ايران در زمان حكومت عباسيان
تاریخ اجتماعی ایران از آغاز تا مشروطیت ( قسمت سیزدهم )
12 . ايران در زمان حكومت عباسيان (132 - 656 ه .ق .)
از اين رو، اهل كوفه براى خليفه ى عباسى نيز - چنان كه براى خلفاى اموى - مزاحم و آشوبگر و فتنه جوى و ناراضى مى نمودند، و اگرچه در دعوى و سخن دليرتر بودند تا در كار و اقدام ، ليكن به هر حال ، غالبا هر جا فتنه اى برمى خاست دست آنان در آن فتنه ديده مى شد.
بدين لحاظ سفاح (148) خيلى زود دستگاه خلافت را به شهر قصر (149) برد. قصر، شهرى كوچك بود كه ابن هيره والى عراق در آخرين سال هاى خلافت اموى ، نزديك شهر انبار، بنا كرده بود.
ابن هيره كه ساختمان قصر را به پايان آورد سفاح ، آن جا را پايتخت خويش نمود و هاشميه نام نهاد. (150)
در همين مكان بود كه سفاح به مرگ نا به هنگام درگذشت و منصور نيز در همين محل گرفتار طغيان راونديه (151) و بعد سنباد (152) شد، از آن پس ، يعنى در زمان منصور، بغداد به شهر هزار و يكشب معروف و به عنوان مركز خلافت برگزيده شد. (153)
درست است كه در اين عهد نيز مثل عهد عبدالملك و هشام ، اعراب هنوز در قصر خليفه آمد و شد مى كردند، اما ديگر در نزد خليفه قربت و مكانى نداشتند.
موالى زادگان خراسان كه غالبا اميران و نديمان و جليسان و حاجيان خليفه بودند.
ديگر شيوخ و سادات عرب را به درگاه خليفه راه نمى دادند. تعصبات عربى ديگر تكيه گاه قدرت خلافت نبود و به همين سبب در دولت عباسيان خيلى بيش از عهد اموى - در ممالك شرقى خلافت - وحدت وجود داشت . در واقع آن چه تا آن زمان مانع حصول وحدت واقعى در زمان اموى مى شد همين اتكا به سياست آن خاندان بود بر سيادت و تفوق عرب ، از اين رو ترك سياست عربى بنى اميه خلافت عباسيان رنگى تازه داد، و بدين گونه ، در جاى امپراتورى هاى قديم بين النهرين ، دولتى تازه پديد آمد كه بيش از نيمى از آن رنگ عربى نداشت و نيم ديگر هم تقريبا يكسره ايرانى بود. در حقيقت طرز حكومت ساسانيان كه مبتنى بر رعايت توازن در بين عناصر و اقوام مختلف تابع امپراتورى بود و عرب همواره آن را عالى ترين نمونه جهاندارى مى شمرد، براى اين سلسله سرمشق گشت . مخصوصا در اوايل عهد اين سلسله و پيش از غلبه غلامان ترك ، قواعد جهاندارى دوره ى كسرا و بزرگمهر در دربار خلفا مورد تقليد و پيروى واقع مى شد؛ و وزرايى مانند برامكه (154) و آل سهيل خود را تا حدى وارث بزرگمهر و جاماسب مى شمردند و توجه به ترجمه خداينامه ها و كليله و آيين نامه و كتب پهلوى ديگر، از شرق و علاقه اين خلفاى تازه ، به قواعد و رسوم جهاندارى ايام ساسانيان حكايت دارد. در هر حال نفوذ ايرانيان ، در دستگاه خلافت عباسيان ، مخصوصا تا عهد متوكل هر روز بيش تر مى افزود. (155)
در دربار هارون و مامون غالبا بيش تر وزيران و دبيران و نديمان ، ايرانى بودند در دربار خلفا، لباس ايرانى بين امرا و رجال مرسوم بود. از عهد منصور، كلاه هاى سياه بلند مخروط گونه اى كه قلتوه خوانده مى شد در دربار عباسيان باب شد حتى خليفه متوكل ، گه گاه تن به لباس ايرانى مى آراست . (156)
بارى خلافت عباسيان براى ايران وضع تازه يى پديد آورد. در خراسان نه فقط تفوق اعراب از ميان رفت ، بلكه قسمت عمده اى از اعراب نيز از آن جا رانده شدند. گذشته از اين ها، تاثير و نفوذ ايران در تشكيلات تازه دولت عباسيان چندان بارز و قوى شد كه ترتيبات عربى مهد اموى تا حدى به كنار رفت چون در دولت تازه به قدرت رسيده ، ملاك برترى مسلمانى بود، نه برترى نژاد عربى ، لذا همه ى قوانين ، حاكى از آن بود كه از اين پس ، ايرانيان در كار اداره ى مملكت و امور سياسى يار و انباز خلفا خواهند رفت .
