادی از خود و چه آزادی از عوامل اجیار بیرونی، به نحوی شگفت انگیز و در اوج اعتلا، نماینده کرامت انسان است.
اصول اسلام و اثرات فردی، خانوادگی و اجتماعی آن
تمام مکاتب در قسمت ایدئولوژی، دارای اصول فکری مشخصی هستند که جهان بینی مکتب ها در رابطه با آن اصول به وجود می آید. با بررسی کلی اصول و فروع موجود در اسلام، این نتیجه حاصل می آید که هدف آن است که انسان با داشتن این اصول راه کمال را به سلامت بپیماید. در مکتب توحیدی اسلام تمام تفکرات، بینش و ایدئولوژی از سه یا پنج اصل فکری پدید می آیند. این اصول در صورت یک قانون تغییر ناپذیر الهی غیر قابل انکار است.اصل توحید با طرح «لا اله الا الله» و اصل معاد با طرح و انا لله و انا الیه راجعون، انسان را در مسیر واقعی تکامل قرار می دهد. برای اثبات "از خدایی بودن" شناخت توحید و خداشناسی و برای اثبات حرکت به سوی خدایی انسان او الیه، ادراک معاد و اثبات قیامت؛ و برای تحقق واقعی «بر می گردیم» «راجعون» پیمودن این راه تا «مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، یعنی جایگاه درستی و دوستی نزد حاکمی قدرتمند مقصود نهایی است و به طور کلی با رویکرد دینی و متافیزیکی می توان چنین استدلال کرد:
1- در طبیعت، همه ذرات هستی در وحدت و هماهنگی کاملند (توحید)
2- اعتقاد به بعثت و پیام، حرکت و هدفداری و رهبری انبیاست. این اصل در فیزیک جهان همه جا وجود دارد، همان سان که حرکت ئیدروژن و اکسیژن در مسیری مشخص به سوی یکدیگر پیامی دارد و آن پیدایش آب است.
3- امامت با اعتقاد به ادامه راه پیامبران: این اصل در سراسر طبیعت ثابت شده است. هر عنصری خاصیت مخصوص خودش را دارد و پایدار مقات خویش است. ئیدروژن همیشه صفات خاص خودش را دارد و این امامت و پاسداری است که تکامل و رشد انسان را در هر زمان ممکن می سازد.
4- عدالت با اعتقاد به عدل خداوند: در هستی نظم و توازن کل هستی از کوچکترین عناصر از دل ذرات تا بزرگترین کهکشان ها، حاکی از این عدالت است.
5- معاد بازگشت دوباره، تولد تازه، آغاز زندگی نوین و استمرار تکامل و رشد است؛ بازگشت همه طبیعت به اصل خویش است. سرنوشت قطره بخار، آبی و دریا نمونه ای از همین مقوله است.
به این ترتیب ایدئولوژی اسلامی در ابعاد علمی، سیاسی، اقتصادی، معنوی و اخلاقی، نظامی و بهداشتی و اجتماعی در رابطه با این اصول فکری قابل بررسی است.
نتیجه بررسی اصل توحید ما را به اصول دیگری چون هدفمندی خلقت و هستی، نظم و جایگزینی درست هر ذره (عدالت) که خود یک اصل است و بدون آن آفرینش و پیدایش ناممکن است، و به اصل پاسخگویی و مسؤولیت خواهی تنهایی (معاد) می رساند.
فروع و شاخه های این اصول یعنی نماز، روزه، حج، خمس، زکات، جهاد، امر به نیکی و نهی از زشتی، دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا نیز در همین راستاست که انسان و جهان در حرکت تکاملی است. برای این حرکت نیاز به عشق (نماز) و استفاده بهینه از نعمت ها (شکر) است و برای پیمودن این راه، همدلی با دیگران و آمادگی و رشد لازم است (روزه)؛ حرکت ها محور و هسته مرکزی لازم دارند و همبستگی ایدئولوژیک (حج) به گذشت و بخشش اقتصادی لازم دارند با کمال عینیت یابد (خمس و زکات) و تلاش می طلبد (جهاد) و رفع موانع و مبارزه با مشکلات و یکدیگر را به نیکی یادآور شدن و فرمان دادن و از بدی بازداشتن تا عطر سستی و خستگی پویندگان مسیر از بین رود و انحرافات و گژی ها به راستی باز آیند (امر به معروف و نهی از منکر).
