دگرگوني هاي اجتماعي و مسأله انتظار
نويسنده: شریف لک زایی
اين كه چه علل و عواملي باعث دگرگوني هاي اجتماعي است، سؤال اصلي و محوري اين نوشتار را تشكيل مي دهد و با توجه به بضاعت علمي و منابع موجود به آن پاسخ داده خواهد شد.
فرضيه اي كه در صدد بررسي آن هستيم اين است كه محتواي باطني انسان (انديشه، عقيده و ايدئولوژي) بويژه فطرت كمال جويي و تجدد خواهي انسان علت اكثر دگرگوني هاي اجتماعي است. اين فرضيه با توجه به اين اصل بررسي مي شود كه فرد و جامعه هر دو اصيل اند. و به تعبيري ديگر اين "انسان" است كه اصالت دارد، به عنوان يك موجود با شعور، آگاه، دين خواه و عقل گرا با فطرتي كه طالب كمال و تعالي است.
اين نظريه سست ترين و بي پايه ترين نظريه در باب دگرگوني هاي اجتماعي است. زيرا مگر تنها تاريخ است كه جلوه گاه مشيت الهي است؟ نسبت مشيت الهي به همه اسباب و علل جهان مساوي است. ولي سخن در اين است كه مشيت الهي، زندگي انسان را با چه نظامي آفريده است و چه رازي در آن نهاده است كه به طور دائم در تغيير و تغيّر است، در صورتي كه زندگي حيوانات ديگر، فاقد آن راز است.
نظريه "ماترياليسم تاريخي" بر اساس چنين انديشه اي به وجود آمده است.
جان كلام اين كه تاريخ، طبيعت مادي دارد نه معنوي و انساني. و تمامي دگرگوني هاي اجتماعي و تاريخي، زاييده عامل اقتصادي و مادي است. اين نظريه، ريشه انقلاب ها را دو قطبي شدن جامعه ها از نظر معيشت مي داند.
در مقابل اين نظريه، نظريه اي ديگر است كه عامل اقتصادي را تنها و يگانه عامل دگرگوني اجتماعي نمي داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منكر تأثير عامل اقتصادي در تحولات اجتماعي نيست، ولي هيچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمي دارد و معتقد است كه وجود اصيل انسان را نمي توان با ماده و شؤون آن توجيه و تفسير كرد.
مسأله انتظار و ظهور منجي و مصلح بشر را نيز مي توان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست. اين مسأله نشأت گرفته از دين و اعتقادات مذهبي انسان است، لذا اين موضوع از دير زمان مطرح بوده و همه اديان به ظهور منجي و مصلحي در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند.
اما گاهي، برخي افراد انتظار را به گونه اي معنا مي كنند كه جز ضعف و تسليم و ويرانگري و اسارت بخشي، مفهومي نخواهد داشت.
بديهي است اين گونه انتظار، عاملي است براي توجيه ستم ها و فسادها و حق كشي ها و بي عدالتي ها، مسؤليت گريزي و مسؤليت ستيزي و پشت كردن به انسان و بشريت.
نخستين فايده انتظار، حفظ آمادگي براي نبرد نهايي و كوشش و تلاش براي رسيدن به هدف است. امام خميني(ره)
"انتظار فرج" را "انتظار قدرت اسلام" مي داند. چنين انتظاري است كه بالاترين عبادت ها است. چرا كه به انسان حرارت و شوق، تحرك و جوشش، مسووليت و تعهد، عشق و اميد و عزت و سرافرازي مي دهد.
در يك كلام انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است براي حركت به وضع مطلوب و نهايي.
1. بعضي معتقدند شر و فساد و بدبختي جزو جدا نشدني حيات بشري است، بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشر است.
2. برخي حيات بشري را ابتر مي دانند و معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك در نيمه راه عمر و بلكه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد هب دست خود، نابود خواهد شد.
3. گروهي بر اين عقيده اند كه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر نيست; بلكه فساد و تباهي معلول مالكيت فردي است و روزي تكامل ابزار توليد و جبر ماشين، ريشه اين ام الفساد (مالكيت فردي) را خواهد كند.
4. برخي نيز معتقدند كه ريشه فسادها و تباهي ها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر است، نه تمدن برتر، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و اميدوار و سعادت بخش و انساني، كه در آن شر و فساد از بيخ و بن كنده خواهد شد، در انتظار بشريت است.
اين نظريه، الهامي است كه دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي در اسلام در نتيجه اين الهام است. مسأله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در اسلام، يك فلسفه بزرگ اجتماعي است كه آينده اش روشن و شفاف را به بشريت نويد مي دهد; نه آينده اي تيره و تار.
منبع: www.fahim12.com
فرضيه اي كه در صدد بررسي آن هستيم اين است كه محتواي باطني انسان (انديشه، عقيده و ايدئولوژي) بويژه فطرت كمال جويي و تجدد خواهي انسان علت اكثر دگرگوني هاي اجتماعي است. اين فرضيه با توجه به اين اصل بررسي مي شود كه فرد و جامعه هر دو اصيل اند. و به تعبيري ديگر اين "انسان" است كه اصالت دارد، به عنوان يك موجود با شعور، آگاه، دين خواه و عقل گرا با فطرتي كه طالب كمال و تعالي است.
