آشنايى با مكتب دئيسم ‏(1)

مسئله گرايش به دين و دين‏باورى همواره يكى از دغدغه‏هاى اصلى بشر بوده است. در طول تاريخ، آيين‏ها و مكاتب گوناگون با باورها و ديدگاه‏هاى متفاوت به وجود آمده‏اند كه محققان تنها بعضى از آن‏ها را لايق نام «دين» مى‏دانند و بقيه را صرفاً يك آيين يا مكتب مى‏دانند. از طرف ديگر، مسئله كيفيت ارتباط عقل و دين يكى از سؤالات اصلى دين‏باوران بوده است و مكاتب گوناگونى در ارتباط با اين مسئله پديد آمده‏اند.
سه‌شنبه، 14 ارديبهشت 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشنايى با مكتب دئيسم ‏(1)
آشنايى با مكتب دئيسم ‏(1)
آشنايى با مكتب دئيسم ‏(1)






مقدّمه‏

مسئله گرايش به دين و دين‏باورى همواره يكى از دغدغه‏هاى اصلى بشر بوده است. در طول تاريخ، آيين‏ها و مكاتب گوناگون با باورها و ديدگاه‏هاى متفاوت به وجود آمده‏اند كه محققان تنها بعضى از آن‏ها را لايق نام «دين» مى‏دانند و بقيه را صرفاً يك آيين يا مكتب مى‏دانند. از طرف ديگر، مسئله كيفيت ارتباط عقل و دين يكى از سؤالات اصلى دين‏باوران بوده است و مكاتب گوناگونى در ارتباط با اين مسئله پديد آمده‏اند.
« دئيسم » ( Deism ) مكتبى است كه در قرن 17 م پديد آمد و در قرن 18 رو به افول نهاد. اين مكتب، كه رويكردى عقل‏گرايانه داشت، دين را از جهات جديدى مورد بررسى قرار داد.
در اين مقاله، مكتب « دئيسم » و مسائلى همچون تعريف، عوامل پيدايش، اصول تفكر، انواع، مشكلات و اهميت دئيسم مطرح شده‏اند.

واژه‏شناسى لفظ « دئيسم »

واژه انگليسى Deism از نظر ريشه‏شناسى با Theism هم ريشه است. « Theism » از يك كلمه يونانى يعنى Theos كه به معناى خداست، گرفته شده و Deism از يك كلمه لاتينى يعنى deus كه اين هم به معناى خداست، مشتق شده. هر دو كلمه به اعتقاد به وجود يك خدا يا خدايان اشاره دارند و از اين‏رو، متضاد الحاد(1) هستند. با اين حال، چنان‏كه در مورد مترادف‏ها معمول است، اين دو كلمه كم‏كم از نظر معنايى از هم جدا شدند. theism فضاى ارتدوكسى - مذهبى خود را حفظ كرد (يعنى همان معناى خداباورى)، اما deism يك معناى صنفى غير ارتدوكسى - مذهبى به خود گرفت و در نهايت، يك معناى منفى پيدا كرد.(2)

تعريف « دئيسم »