با عطف توجه به پیوند و رابطه عقیده با اصول فکری، روشن می شود که اگر اصول مکتبی دچار تزلزل شوند، تفکرات انسان با آن اصول متزلزل ثبات علمی نخواهد داشت و بدون اصول فکری مشخص و روشن، دیگر ادعای داشتن یک مکتب و برای امت اسلامی داعیه مسلمان بودن بی معنی خواهد بود.
نقش کرامت انسانی در خانواده
محقق کردن و احیای احساس کرامت در خانواده به منزله مهم ترین اصل خانواده یعنی ساخت و کارکرد آن است، ایجاد و حیات بخشیدن به موجود حی و پروردن او بر اصل کرامت جهت تحقق بخشیدن به اعتلای وجودی او. تا کودک انسان اولا زنده بماند و حیات یابد و به میهمانی حیات و زندگانی وارد شود و ثانیا حرمت خود را بشناسد و در جامعه به عنوان یک حق اساسی محترمانه زیست گناه و هیچ کس حتی خود وی حق ندارد با گفتار و رفتارش حیثیت او را با خطر مواجه سازد. انسان یگانه فرزند بالغ خلفت است. فرزند نابالغ در حدی است که پدر مادر در هدایت و راهنمایی و نگهداری سرپرست کودکی می باشند، اما فرزند بالغ به دلیل این که در حد کمال و بلوغ و رشد است، حالت به خود واگذاشتگی پیدا می کند. این وا نهادگی انسان به عالی ترین درجات ممکن می رساند، حتی بالاتر از ملائکه و همین وانهادگی است که انسان را از حیوانات پست تر می کند «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا» (22). ما به حقیقت راه را به انسان نمودیم. حال خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواهد آن نعمت را کفران کند و بپوشاند. (23)عوامل مؤثر در منش انسان
تربیت انسانی توام با تربیت دینی و ایمانی، سرمایه خام وجود انسانی را تبدیل به سرمایه ای قابل استفاده می کند در واقع باید گفت که رفتار و سلوک انسانی یک اتحاد عینی مرتبط و حاصل تعامل و دخالت عوامل و عناصر مختلفی است. موضع گیری انسان اعم از مهربانی، صداقت، آزادگی، عدالت و با کلمات پاکیزه سخن گفتن با دروغ و تفاق و جرم و جنایت و غیره در حقیقت اینه ای است که عوامل و عناصری را که با یکدیگر کارکرد دارند و میانشان تعامل ایجاد شده است. در خود منعکس می سازد. در نتیجه کارکرد متقابل و متداخل این عوامل است که انسانی با شخصیتی متعادل با انسانی نامتعادل ساخته می شود. به طور طبیعی، موضع گیری های رفتاری انسان ترکیبی از تعامل تعداد انگیزه عامل و دلایل درونی، محیطی وراثتی و اجتماعی است. این عوامل به ترتیب اهمیت عبارتند از:1- خانواده و شرایط اولیه تربیت.
2- ساختار شکل گیری.
3- آموزش و پرورش مدرسه ای.
4- وسایل ارتباط جمعی.
5- حکومت و نیروی سیاسی غالب - فرهنگ و باورهایی که انسان به آن ها باور و ایمان دارد.
شکل گیری رشد و ساخته شدن انسان در مراحل مختلف وجودی او، در ارتباط با عوامل سازنده میان آن مراحل متبلور می گردد.
نقش خانواده در تربیت کودک
کودک انسان از زمان انعقاد نطفه و عوامل مؤثر در آن تا بلوغ و رشد وی و رسیدن او به مراحل پیری تحت تأثیر عوامل پیش گفته است. دین تمدن ساز اسلام میان غذایی که والدین می خورند و نطفه ای که تکوین می یابد، رابطه ای معنادار می بیند. همان سان که میان رفتار پدر و مادر با کودک در آغاز ایجاد و شکل گیری او و محیط و شرایط حاکم بر کودک و مراحله اولیه به وجود آمدش و میان تکوین و بافت شخصیت او رابطه برقرار است.انسانی که سلوک درست و شخصیتی انسانی دارد، تحت تأثیر پدر و مادر و آغاز پیدایش خویش است؛ زیرا انسان بر اساس فطرت صاف و پاک و در مسیر حقیقت که اصل منشا اوست، آفریده می شود. ولی این فطرت قابل شکل گیری است و بخش مهمی از شخصیت آدمی در مرحله رشد آغازین وی ساخته می شود و پدر و مادر کودک را معتقد و مؤمن به یک ایدئولوژی یا فکر می پرورند، حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: «کل مولود یولد على الفطره حتى یکون أبواء هما اللذان یهودانه و ینصرانه و یمجسانه» (24)
قرآن بر این حقیقت صحه می گذارد. حقیقتی که بیانگر تربیت اولیه کودک است که پدر و مادرش وی را می پرورند و او را به دین خاصی وارد می کنند و ارتباط این حقیقت با سلوک و رفتار آنان به بعد از مرحله بلوغ و تکامل عقلی و جسمانی او باز می گردد و خداوند، «شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی دانستند و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ شاید که سپاسگزار او باشید.» (25)
از این رو پدر و مادر مسؤول تربیت فرزندان خویش با پرورش درست و نیکو و مقتضی هستند و از این که در این مسوولیت کوتاهی کنند و کم بگذارند منع شده و هشدار یافته اند.
