به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد
شاعر : حافظ
تو را در اين سخن انکار کار ما نرسد |
|
به حسن و خلق و وفا کس به يار ما نرسد |
کسي به حسن و ملاحت به يار ما نرسد |
|
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند |
به يار يک جهت حق گزار ما نرسد |
|
به حق صحبت ديرين که هيچ محرم راز |
به دلپذيري نقش نگار ما نرسد |
|
هزار نقش برآيد ز کلک صنع و يکي |
يکي به سکه صاحب عيار ما نرسد |
|
هزار نقد به بازار کائنات آرند |
که گردشان به هواي ديار ما نرسد |
|
دريغ قافله عمر کان چنان رفتند |
که بد به خاطر اميدوار ما نرسد |
|
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش |
غبار خاطري از ره گذار ما نرسد |
|
چنان بزي که اگر خاک ره شوي کس را |
به سمع پادشه کامگار ما نرسد |
|
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او |
|