«دئيسم» مكتبى است كه تعاريف متفاوتى از آن ارائه شده است. بعضى از اين تعاريف، اوليه و اصلى و بعضى ديگر ثانويه و احياناً منحرف شده‏اند. در مجموع، تا حدّى اين مكتب داراى ابهام است. به‏بعضى‏از تعاريفى كه از اين مكتب ارائه شده است، اشاره مى‏شود:
ايان باربور مى‏نويسد« : deism اعتقاد به اينكه عقل انسان مى‏تواند بدون توسّل يا تكيه به الهام، وحى و تعهد به مذهب، به وجود خداوند آگاهى و اذعان داشته باشد. اين قول در عصر روشنگرى (قرن هجدهم) طرفداران بسيارى داشت. سابقه اين نگرش در آثار اومانيست‏هاى دوره رنسانس و حتى پيش‏تر از آن هم، وجود داشته.»
در جاى ديگر، با اشاره به نظريه آكويناس، اشاره‏اى نيز به باور دئيست‏ها مى‏كند: «آكويناس خداوند را به عنوان پروردگار و مدبّر هميشگى طبيعت تعريف مى‏كرد و نه صرفاً آفريدگار و مبدع آن، و اين نظر به ويژه با آنچه بعدها در خداپرستى طبيعىِ (دئيسم) نهضت روشنگرى ( Enlightenment ) عصر روشنگرى [روشن‏فكرى‏] يا عصر عقل (جريانى عقل‏گرايانه و علم‏گرايانه و آزاديخواهانه و غيردينى و اومانيستى رايج در اروپاى قرن هجدهم كه تأثير ماندگارى بر علم و فلسفه غربى باقى گذارده است) مطرح شد، تضاد دارد.»(3) ميرچا الياده در دائرةالمعارف دين مى‏گويد: «دئيسم، در معناى اصلى‏اش به معناى اعتقاد به خداى يگانه و يك عمل دينى، كه تنها بر عقل طبيعى (نه وحى فوق طبيعى) استوار است، مى‏باشد.» از اين‏رو، ويرت ( Viret )، ويژگى دئيست‏ها را چنين برمى‏شمرد: «آن‏هايى كه به خدا به عنوان خالق آسمان و زمين اقرار مى‏كنند، اما مسيح و آموزه‏هاى او را رد مى‏كنند. مقدّمه جان دريدن ( John Dryden ) بر شعرش با نام "( Religio Laici" 1682 ) دئيسم را به عنوان "نظريه آن‏ها كه يك خدا را قبول دارند بدون پذيرش هرگونه دين وحيانى" تعريف مى‏كند.
رواج اين اصطلاح در قرن 18، بدون شك توسط مقاله ويرت در كتاب Dictionnaire historique et critique(1697 ) اثر پيربيل ( Pierre Bayle ) زياد شد. دئيسم در چندين معنا غير از معناى اصلى‏اش استفاده مى‏شد. اين واژه غالباً يك اصطلاح مبهم و بدون هيچ معناى معيّنى بود. بعضى از معانى ثانوى اصلى يا معانى منحرف شده اين اصطلاح، عبارتند از:
1. اعتقاد به يك وجود متعالى كه هيچ‏گونه صفات شخصى مثل عقل و اراده ندارد.
2. اعتقاد به يك خدا ولى انكار هرگونه تدبير الهى نسبت به جهان؛
3. اعتقاد به يك خدا، اما انكار هرگونه زندگى پس از مرگ؛
4. اعتقاد به يك خدا، ولى ردّ هرگونه مواد ديگر اعتقاد دينى. (ساموئل جانسون ( Samuel Johnson ) در ديكشنريش چنين تعريف كرده است) .
بعضى دئيست‏ها كاملاً همه اديان كليسايى و وحيانى را رد مى‏كردند و رويكردهاى ضدّ كشيشى اتخاذ مى‏كردند. آن‏ها شريعت وابسته به كتاب مقدّس را به چالش مى‏كشاندند و قابل اعتماد بودن حكايت‏هاى خارق‏العاده را مورد ترديد قرار مى‏دادند يا حتى عهد جديد را با عنوان جعلى يا دغل‏كارى رد مى‏كردند. اين است كه ادوارد استيلينگ فليت ( Edward stilling fleet ) (اسقف شهر وستر)، مخاطب خود در اثر جنجال برانگيزش با نام نامه‏اى به يك دئيست(4) (1677) را با عنوان "يك شخص خاص كه به وجود و مشيّت الهى اعتراف مى‏كند، اما براى كتب مقدّس و دين مسيحيت احترام و اعتبارى قايل نيست" توصيف مى‏كند. با اين حال، تعدادى از متفكران برجسته انگليسى قرن 17 و 18 خود را با عنوان "دئيست‏هاى مسيحى"(5) توصيف مى‏كردند؛ چرا كه آن‏ها، هم دين مسيحيت را، كه بر وحى فوق طبيعى استوار است، مى‏پذيرند، و هم يك دين دئيستى را، كه تنها بر عقل طبيعى كه با مسيحيت سازگار است (اما از هرگونه مرجعيت وحيانى مستقل است.) و با وجود اين، حتى مفهوم اصلى «دئيسم» - كه به اعتقاد به خدا بدون اعتقاد به وحى فوق طبيعى اشاره مى‏كند - اساساً مبهم است. نمى‏توان خط فارق مشخصى بين مسيحيت يا دئيست‏هاى معتقد به وحى و دئيست‏هايى كه هيچ وحيى را قبول ندارند، كشيد. گروه اول غالباً وحى مسيحى را دقيقاً مى‏پذيرند... اما گروه دوم غالباً هر نوع احترام كم براى كتب مقدّس مسيحى را رد مى‏كنند. علاوه بر اين، خطّ مشخصى نيست كه دئيست‏هاى مسيحى و متكلّمان مسيحى ارتدوكس را از هم جدا كند. (مثل توماس آكويناس ( Thomas Aquinas ) يا دانس اسكوتوس ( Duns Scotus ) كه قايلند بخشى از آموزه‏هاى مسيحى را مى‏توان با عقل طبيعى فهميد.)»(6)
دائرةالمعارف روتلج نيز ضمن ارائه دو معنا از «دئيسم»، آن‏ها را باهمه مقايسه مى‏كند: «دئيسم» در معناى معروفش، اظهار مى‏دارد كه يك موجود متعالى جهان را آفريده، اما سپس مانند يك مالك غايب از ملك، آن را رها كرده تا خودش به كار خود ادامه دهد. دئيسم در معناى صحيحش به يك خالق الهى براى جهان اعتراف مى‏كند، اما هر نوع وحى الهى را رد مى‏كند و اعتقاد دارد عقلِ بشر به تنهايى كافى است تا براى ما يك زندگى دينى و با اصول اخلاقى صحيح فراهم كند...