علل و عوامل دگرگوني اجتماعي
1. خون و نژاد
2. شرايط اقليمي و جغرافيايي
3. نظريه الهي
اين نظريه سست ترين و بي پايه ترين نظريه در باب دگرگوني هاي اجتماعي است. زيرا مگر تنها تاريخ است كه جلوه گاه مشيت الهي است؟ نسبت مشيت الهي به همه اسباب و علل جهان مساوي است. ولي سخن در اين است كه مشيت الهي، زندگي انسان را با چه نظامي آفريده است و چه رازي در آن نهاده است كه به طور دائم در تغيير و تغيّر است، در صورتي كه زندگي حيوانات ديگر، فاقد آن راز است.
4. نوابغ و قهرمانان
5. اقتصاد و عامل مادي
نظريه "ماترياليسم تاريخي" بر اساس چنين انديشه اي به وجود آمده است.
جان كلام اين كه تاريخ، طبيعت مادي دارد نه معنوي و انساني. و تمامي دگرگوني هاي اجتماعي و تاريخي، زاييده عامل اقتصادي و مادي است. اين نظريه، ريشه انقلاب ها را دو قطبي شدن جامعه ها از نظر معيشت مي داند.
در مقابل اين نظريه، نظريه اي ديگر است كه عامل اقتصادي را تنها و يگانه عامل دگرگوني اجتماعي نمي داند و به اصالت روح اعتقاد دارد. البته اسلام منكر تأثير عامل اقتصادي در تحولات اجتماعي نيست، ولي هيچ گاه عامل ماده را بر روح مقدم نمي دارد و معتقد است كه وجود اصيل انسان را نمي توان با ماده و شؤون آن توجيه و تفسير كرد.
6. فطرت
دگرگوني و مسأله انتظار
مسأله انتظار و ظهور منجي و مصلح بشر را نيز مي توان از ديگر عوامل تحول اجتماعي و تاريخي دانست. اين مسأله نشأت گرفته از دين و اعتقادات مذهبي انسان است، لذا اين موضوع از دير زمان مطرح بوده و همه اديان به ظهور منجي و مصلحي در آخر الزمان بشارت داده و درباره آن سخن گفته اند.
اما گاهي، برخي افراد انتظار را به گونه اي معنا مي كنند كه جز ضعف و تسليم و ويرانگري و اسارت بخشي، مفهومي نخواهد داشت.
1. انتظار منفي
بديهي است اين گونه انتظار، عاملي است براي توجيه ستم ها و فسادها و حق كشي ها و بي عدالتي ها، مسؤليت گريزي و مسؤليت ستيزي و پشت كردن به انسان و بشريت.
2. انتظار مثبت
نخستين فايده انتظار، حفظ آمادگي براي نبرد نهايي و كوشش و تلاش براي رسيدن به هدف است. امام خميني(ره)
"انتظار فرج" را "انتظار قدرت اسلام" مي داند. چنين انتظاري است كه بالاترين عبادت ها است. چرا كه به انسان حرارت و شوق، تحرك و جوشش، مسووليت و تعهد، عشق و اميد و عزت و سرافرازي مي دهد.
در يك كلام انتظار مثبت، اعتراض به وضع موجود است براي حركت به وضع مطلوب و نهايي.
آينده جوامع
1. بعضي معتقدند شر و فساد و بدبختي جزو جدا نشدني حيات بشري است، بنابراين زندگي بي ارزش است و عاقلانه ترين كارها خاتمه دادن به حيات بشر است.
2. برخي حيات بشري را ابتر مي دانند و معتقدند كه بشر در اثر پيشرفت حيرت آور تكنيك در نيمه راه عمر و بلكه در آغاز رسيدن به بلوغ فرهنگي به احتمال زياد هب دست خود، نابود خواهد شد.
3. گروهي بر اين عقيده اند كه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر نيست; بلكه فساد و تباهي معلول مالكيت فردي است و روزي تكامل ابزار توليد و جبر ماشين، ريشه اين ام الفساد (مالكيت فردي) را خواهد كند.
4. برخي نيز معتقدند كه ريشه فسادها و تباهي ها، نقص روحي و معنوي انسان است. آدمي هنوز دوره جواني و ناپختگي را طي مي كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكري و اخلاقي و معنوي پيش مي رود. نه شر و فساد جزو جدايي ناپذير بشر است، نه تمدن برتر، فاجعه خودكشي دسته جمعي را پيش خواهد آورد. آينده اي بس روشن و اميدوار و سعادت بخش و انساني، كه در آن شر و فساد از بيخ و بن كنده خواهد شد، در انتظار بشريت است.
اين نظريه، الهامي است كه دين مي دهد. نويد مقدس قيام و انقلاب مهدي در اسلام در نتيجه اين الهام است. مسأله انتظار و ظهور منجي در اديان مختلف و آرمان قيام و انقلاب حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در اسلام، يك فلسفه بزرگ اجتماعي است كه آينده اش روشن و شفاف را به بشريت نويد مي دهد; نه آينده اي تيره و تار.
منبع: www.fahim12.com