حضرت امام على (علیه السلام) میان آنچه انسان در مرحله کودکی به دست می آورد و یاد می گیرد و یا تثبیت شخصیت وی و اوضاع درونی و رفتاری او در مرحله بلوغ به فرزندش امام حسین (علیه السلام) چنین می فرماید: «قلب کودک چون زمینی خالی است. هر چه در آن پاشیده شود، پذیراست. بنابراین من قبل از آنکه قلب تو سخت گردد و عقلت به چیزهای دیگر مشغول شود، به تربیت و ادب کردن تو پرداختم«.
امام (علیه السلام) بر این بنیان تربیتی اصیل و مهم یعنی "تربیت خانواده" تاکید می ورزد تا اثبات کند که شخصیت کودک قبل از شکل گرفتن، و خمیره او قبل از خشک شدن نیاز به آموزش و تربیت دارد، زیرا اگر کودک شکل گیرد و به گونه ای دیگر که مخالف حقیقت و واقعیت انسانی اوست. بار آید، دوباره سازی و تصحیح شخصیت و اصلاح وی به رنج و زحمت بسیاری نیاز دارد و چه بسا امکان آن از بین رفته باشد و انسان قربانی مشکلات تربیتی ای باشد که در آغاز کودکی خود داشته است.
رابطه کودک با شکل گیری فرهنگ و باورهای دینی
با استناد به خالى الذهن بودن کودک تازه متولد شده، او هیچ شناخت و معرفت و آموزشی را با خویش ندارد، بلکه از ابزارهای حسی برخوردار است که آن ابزارها راه شناخت وی را هموار می سازند و انسان به تدریج می آموزد (بخوان بنام پروردگارت که کریم ترین و ارجمند ترین است. آن که به وسیله قلم آموزش داد به انسان آنچه را که نمی دانست آموخت. هرگز چنین نیست. آن گاه که آدمی خود را بی نیاز بیند، هر آینه طغیانگر و سرکش است) (26)اساسا انسانی داناتر و آگاه تر است که از پروردگار خویش بیشتر بیم دارد «... إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ» (27) به درستی که بیمناک ترین انسان ها به خدا، دانشمندان هستند. این آیات و بسیاری از آیات دیگر به اهمیت آموزش و یاد دادن اشاره دارند و میان دانش و شناخت و رفتار انسان رابطه می سازند و رابطه متقابل میان آن حقایق و سپاس گذاری و بیم را توضیح می دهند و روشن می کنند که اطاعت و تعهد به قانون و ارزش های اخلاقی پیش از آن که تبدیل به نوعی موضع گیری درونی و ذاتی گردند، از تصور آغاز می شوند که پدر آغازین عمل است؛ سپس تمایل درونی (پاسخ گویی و پذیرش آن تصور رخ می دهد و در مرحله بعد، اقناع و راضی شدن به آن تصور اقرار و اعتراف به آن (تصدیق) حاصل می گردد. در مرحله بعد آن تصدیق انتخاب انسان می گردد و این که آدمی یک تصمیم درونی برای تبدیل آن تصدیق و اقرار به کردار می گیرد. سپس کار اتفاق می افتد و پاسخ گویی عملی و کرداری نسبت به افکار و اندیشه ها رخ می دهد.
این گونه طی یک فرایند عقلانی و درونی و عصبی و فیزیولوژیک پیچیده تصورات به کردار تبدیل می گردد و روشن است که عقیده و فرهنگی که انسان می پذیرد، در آفریدن افکار و تصرفاتی که موضع ساز هستند و در تمایل به آن مواضع و تصمیم گیری عملی و کردار، دخیل است. پژوهش های میدانی حاکی از آن است که سطح و نوع فرهنگ، اندیشه و عقیده ای که آدمی می پذیرد، تأثیر بسیاری در منش و رفتار انسان دارد.