ارتباط بين معناى معروف و معناى صحيح دئيسم چيست؟ كسى كه اعتقاد دارد كه خدا جهان را آفريده، اما جهان و سكنه‏اش را رها كرده تا براى خود آن را تغيير دهند، مطمئناً تكذيب مى‏كند كه خدا وحى خاصى را براى ما منظور كرده است. بنابراين يك دئيست در معناى معروف، يك دئيست در معناى صحيح نيز خواهد بود. اما ممكن است كسى يك دئيست در معناى صحيح باشد، اما يك دئيست در معناى معروف نباشد؛ كسى كه به خدا اعتقاد دارد، اما وحى الهى را انكار مى‏كند ممكن است با اين حال، قايل باشد كه عقل بشر كافى است يا قايل باشد كه خدا نسبت به خلقش كنترل الهى اعمال مى‏كند. در واقع، يك دئيست در معناى صحيح، حتى ممكن است بر اين نكته تأكيد كند كه عقل به ما نشان مى‏دهد كه آن موجود متعالى، كه جهان را آفريده، نه تنها كنترل الهى خود را بر خلقش اعمال مى‏كند، بلكه كاملاً خيّر و عادل است و براى زندگى پس از مرگِ انسان‏ها، پاداش و مكافات در نظر گرفته است.
بنابراين، نكته اصلى و مشتركى كه دئيست‏ها را از خداباوران سنّتى جدا مى‏كند، موضوع وحى الهى است. دئيست انكار مى‏كند كه خدا به ما حقايقى را وحى مى‏كند؛ حقايقى كه اعتقاد به آن‏ها براى ما اهميت دارد، اما عقل بشر نمى‏تواند خودش به آن‏ها دست يازد. (بعضى دئيست‏ها حاضر بودند وجود يك وحى را اجازه دهند، اما به شرط آن‏كه مفاد آن كاملاً براى عقل مرموز نباشد. آن‏ها ادعا مى‏كردند كه خدا نمى‏خواهد چيزهايى كه ما نمى‏توانيم آن‏ها را بفهميم، به ما وحى كند.) اين دئيسم اصلى است...
دئيستى كه خدا را به عنوان خالق جهان، اما بى‏اهميت نسبت به آينده آن و سعادت سكنه آن مى‏بيند، دئيست اصلى است.»(7)
پل ادواردز در دائرةالمعارف فلسفه، پس از مقايسه deism و theism ، ابهامات موجود در تعريف دئيسم را چنين برمى‏شمرد: «شرايط با يك تفسير متافيزيكى فنى از دئيسم، كه مربوط به قرن 18 و 19 است، پيچيده شد. در اين تفسير، معنا منحصر شد در اعتقاد به يك خدا يا علةالعللى كه جهان را خلق كرده و قوانين عمومى و تغييرناپذير بنيان نهاده... كه اين قوانين تغييرناپذيرند و مانع حضور خدا هستند. (به طور خلاصه، مفهوم خدايى كه مانند مالك غايب از ملك است.) پيچيدگى بيشتر، پذيرش دين طبيعى (يعنى دينى كه مى‏توان آن را با عقل بشرى به دست آورد) توسط بسيارى از متكلّمان مسيحى ممتاز... بود. اين متكلّمان به وحى و مداخله شخصى الهى در زندگى انسان اعتقاد داشتند. اين نظريه توسط توماس آكويناس، واضح و معتبر شد. هيچ خط فاصلى نمى‏توان بين آموزه‏هاى چنين متكلّمانى عقل‏گرا و آموزه‏هاى دئيست‏ها ترسيم كرد، بخصوص آن‏ها كه خود را "دئيست‏هاى مسيحى" مى‏ناميدند. اين نيز صحيح نيست كه بگوييم: دئيست‏هاى تاريخى (كه عمدتاً مربوط به قرن 17 و 18 بودند) مثل دئيست‏هاى فيلسوف، همگى حضور خدا را انكار مى‏كردند، هرچند آن‏ها گرايش داشتند كه هرنوع وحيى و خصوصاً وحى مسيحى - عبرى را انكار كنند. بنابراين، لازم است بين اين دو دئيست تمايز قايل شويم... با اين حال، مى‏توان حكم كلى صادر كرد كه هر گرايشى، كه از دگماتيسم دينى و ايمان تلويحى و رموز دورباشد و در جهت آزادى فكر درباره موضوعات دينى باشد، تا حدّى نشانه دئيسم است.»(8)
در پايان اين قسمت، تذكر اين نكته لازم مى‏نمايد كه در فارسى، براى واژه deism ، معادل‏هاى گوناگونى ذكر شده است، از جمله:
پرويز بابايى در كتاب فرهنگ اصطلاحات فلسفه چنين مى‏نويسد: «خداگرايى طبيعى، خداگراى عقلانى، عقيده به اين‏كه خدا جهان را آفريده و آن را به عمل قوانين ( deism ) آن واگذاشته است و در خير و شر امور آن دخالتى ندارد. نمايندگان بارز اين نظريه، ولتر و روسو بودند.
خداگراى طبيعى، خداگراى عقلانى: deist ؛ طبيعت‏گرايى لاهوتى(9): deistic naturalism .»
فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، اثر مارى بريجانيان، نظر نويسندگان و مترجمان در مورد معادل اين واژه‏ها را چنين برمى‏شمرد: خداگرايى طبيعى (آريانپور، فلسفه)، خداشناسى طبيعى، دئيسم (بهاءالدين خرّمشاهى، علم و دين)، خداباورى عقلى (آشورى، از فيخته تا نيچه)، اعتقاد به وجود خدا (حداد عادل، تمهيدات)، خداشناس تعقّلى، خداگرو تعقّلى، خداشناس استدلالى (اديب سلطانى، سنجش خرد ناب): deist ؛ خداشناسانه عقلانى، خداگروانه عقلانى، خداشناسانه تعقّلى (اديب سلطانى، سنجش خرد ناب).
طبيعت‏گرايى لاهوتى (آريانپور، فلسفه): deistic naturalism ؛
طبيعت‏گراى لاهوتى (آريانپور، فلسفه)(10): deistic naturalist .
در مجموع، به نظر مى‏رسد واژه‏هاى «خداگرايى طبيعى»، «خداشناسى طبيعى» و «دين طبيعى» براى اشاره به واژه deism مناسب‏تر هستند، هرچند بهتر آن بود كه معادل اين لفظ در فارسى، تنها يك واژه مى‏بود؛ چرا كه تعدّد اصطلاحات معادل احياناً موجب خلط مكاتب با يكديگر مى‏گردد. البته شايد يكى از علل اين تعدّد، نبود يك اصول و اعتقاد مشترك و كلّى براى مكتب دئيسم است و همين باعث شده كه هر نويسنده‏اى به سليقه خود، معادلى برگزيند و اين مؤيّد همان ابهامى است كه تا حدّى در تعريف اين لفظ وجود دارد (كه به آن اشاره شد.)
البته براى اشاره دقيق به deism و عدم خلط معانى، مى‏توان از واژه «دئيسم» نيز استفاده كرد.