نقش آموزه های دینی در خانواده و رشد و کمال انسان
غرض از کمال، حرکت انسان به عنوان عضوی از یک خانواده و جامعه به سوى مبدأ هستی و رسیدن به قله انسانی در زندگی دنیوی و اخروی است. برای شفافیت بیشتر واژه کمال، لازم است توضیح مختصری در خصوص سعادت و فرق آن با کمال در فرهنگ اسلامی داده شود. در جوامع امروزیه اساسا به سعادت در زندگی انسان و عواملی چون رفاه اجتماعی برخورداری از برابری و زندگی سالم و امید به زندگی بالاتر، جامعه منظم و توجه می شود که این عوامل در مکتب اسلام یک روی سکه است؛ ولی این ها غرض و نهایت خلقت انسان تلقی نمی شود و این سکه روی دیگری هم دارد که به بینش ها و در نتیجه گرایش ها و رفتارهای انسان رنگ دیگری از قبیل ایثارگری، فداکاری، گذشتن از حقوق و منافع شخصی برای برپایی عدالت و کرامت انسانی و رفع ظلم و ستم می دهند و او را از بندگی بندگان به سوی بندگی خدا و لا اله الا الله و از ذلت رویکردهای کفر و الحادی و اتفاق به سوی عزت اسلامی و پیشی گرفتن بر جن و انس و در نهایت قرار گرفتن در مسیر تکامل هستی انا لله و انا الیه راجعوله سوق می دهد.بایدها و نبایدها در آموزش
در این راه برای افراد، خانواده ها و جوامع، تکالیف و وظایفی مانند مباهات، واجبات، محرمات، مکروهات و به طور کلی بایدها و نبایدها، تبیین و تعیین شده است که علاوه بر مطالب یاد شده پیشین، در ادامه مطلب با استناد به آیات الهی و احادیث معتبر به طرح موضوعاتی مهم می پردازیم:١- عزت نفس
یکی از پایه های اساسی شخصیت انسان، عزت نفس است که موجب نیل وی به افتخار و سربلندی و مایه آزادگی و والایی همت آدمی است. از این دو بر خانواده است که خود عزیز و ارجمند باشند و در عین حال با آموزش های عملی به کودک بیاموزد که سرمایه شرافت و عزت و آزادگی خود را به هیچ قیمتی معامله نکند و تن به ذلت و بندگی هیچ عاملی ندهد و تنها بنده خدا باشد. از امام سجاد(علیه السلام) روایت شده است که پرسشگری از ایشان پرسید، از همه مردم ارزشمندتر کیست؟ امام (علیه السلام) پاسخ دادند. آن کس که تمام دنیا را با خود برابر نمی کند.خانواده در شکوفا ساختن و به فعلیت در آوردن استعداد عزت و والایی نفس که در فطرت آدمی به ودیعه نهفته شده است، کارآمد و تواناست. البته به شرط آنکه خود خانواده واقف به این اکسیر با ارزش و بنیادین باشد و برای ظاهر ساختن آن در هویت این نهاد، کوشا و پویا باشد. از امام صادق (علیه السلام) روایت است که: «فالمؤمن یکون عزیزا و لایکون ذلیلا، أن المؤمن اعز من الجبل»: «مؤمن عزیز است و ذلیل و خوار نیست؛ مؤمن بلند پایه تر از کوهساران است» (28(
عزت نفس نه تنها یکی از پایه های اصلی شخصیت آدمی است، بلکه یکی از معیارهای اصلی اخلاق اسلامی و زیربنای آن است و خصلتی است فردی با روحیه ای جمعی به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن و حفظ والایی روح انسان, باز نه تنها از بزرگترین فضایل و سجایای اخلاقی است بلکه محرک آدمی در اجرای سایر برنامه های اخلاقی، مسئولیت شناسی و ایفای وظیفه در قبال خود، خانواده و دیگران است.
انسان کریم، انسانی است که عزت نفس دارد و از پستی ها و زشتی هایی چون دروغ و دیگر رذایل اخلاقی گریزان است. عزت نفس، قدرتی است که در دل و جان انسان ظاهر می گردد و او را از خشوع و سازش و تسلیم در برابر طاغیان و یاغیان باز می دارد.
عزت نفس قدرتی است که آدمی با آن هرگز اسیر شهوات نمی شود و در برابر هوا و هوس سر فرود نمی آورد. قدرتی است که او را به مرحله تقوای کامل و نفوذ ناپذیری در مقابل ظلم و زور و هوا و هوس ارتقا می دهد و موجب می شود اصول اساسی دین در وجود انسان قابل تحقق شوند. آدمی به واسطه این ارجمندی و عزت نفس خود احساس می کند از رذایل و پستی ها گریزان است. عزت نفس همان احساس ارزشمند بودن حس کرامت و کرامت، بزرگواری، شرف آبروست. عزت نفس اساس فلسفه بعث همه انبیا و نبی مکرم اسلام است که می فرماید: «أنی بعثت لاتمم مکارم الأخلاق»؛ «من بر انگیخته شدم تا (نه تنها اخلاق) بلکه ارزشمند ترین فضایل اخلاقی را تکمیل کرده، روح بزرگواری ها را تمام و کامل نمایم»
در این جا رابطه اصول دین با این گوهر وجودی انسان آشکار می شود. عزیز به معنای نفوذناپذیر است و شرافت تکوینی و ذاتی انسان، همان تفحه روح الهی در اوست که به بحث اساسی اصل توحید مرتبط می باشد؛ انسانی که از خداست و به سوی او باز می گردد و در سایه پرورش خانواده و تلاش خود به صیانت و حفاظت و تقویت این انتساب برجسته می پردازد.
عزت نفس و ارجمندی می تواند در دو بعد ممدوح و مذموم مطرح باشد، استحکام و نفوذ ناپذیری در مقابل هر عاملی که زلالی وجود آدمی و صفای روح وی را بیاشوید. پسندیده و منطبق بر واقعیت عالم و حقیقت آن است؛ اما نفوذ ناپذیری در مقابل حق که با گردنکشی، کفر و حقیقت پوشالی، و تکبر و غرور همراه است. ناپسند و کریه است، زیرا عین ذلت و نقطه مقابل واقعیت عالم هستی است.
امام حسین (علیه السلام) در لحظات آخر زندگانی جناده بن ابی سفیان به درخواست وی برای نصیحت و اندرز به وی می فرماید: «فاذا اردت عزا بلا عشیره و هیبه بلا سلطان، فاخرج من ذل معصیة الله الى عز طاعة الله»؛ (اگر می خواهی عزتی بدون پشتوانه قبیله و هیبت و عزتی بدون قدرت حکومت داشته باشی، از ذلت معصیت و نافرمانی خداوند به عزت اطاعت او برون رو). راه پرورش عزت نفس و توجه به خود عالی و خواسته های آن، توجه به خدا و اطاعت از اوست که سر چشمه عزت است.
2- نقش ایمان و عمل صالح
ایمان به معنی تسلیم خدا و مطیع او بودن است و انجام دادن هر آنچه که لازمه این اطاعت است. تمام اصول اسلامی و فروع آن در ایمان تعریف و معنا می شود.حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: خداوند هر روز خطاب می کند که من پروردگار عزتمند شما هستم و هر کس خواهان عزت است، از خدای عزیز پیروی کند مفاهیم اخلاقی اسلام نیز مبتنی بر ایمان است.
علمای اسلام بر اساس احادیث معتبر برای مؤمن و ایمان شرایطی را تبیین کرده اند: عمل صالح، عمل و کردار، سازند شخصیت انسان و وسیله سرافرازی او می باشد. در اسلام کردار و عملی مبتنی بر نیت صحیح، همراه با اخلاق و کردار نیک و عمل صالح، ارزش دارد. عمل صالح عملی است که به مقتضای زمان، مکان و در بهترین نوع کارکرد انجام گیرد. تقوی شرط ایمان و وسیله نفوذ ناپذیری انسان و خود کنترلی اوست.
حضرت امام علی (علیه السلام) می فرماید: «عزتی بالاتر از عزت نفس وجود ندارد و ارجمند ترین انسان ها، نزد خداوند باتقواترین آنهاست. در این راه مؤلفه دیگری چون دوری از گناه و ستیز با تمام موانع که در مقابل عزت و کرامت قرار می گیرند، اعم از نفس و هوای نفس با مانع خارجی باید مورد توجه قرار گیرند، زیرا این امر آنان را به ایستادگی در مقابل مشکلات و آسیب ها دارد. امام علی (علیه السلام) می فرماید: «النفس الکریمه لا تؤثر فیها النکبات؛ «در جان های ارجمند نکبت و آفت بی اثر است».