اولين كاربرد واژه « deist »

اولين استفاده معروف كلمه « deist » توسط نظريه‏پرداز كالوينيستى، پير ويرت ( Pierre viret ) در كتابش با عنوان ساختار مسيحيت(11) (1564)، ج 2 بود. وى مى‏نويسد: «من شنيده‏ام كه او از گروهى است كه خود را دئيست مى‏نامند؛ يك كلمه كاملاً جديد كه شايد آن را در مقابل Atheist (ملحد) به كار برده‏اند.» در جاى ديگر، دئيست را چنين معرفى مى‏كند: «دئيست كسى است كه به خداوند به عنوان خالق بهشت و زمين معتقد است، اما منكر عيسى مسيح و تعاليم او مى‏باشد و هيچ تلقّى از دين وحيانى ندارد.»(12)
به گفته پل ادواردز، اين تفسير از طريق نقل قول پيربيل در مقاله‏اش درباره ويرت در Dictionnaire historique et ، critique (1697 ترجمه انگليسى: 1710) انتشار فراوانى يافت.
در مورد ظهور كلمه deist در انگليس، پل ادواردز چنين مى‏نويسد: «كلمه deist تا سال 1621 در انگليس ناشناخته باقى ماند كه در آن سال، اين كلمه در كتاب بورتن ( Bur ton ) با نام Anatomy of melancholy ظاهر شد. بورتن پس از بحث درباره ملحدان و افراد نزديك به آن‏ها ادامه مى‏دهد: "همفكران اين‏ها، بسيارى از فلاسفه و دئيست‏هاى بزرگ هستند" كه هرچند خوب و اخلاقى‏اند، اما ملحدند. اين عبارت "فلاسفه و دئيست‏هاى بزرگ" نيز بدون توصيف و شرح و تعريف باقى ماند. يك قرن و نيم بعد، هيوم در كتاب تاريخ انگليس،(13) شجاعانه افرادى همچون جيمز هرپنگتون ( James Harrington )، الگرنون سيدنى ( Algernon sidney )، سرجان وايلدمن ( sir john wildman ) و ديگران را به عنوان رهبران مشهور دئيست نام برد... به نظر مى‏رسد اولين ظهور دئيسم در پيشگفتار دريدن ( Dryden ) بر شعرش با نام ( Religio Laici1682 ) باشد كه در آن دئيسم را با دين طبيعى برابر شمرد...»(14)
ظاهراً چارلز بلونت ( Charles Blount ) انگليسى اولين كسى است كه در قرن 17 آشكارا اعتراف كرد كه يك دئيست است.(15)

زمينه‏هاى پيدايش دئيسم‏

از آنجا كه دئيسم يك پديده مربوط به دو قرن 17 و 18 است، آشنايى با سه دوره «قرون وسطى»، «عصر رنسانس» و «عصر عقل» براى بررسى و تحليل و روند پيدايش و رشد دئيسم، لازم به نظر مى‏رسد. على‏اصغر هادوى‏نيا در مقاله خود تحت عنوان «دئيسم و اصول نظام سرمايه‏دارى»، با توجه به اين سه عصر، زمينه‏هاى پيدايش دئيسم را چنين معرفى مى‏كند:

الف. مدرسيگرى و الهيّات طبيعى:

اروپاى قرون وسطا، يادآور انديشه «مدرسيگرى» (اسكولاستيك) مى‏باشد. مدرسيگرى متكّى بر دو اصل است: يكى متون مسيحيت و ديگرى انديشه يونان باستان. آنان در عرصه معرفت به خدا، هم «الهيات طبيعى» (عقلى) و هم «الهيات وحيانى» (نقلى) را مطرح مى‏كردند. چنين تمايزى توسط فلسفه توماس آكويناس رونق بيشترى يافت. به اعتقاد وى، الهيّات وحيانى جاى گفت‏وگو ندارد، ولى آن ديگرى را مى‏توان مورد چون و چرا قرار داد. اگرچه هدف اصلى در نظام حكمى - كلامى آكويناس از تمايز بين اين دو الهيات آن بود كه بعضى احكام جزمى كليسا مانند تثليث و تجسّد، كه با عقل قابل اثبات و حتى فهم نبودند، هرگز مورد چون و چرا قرار نگيرند و بدون چون و چرا پذيرفته شوند، ولى چنين شيوه‏اى عملاً مؤثّر نيفتاد. آنچه از اين تمايز پديد آمد اين بود كه احكام دين را در معرض آزمون و بررسى قرار داد. در نتيجه، برخى از دستورات دينى با توجه به زمينه تفكّر و تجربه حسى در قرون بعدى نتوانست آن‏طور كه شايسته است، در برابر دلايل جديد علمى - منطقى و آزمايش‏هاى نوين ايستادگى كند.
وى وحى را نيز واجب مى‏دانست؛ زيرا مهم‏ترين حقايق الهى يا الهيات، همچون تثليث و تجسّد قابل دسترس عقل نيست. در هر صورت، فلسفه مزبور كمك شايانى در روى آوردن به عقل و الهيّات طبيعى (عقل) داشت. اما هنوز الهيّات طبيعى نسبت به الهيّات وحيانى (نقلى) در مرتبه ثانوى بود. با گذشت زمان، الهيّات طبيعى ارتقاى رتبه يافت و هم‏رتبه الهيّات وحيانى شد. گاليله با استدلال بر اين‏كه آيات كتاب مقدّس و هم آيات طبيعت (كه عقل يكى از آن‏هاست) هر دو كلمة الله هستند، طبيعت و متن مقدّس را هم‏تراز و رهنمون به خداوند مى‏دانست. اما به نظر مى‏رسد كه او پا را فراتر نهاد و معتقد شد كه بايد «متشابهات» يعنى كتاب مقدّس رادر پرتو «محكمات» و علم جديد تفسير نمود. قايل شدن به اين مبناى طبيعى و مستقل براى دين، به تدريج، جاى برداشت اهل كتاب را از وحى مى‏گرفت. ريشه چنين عقب‏نشينى را بايد در نارسايى و ضعف تعاليم كليسا جست‏وجو نمود.»(16) چنان‏كه مطلب مزبور اشاره دارد، اين خود كليسا بود كه باعث به وجود آمدن نهضت‏هاى ضد كليسايى شد. يكى از اين نهضت‏ها «دئيسم» بود. ضعف كليسا از يك سو، مربوط به بعضى تعاليم كليسا، بخصوص تعاليم مربوط به خدا بود؛ و از سوى ديگر، مربوط به رفتارهاى ناشايست بعضى كشيشان و اختلافات آن‏ها.

ب. خدا؛ يك موجود انسان‏نما:

اصل «تجسّد» يا حلول لاهوت (خداوند) در ناسوت (عيسى مسيح)، كه از دستورات الهيّات كليسا شمرده مى‏شود و بر آن تأكيد مى‏گردد، خداوند انسان‏نما را در ذهن‏ها ترسيم مى‏نمايد.

ج. خداى رخنه‏پوش:

برخى معتقدند كه انگيزه گرايش انسان به خدا، جهل و نادانى او نسبت به عوامل ناشناخته طبيعت مى‏باشد. بنابراين، هر قدر علم بشر افزوده شود و بتواند علل طبيعى پديده‏ها را كشف كند، انگيزه براى طرح فرضيه‏اى به نام «خداى آفريدگار و پروردگار» كاهش مى‏يابد.
تصويرى كه تعاليم كليسا از تقابل علل طبيعى و ماوراى طبيعى در اذهان ترسيم نمود و اصرار آن بر انتساب پديده‏ها تنها به علل ماوراى طبيعى و ناتوانى بيش از حد اين نظريه، با پيشرفت‏هاى علمى عصر نوزايى مقارن گشت. بنابراين، زمينه مناسب براى تبيين طبيعت خودكار در افكار دانشمندانى همچون لابلاس فراهم آمد.
با توجه به تصوير «خداى انسان‏نما» و «خداى رخنه‏پوش»، كه در اثر تعاليم كليسا در اذهان مردم شكل گرفته بود، بهتر مى‏توان به گفته آگوست كنت درباره علت پيدايش خداپرستى طبيعى پى برد: «علم پدر طبيعت و كائنات را از شغل خود منفصل و او را به محل انزوا سوق داد و در حالى كه از خدمات موقّت او اظهار قدردانى كرده او را تا سر حدّ عظمتش هدايت نمود.» «پدر خوبِ منفصل از خدمت» تعبير شايسته‏اى است كه مى‏توان از خداى دئيسم نمود؛ خدايى كه آفريدگار نظام احسن كنونى بوده، اما به دليل كوتاهى دست او از هرگونه تصرف و اعمال نظر، بايسته سمت پروردگار نمى‏باشد.»(17)