آثار فردی ذلت نفس عبارت است از: پذیرفتن هرنوع ذلت و تحقیر، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: دروغگو دروغ نمی گوید مگر به سبب حقارتی که در وجود خویشتن احساس می کند (29). این حقارت هم از درون انسان برمی خیزد و هم می تواند به سبب عوامل خارجی باشد امام علی (علیه السلام) می فرماید: «الغبیه جهد العاجز؛ غیبت و پشت سر گویی، تلاشی انسان ناتوان و ضعیف است. در نامه سی و یک نهج البلاغه نیز به فرزندش حسن (علیه السلام) توصیه می کند: «بنده غیر خودت مباش چرا که خداوند ترا آزاد آفریده است».
بندگی غیر، بردگی هوای نفس و خواسته های درون، تسلیم به گناه و رذایل اخلاقی و هر آنچه به شکوه نفس خلل وارد سازد و آن را از اوج اعتلای خویشتن به پایین کشاند، کفر، نفاق، گناه و تمام زشتی ها ناشی از ضعف ارجمندی نفس است.
3- صبر و بی نیازی از خلق خدا و توکل به منبع لایزال الهی
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «عزت مرد در این است که احساس احتیاج به مردم نکند، یا در صورت نیاز، رو به درگاه بزرگواران برد. صحابی امام رضا (علیه السلام) احمد بن ابن ابی نصر از امام رضا (علیه السلام) خواست: قربانت گردم برای اسماعیل بن داود نامه ای بنویس تا مرا از اموال دنیا بهره مند سازد. امام رضا (علیه السلام) فرمود: دریغم می آید که از او و امثال او چیزی تقاضا کنی؛ بر مال من تکیه کن و خود را بی نیاز ساز (30)4- پاک دامنی و عفت
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «که عفت انسان به میزان غیرت اوست. هرچقدر غیور تر باشد و به خویشتن غیرت وزرد و به حفظ خویشتن شایق باشد بیشتر عفت می ورزد»5- فعالیت و تلاش برای کسب معاش و بهبود اوضاع اقتصادی
پیامبر (علیه السلام) فرمود: «حاجت هایتان را بخواهید ولی عزت نفس خود را از دست ندهید» (31)6- مسئولیت پذیری
ایثار و فداکاری و مراعات حقوق افراد از دیگر عوامل ایجاد ارجمندی در جامعه و افراد آن است تا در سایه آن رشد فرهنگی و تعالی معنوی حاصل گردد و مسیر حرکت کمالی سرعت و کیفیت گیرد و بنیان های اساسی اسلام محقق گردد.بنابراین انسان عزیز و کریم دارای
الف - عزت نفس است و نفس خود را بزرگ و عزیز می دارد؛ دارای اطمینان و اعتماد به نفس است و از خواری و گناه می گریزد. امام علی (علیه السلام) می فرماید: « الکریم یزدجر عما یفتخر به اللئیم». در جای دیگر می فرماید: «انما الکرم التنزه عن المعاصی» زیرا به گفته ایشان کرامت و ارجمندی نتیجه و حاصل والایی هست و اراده است، شاعر در این باب سروده است:مرا عار آید از این زندگی
که سالار باشم کنم بندگی
امام علی (علیه السلام) در جای دیگری به موشکافی این موضوع پرداخته می گوید: «النفس الدنیه لا تنفک عن الدنائات» (32). از همین رو انسان مؤمن حتی اگر مرتکب خطا و گناهی شود که به حق مردم ارتباطی ندارد و میان او و خداوند است، حق بیان و انتشار آن خطا و گناه را ندارد؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) فرموده است. خداوند متعال کارهای مؤمن را به خود مؤمن واگذار کرد، مگر این که به او اجازه نداد که خود را ذلیل کند (33)
ب - با کار و تلاش، در بی نیازی از مردم می کوشد. امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «کسی که از فضل و عنایت پروردگار به دنبال روزی حلال می رود به اندازه ای که مخارج خانواده خود را تأمین کند، از رزمنده ای که در راه خداوند متعال جهاد می کند، پاداش افزون تری دارد، (34) و پیامبر اکرم می فرماید: «اطلبوا الحوائج بعزة الأنفس» (35)
ج- از استقلال فکری و عملی برخوردار است؛ هرچند با مشارکت در عقول دیگران، از برتری های اندیشه آگاهان و خردمندان نیز بهره می برد.
د- خوش خلق، لطیف، متواضع و فروتن است و این ویژگی برای خانواده و اطرافیان قوی تر است. امام علی (علیه السلام) می فرماید: کسی که برای نفس خود عظمت و بزرگی قائل است فروتنی او از همه بیشتر است. امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلق ترین و با لطف ترین آنها نسبت به اهل خویشتن است» (36)
هـ- شجاعت دارد؛ زیرا خود را در پناه عزت خداوند می بیند و به دلیل این ارتباط به کارهای بزرگ اقدام می کند.