د. انحطاط اخلاقى:

اگرچه اكتشافات علمى عصر نوزايى زمينه مساعدى براى شكل‏گيرى سؤالات بسيارى در اذهان درباره تعليمات كليسا به وجود آوردند، اما انحطاط اخلاقى كشيشان، لطمات بيشترى بر پيكره اين نهاد وارد كرد. تناقض رفتارى ارباب كليسا با تعاليمى كه دعوت به رهبانيت و دورى از دنيا مى‏نمود؛ زمينه مساعدى براى خشم و طغيان و شورش مردم سامان داد.

ه. اختلافات درون مذهبى:

انحرافات اخلاقى ارباب كليسا، زمينه پيدايش اصلاح‏طلبان مذهبى همچون لوتر، زونيگلى و كالون را در عصر نوزايى آماده نمود. آيين آنان مبتنى بر بازگشت به ريشه‏هاى مسيحيت بود. حاصل اختلافات مزبور، جنگ‏هاى متعدد ميان كاتوليك‏ها و پيروان مذهب نوپاى پروتستان بود. اين جنگ‏ها فاتح نداشتند. اما چون پروتستان‏ها به فرد استقلال مى‏دادند، به گونه‏اى كه مى‏توانست بى‏آنكه كشيش واسطه باشد، با خداى خود راز و نياز كند، در عمل موفق به گسترش مذهب خود شدند. اين امر براى كاتوليك‏ها سنگين به نظر مى‏رسيد. به همين دليل، متوسّل به تشكيل دادگاه تفتيش عقايد، كه محكمه‏اى مركّب از كشيشان بود، شدند. آنان‏كه از آيين كاتوليك روى برگردانده بودند، محاكمه شده و بلافاصله تحويل مقامات مسئول مى‏شدند تا به عنوان «مفسد» سوزانده شوند. در هر صورت، تقارن نهضت اصلاح‏گرايان دينى همچون لوتر و كالون با چنين عملكرد وحشيانه‏اى كه از سوى كليسا صورت مى‏گرفت، اين تفكر دينى قرون وسطا را، كه ايمان در درجه اول قبول حقايق وحى شده بر مبناى قبول و وثاقت كليسا مى‏باشد، مورد ترديد قرار داد و زمينه را براى توجه به بينش‏هاى صرفاً فلسفى همچون «خداشناسى طبيعى، كه ناهمگونى كامل با تعاليم مسيحيت داشت، فراهم آورد.»(18)
علاوه بر اين موارد، ظهور بعضى جنبش‏ها و مكاتب از قرن 16 ميلادى نيز به پيشرفت دئيسم، كمك كرد؛ مكاتبى همچون:
• مكتب ضدّ تثليت‏گرايى: anti - Trinitarianism
• مكتب وابسته به كليساى يونيتارى كه تثليث و الوهيت عيسى را قبول نداشتند: unitarianism
• مكتب سكولاريزم (طرفدار جدايى دين از سياست): Secularism
• مكتب مخالف كليسا: anti cleri calism
• مكتب وابسته به توماس اراستوس كه قايل به سلطه دولت بر كليسا بود: Evas tianism
• مكتب آرمين‏گرايى كه در مقابل كالونيسم بود: Arminianism
• مكتب سوسينيوس‏گرايى كه منكر تثليث و الوهيت عيسى بود: Socinianism
شورش‏هاى عمومى عليه مرجعيت كليسا نيز از عوامل ديگر بودند.(19)
چنان‏كه قبلاً گفته شد: دئيسم پديده‏اى است مربوط به دو قرن 17 و 18. بررسى اوضاع و احوال اين دوران و فضاى علمى حاكم بر آن نيز مى‏تواند به تبيين بيش‏تر مكتب دئيسم كمك كند. ايان باربور در كتاب علم و دين خود، قرن 18 و جريانات فكرى مربوط به اين قرن را چنين توصيف مى‏كند: «قرن هيجدهم را "عصر عقل"(20) مى‏ناميدند و انتظار مى‏رفت كه آرمان عقلانيت كه در علم جلوه‏گر شده بود، عرصه همه فعاليت‏هاى انسانى را در بر بگيرد. اين نهضت فكرى نوين، كه "روشنگرى"(21) ناميده مى‏شد، پديده چند چهره‏اى بود. طبيعت چونان دستگاهى جبرى و خود استوار نگريسته مى‏شد كه كار و كردارش بايد بر حسب نيروهاى طبيعى تبيين شود. خداوند در حد يك فرضيه قابل بحث بود كه بعضى به عنوان فرض معقول(22) از آن دفاع مى‏كردند و ديگران به عنوان جزم(23) يا عقيده جزمى بى‏پايه‏اى كه ساخته و پرداخته كليساى مرتجع است، آن را تخطئه مى‏كردند. سرانجام، روحيه غالب، همانا اطمينان به كمال‏پذيرى انسان و نيل به جامعه دلخواه به مدد كاربرد علم در همه شئون زندگى بود.