و- با دیگران با بزرگواری و احترام و ارج رفتار می کند، از امام رضا (علیه السلام) آمده است که: «هر کس مؤمنی را خوار سازد، یا او را به واسطه فقرش تحقیر کند و کوچک شمارد، خداوند در روز قیامت وی را رسوا کند و مفتضح سازد، (37)
انسان به عنوان فرد و جزء تشکیل دهنده خانواده و خانواده به عنوان کوچک ترین نهاد اجتماعی، از نظر اسلام دارای تکالیفی هستند که موجب ارتقای اجتماعی، رشد تعالی انسانی و جوامع بشری در دنیا و آخرت می شود.
یافته های پژوهش
1. خانواده در اسلام از قداست و جایگاهی والا برخوردار است؛ زیرا زیر ساخت های پرورش و بذرهای اندیشه، احساس و عمل در آن به بار می نشیند. از این رو، توجه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) به موضوع خانواده، تقویت و تحکیم آن بیش از هر چیز دیگری است.2. تحقق ارجمندی و کرامت یکی از مهم ترین زیرساخت های تمدن، فرهنگ و جهان بینی است. آدمی اگر از ارزشمندی و کرامت برخوردار نبود و از این جوهر گران قیمت و با ارزش تهی بود، بحث از خدایی در عالم وجود و جهان بیرون بی ثمر و بی حاصل بود.
3. خانواده مهم ترین و موثرترین بستر برای پرورش کرامت و عزت مندی انسان است که می تواند افراد مؤمن و باورمند به اصول دین اسلام را به جامعه تقدیم کند.
4. امام رضا (علیه السلام) در موضوع کرامت و عزت و ارزشمندی انسان در چارچوب خانواده مباحثی ژرف و عمیق دارد که می تواند در بحران خانواده در عصر کنونی چراغی برای هدایت خانواده ها باشد. این احادیث باید در مجموعه کلی احادیث رسیده از پیشوایان دیده شود و مورد تفسیر و تاویل قرار گیرد تا بتواند به روشنی بازتاب یابد.
پینوشتها:
1- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، روزنامه اطلاعات، شماره ۱۷۶۷۴
2- دهخدا، لغت نامه، ص ۲۲۷
3- شریعتی، علمی، فرهنگ، تمدن و ایدئولوژی، ص 3
4- هوسکوپ (Hiersky its) این مطالب را در انسان شناسی مطرح کرده است، ص 173
5- واژه Salth در فرانسه و Sciety در انگلیسی برگفته از ریشه لاتین societurn است
6- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، صص ۱۱-۱۲
7- طباطبایی، تفسیر المیزان، ج ۱۳ صص ۱۱-۴
8- سوره حجرات، آیه ۱۲
9- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص ۳۹
10- همان
11- همان، ص ۱۲
12- آذرشب، التوجیه الثقافی، ج ۱، صص 14-15
13- مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، صص ۳۵-۷۱
14- تفسیر المیزان، ج 13، ص 195
15- سبحانی، منشور جاوید قرآن، ص ۷۳
16- قائمی، مجموعه بحث ها در زمینه نقش مادر در تربیت، ص ۲۵۹
17- سیف، روان شناسی پرورشی، صص ۱۲-14
18- جاودان، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی حقوق بشر، ص ۲۸۲
19- عمید زنجانی، حقوق بشر اسلامی و کرامت ذاتی انسان در اسلام، ص ۱۶۲
20- خلقی، نگرش برون دینی به حقوق بشر، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی حقوق بشر، ص ۱۰۲
21- نهج البلاغه، خطبه 1
22- سوره دهر، آیه 3
23- مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص ۲۴
24- مجمع البیان، تفسیر سوره روم، آیه 30
25- سوره نحل، آیه ۷۸
26- سوره علق، آیه های ۴-۷
27- سوره فاطر، آیه ۲۸
28- کلینی، اصول کافی، ج ۵، ص ۶۲
29- بحار الأنوار، ج ۱، ص ۲۱۲
30- حر عاملی، وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، ج ۶، ص ۳۹۲
31- میرزایی، نهج الفصاحه، ص ۶۴
32- تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص۱۱۷
33- کلینی، اصول کافی، ج ۵ ص ۱۳۹
34- همان، ص۸۱
35- نهج الفصاحه، ص ۳۳
36- ابن بابویه، عیون أخبار الرضا، ص۳۸
37- همان، ص ۲۰۱
منابع:
1- قرآن کریم
2- نهج الفصاحه
3- آذرشب، محمد علی، التوجیه الثقافی، ج ۱، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۸
4- آرون، ریمون، مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام تهران: انتشارات حبیبی، ۱۳۵۲