البته در اروپاى قرن هيجدهم بسيارى كسان بودند كه هنوز به مفاهيم سنّتى دينى اذعان داشتند، ولى نظرگاه متمايز و در واقع، صفت مميّزه رهبران فكرى روشنگرى همانا "شريعت عقل"(24) [دين عقلانى‏] بود كه رشد و غلبه و افولش را مى‏توان در سه مرحله متداخل(25) پى‏جويى كرد: در مرحله نخستين، كه به نوعى ادامه نگرش اهل "ذوق" بود، شريعت عقل و وحى را دو طريقه بديل يا على‏البدل مى‏شمردند كه هر دو به حقايق بنيادى يگانه‏اى منتهى مى‏شوند. هسته مشترك اين حقايق بنيادى و مقبولات عام را شامل سه مفهوم عمده، يعنى خداوند، سلوك اخلاقى و بقاى روح مى‏دانستند. اين سه اصل را از جوهر مسيحيت مى‏گرفتند و مسيحيت را «يك نوع شريعت عقل مى‏شمردند كه اصولش را هر كسى در هر عصرى مى‏تواند براى خودش كشف كند.»
مرحله دوم كه رونق بازار خداپرستى طبيعى (دئيسم) بود، الهيات طبيعى را جانشينى براى وحى تلقّى مى‏كرد. تعريف و مفهوم سنّتى خداوند تا حدّ زيادى تحت تأثير علم جديد تعديل يافته بود... در كفايت عقل، كوچك‏ترين شك و شبهه‏اى نبود و به وحى يا كتاب مقدّس نقش تبعى داده شده بود. الهيّات مبتنى بر وحى (وحيانى) در موضع دفاعى بود؛ چنان‏كه - فى‏المثل - از كتاب دين طبيعى و الهى(26) [1736]، اثر اسقف باتلر برمى‏آيد. نشانه بيمارى نماى زمانه او همين است كه باتلر تلاش مى‏كند وحى را با قياس كردن آن با الهيّات [كه به نظر او چندان قبول عام يافته بوده، كه نياز به دفاع نداشت ]توجيه كند....»(27)
ايان باربور در ادامه توصيف قرن 18، تعالى انسان را در اين قرن چنين شرح مى‏دهد: «خوش‏بينى به انسان در بسيارى از نوشته‏هاى قرن هيجدهم، فرق و فاصله عمده‏اى را از سنّت مسيحى نشان مى‏دهد. در اين آثار، مى‏خوانيم كه انسان گناه‏كار فطرى نيست، بلكه با فطرت نيك به دنيا مى‏آيد و هر فسادى كه مى‏آموزد از جامعه است. انتظاراتى كه در مورد ترقّى انسان داشتند، حد و مرزى نمى‏شناخت.. تصور مى‏كردند كه علم و پيشرفت مادى، خود به خود، خوشبختى و فضيلت به بار مى‏آورد. انسان مى‏توانست بهشت را براى خود بر روى زمين بسازد... انتظار داشتند كه انسان به اعتلاى بى‏سابقه‏اى دست پيدا كند و بر آن بودند كه اگر افراد و جوامع فقط از اصول عقل تبعيت كنند، ريشه شرّ از جهان كنده خواهد شد. اين عصر، نقطه مقابل عصر شكّاكيت و در واقع، عصر ايمان شگرف بود؛ ايمان به انسان و مقدوراتش. برداشتى كه از طبيعت و خداوند و انسان داشتند، فحواى اصالت عقلى واحدى داشت.(28)
به طور خلاصه، در بررسى زمينه‏هاى پيدايش دئيسم، مى‏توان چنين گفت: از يك سو، كليسا و دين كليسايى نتوانستند تعاليم خود را به نحو قابل قبولى ارائه دهند و همين بود كه باعث شد تعاليم كليسا نارسا و غيرعقلانى جلوه كند. انحطاط اخلاقى كليسا و اختلافات درون مذهبى نيز به اين پديده كمك كردند.
از سوى ديگر، آن دوران، دوره شكوفايى و اوج عقل‏گرايى و الهيّات طبيعى بود. ظهور بعضى مكاتب عقل‏گرا و عمدتاً ضد كليسايى نيز مؤثر بودند. از اين‏رو بود كه بين ارتدوكس (كه قايل به سنّت، مرجعيت كليسا و وحى بودند) و بين آزاد انديشان (كه دنبال دين سازگار با طبيعت عقل بودند)، نزاع وجود داشت و به گفته دائرةالمعارف دين، ارتدوكس‏ها نياز به يك اصطلاح داشتند تا خود را از آزاد انديشان جدا كنند و آزاد انديشان دينى هم نياز به اصطلاحى داشتند تا خود را از ملحدان صرف جدا كنند. دئيسم ( deism) هر دو نياز را برآورده مى‏كرد.(29)

پي نوشت :

1. atheism .
2. See: paul, Edwards, The Encyclopedia of philosophy, V. 1&2, P. 623 / Elide Mircea, The Encyclopedia of Religion, V. 3&4, P. 262
3- ايان باربور، علم و دين، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1362، ص 25.
4. Letter to a Deist .
5. Christian Deists .
6. Eliade Mircea, Op.cit, p.p. 262- 362 .
7. OcraiG Edward, Rout \ Encyclopedia of philosophy, V. 2, p. 358 .
8. Edwards paul, Op.cit V.1&2, P 723 .
9- پرويز بابايى، فرهنگ اصطلاحات فلسفه، نگاه، 1374، ص 87.
انجمنى كه در سال 1884 در انگليس پايه‏گذارى شد.
10- مارى بريجانيان، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1371، ج 1، ص 208 و 209.
11. Instruction chretienne .
12 . –
13 . –
14, 15. Edwards Paul, Op.Cit, V. 1&2, P. 723 .
16الى 18- على‏اصغر هادوى‏نيا، پيشين.
19. Edward paul, Op.Cit, V. 1&2, P. 723 .
20. Age of Reasow
21. Enlighteane .
21. see: Edwards, paul, Op.cit, V.1&2, p. 723 / Mircea Eliade, Op.cit, V. 3&4, P. 362
22. reasonable assuption .
23. dogma .
24. rational religion .
25. overlapping .
26. Anology of religion, natural and Revealed
27و28- ايان باربور، پيشين، ص 71- 76 / ص 78 - 79.
29. Eliade Mircea, Op. Cit, V. 3 & 4, p. 362 .

ادامه دارد ......
ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
حکمت | خیلی نگران تربیت بچه‌هام هستم / استاد مومنی
music_note
حکمت | خیلی نگران تربیت بچه‌هام هستم / استاد مومنی
حکمت | زیان‌کارترین انسان ها چه کسانی هستند  / استاد توکلی
music_note
حکمت | زیان‌کارترین انسان ها چه کسانی هستند / استاد توکلی
محل عجیب اختفای مهاجران غیرقانونی برای ورود به ترکیه!
play_arrow
محل عجیب اختفای مهاجران غیرقانونی برای ورود به ترکیه!
حضور مستربین در کلیپ جالب باشگاه اسپارتاپراگ پس از صعود به لیگ قهرمانان اروپا
play_arrow
حضور مستربین در کلیپ جالب باشگاه اسپارتاپراگ پس از صعود به لیگ قهرمانان اروپا
ویدیویی تاثیرگذار از یک نصحت درست!
play_arrow
ویدیویی تاثیرگذار از یک نصحت درست!
زنده شدن ماهی منجمد پس از بیرون آوردن از یخ
play_arrow
زنده شدن ماهی منجمد پس از بیرون آوردن از یخ
افشاگری جدید مارک زاکربرگ
play_arrow
افشاگری جدید مارک زاکربرگ
مصاحبه خنده‌دار ایرج نوذری در صندلی داغ با پسرش منوچهر نوذری
play_arrow
مصاحبه خنده‌دار ایرج نوذری در صندلی داغ با پسرش منوچهر نوذری
اشک‌های خواهرانه پای تشک کشتی
play_arrow
اشک‌های خواهرانه پای تشک کشتی
ادامه جست‌وجوها برای پیدا کردن کوهنورد مفقود شده در دماوند
play_arrow
ادامه جست‌وجوها برای پیدا کردن کوهنورد مفقود شده در دماوند
بازداشت مزاحمین نوامیس در جوپار کرمان
play_arrow
بازداشت مزاحمین نوامیس در جوپار کرمان
مرگ فوتبالیست اروگوئه‌ای بعد از بیهوشی در حین بازی
play_arrow
مرگ فوتبالیست اروگوئه‌ای بعد از بیهوشی در حین بازی
توصیه‌های اخلاقی رهبر انقلاب به اعضای هیئت دولت چهاردهم
play_arrow
توصیه‌های اخلاقی رهبر انقلاب به اعضای هیئت دولت چهاردهم
رئیس عدلیه: برای پیشرفت و رفع مشکلات در کنار دولت هستیم
play_arrow
رئیس عدلیه: برای پیشرفت و رفع مشکلات در کنار دولت هستیم
کمبود عناصر غذایی در گیاهان، دلائل و راه حل‌ها
کمبود عناصر غذایی در گیاهان، دلائل و راه حل‌ها