5- ابن بابویه قمی، محمد بن علی (صدوق)، عیون أخبار الرضا، تهران؛ حسین، تحف العقول، تهران، دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، بی نا
6- اگ برن و نیم کف، جامعه شناسی، اقتباس ا.ح، آریان پور، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۴۲
7- بانو مور، تی پی، جامعه شناسی، ترجمه سید حسن منصور ، تهران، انتشارات حبیبی، ۱۳۵۵
8- بن نبی، مالک، شروط النهضة، دمشق، دار الفکر للطباعه و النشر، ۱۹۸۴
9- بی نام، حدیث تربیت از سخنان چهارده معصوم ، ج ۳، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۱
10- تمیمی آمادی، عبدالواحات، غررالحکم و دررالکلم، بی نا، بی تا
11- جاودان، محمد، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی حقوق بشر، قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۲
12- جلالی، محمود و همکاران، کرامت ذاتی انسان نقطه اشتراک دکترین مهدویت و اعلامیه جهانی حقوق بشر، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی حقوق بشر، قیم. دانشگاه مقیاد. ۱۳۸۲
13- حمید، حمید، علم تحولات جامعه، تهران، انتشارات سیمرغ، ۱۳۵۲
14- خلقی، مسلم، نگرش برون دینی به حقوق بشر، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی حقوق بشر، قم، دانشگاه مفید، ۱۳۸۲
15- دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، زیر نظر محمد حسین معین و جعفر شهیدی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران. ۱۳۲۵
16- رحیمی موقر، جامعه شناسی خانوادگی، تبریز، ۱۳۴۹
17- روشه، گلی، تغییرات اجتماعی، ترجمه منصور وثوقی، تهران، انتشارات نی، ۱۳۶۶
18- سبحانی، جعفر، منشور جاوید قرآن، تهران، مکتبه الإمام امیر المؤمنین العامة، ۱۳۷۰
19- سیف، علی اکبر، روان شناسی پرورشی، تهران، انتشارات آگاه، چاپ پنجم، ۱۳۷۰
20- شریعتی، علمی، فرهنگ، تمدن و ایدئولوژی، بی تا
21- طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ج ۱۳، تهران
22- طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، المکتبه العلمیه الاسلامیه، لانا
23- عمید زنجانی، عباسعلی و محمد مهدی توکلی، «حقوق بشر اسلامی و کرامت ذاتی انسان در اسلام»، فصلنامه حقوق، مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، شماره 2، زمستان ۱۳۸۶
24- فروغی، محمدعلی، سپر حکمت در اروپا، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۴۵ فرید، مرتضی، روایات تربیتی از مکتب اهل بیت (علیهم السلام) نیکان تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ پنجم، 1366
25- فیض الاسلام، سید علی نقی، نهج البلاغه، بی تا، بی نا
26- قائمی، علی، مجموعه بحث ها در زمینه نقش مادر در تربیت. قم، مرکز مطبوعاتی دار التبلیغ اسلامی، ۱۳۹۷هج
27- کلینی، محمد، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام)، بی تا
28- مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار الجامعة لدرر الأخبار الأئمة الأطهار، ط ۲ موسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳هج ۱۹۸۳م
29- مطهری، مرتضی، اسلام و مقتضیات زمان، روزنامه اطلاعات، شماره ۱۷۶۷۴, ۱۵ آذر 1362
30- جلوه های کمال انسان (تفسیر سوره معارج)، تهران، بی تا
31- وثوقی، منصور و نیک خلق، علی اکبر ، مبانی جامعه شناسی، تهران، انتشارات بهینه۱۳۸۶
32- حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه إلى تحصیل مسائل الشریعه، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۹ هج
33- میرزایی، علی اکبر و غرویان، محسن ، نهج الفصاحه، قم، انتشارات صالحان، چاپ پنجم، ۱۳۸۷
منبع: مجموعه مقالات مطالعات خانواده در سیره رضوی، تدوینگر: اکرم جواد نعمتی، نویسنده: دکتر معصومه شبستری، انتشارات بنیاد فرهنگی و هنری امام رضا علیه السلام، مشهد، 1391ش، صص 320-285