اما خلافت ، سفاح 132 - 136 ه .ق . كه همه در خونريزى و انتقامجويى گذشت كوتاه بود جانشين او منصور كه بيست و دو سال (136 - 158 ه .ق .) خلافت راند خليفه اى زيرك ، مال دوست و چاره جوى بود.
هندوشاه مى نويسد: دولت عباسيان را حيل و مخادعت غالب بود و كارها را به مكر پيش از آن مى ساختند كه به شجاعت و دشت و در آخر وقت به استيفاء لذات مشغول شدند و از ملكدارى غافل گشتند. (157)
منصور، اولاد على (علیه السلام) را براى خلافت خويش ، مدعيان خطرناكى مى دانست كه در مورد آنان ، بى رحمى و قساوتى كم نظير نشان داد. وى براى ارعاب مردم بعضى را سر بريد و بعضى را زنده لاى ديوار گذاشت ، با اين همه ، حكومت خشن او براى اولادان و آرامشى به ارمغان آورد. پس منصور، مهدى ، مردى زيرك و آزاده ، اما در عين حال نرم خوى و عشرت جوى بود، ده سال مدت خلافت وى (158 - 169 ه .ق) در صحبت اهل ذوق و در تعقيب زنادقه گذشت . در ايران ، مخصوصا با قيام يوسف البرم (158) و قيام مقنع (159) مواجه شد كه هر دو را دفع كرد. هادى ، فرزند وى كه خلافت كوتاه او (169 - 170 ه .ق .) خيلى زود تمام شد، كار پدر را تعقيب نمود. بعد از او، در دوره خلافت بيست و سه ساله ى هارون (170 - 193 ه .ق .) دولت عباسيان به اوج عظمت رسيد، وزارت او با برامكه بود و آنان با تدبير و مروت ، مهمان مملكت او را كفايت مى كردند و تا زمانى كه آنان بر سر كار بودند خليفه از اين بابت دغدغه اى نداشت قيام خرم دينان ، در آذربايجان شورش حمزه بن آذرك (160) در در سيستان خروج رافع بن ليث (161) در خراسان سال هاى آخر خلافت او را مشوش كرد. در عصر او، تجارت و صنعت در بغداد ترقى كرد، اما ارتباط او با فرنگ كه گويند، سفيران به درگاه شارلمانى فرستاده ، ظاهرا اصلى (صحت) ندارد بعد از مرگ وى ، امين به خلافت رسيد. در دوره ى خلافت وى ، ماجراى كينه و اختلافات كهنه ى عرب و موالى بار ديگر در نزاع خونينى كه بين امين و برادرش مامون روى داد، مجال ظهور يافت غلبه ى مامون در اين ماجرا پيروزى نهايى موالى را بر اعراب محقق ساخت و مامون نيز با آن كه در مقابل نارضايتى بغداديان عاقبت تمايلات ايرانى خود را مقهور كرد، ليكن ديگر به اعراب براى كسب قدرت و نفوذ فرصت نداد بعد از وفات او، برادرش معتصم به خلافت نشست ، تركان در دستگاه خلافت راه يافتند و از آن پس ، رفته رفته هم نفوذ عرب فرو كاست و هم قدرت خلافت در خطر تجزيه واقع گشت و خلافت كوتاه واثق و برادرش متوكل (232 - 247 ه .ق .) راه را براى غلبه تركان بر دستگاه خلافت گشود. (162)
به اين ترتيب دوره خلافت عباسيان را مى توان به دو قسمت مختلف تقسيم نمود و هر يك از اين دو قسمت اختلاف بسيارى با يكديگر دارند.
دوره نخستين كه آن را عصر طلايى خلافت عباسيان مى گويند، از آغاز پيدايش دولت عباسى (132 تا مرگ مامون 218) ادامه مى يابد، كه در اين مدت ، دولت عباسيان به منتهى درجه عظمت خود رسيد. اما در دوره دوم ، كه روزگار انحطاط و تنزل آنان بشمار مى آيد.(163) از خلافت معتصم (218) آغاز و تا سقوط بغداد به دست هلاكوخان (656 ه .ق ) منتهى مى شود. در اين دوره خلافت رو به ضعف گذارد و سرانجام دورانش پايان يافت . (164)
ساخت اجتماعى طبقات در دوره عباسيان
1 - خليفه :
2 - اشراف و مقام وزارت :
دهقانى بود از اهل بلخ و صاحب اراضى وسيع به نام خالد برمك . (165)
3 - ارتشيان :
الف - تشكيل سپاه براى حفاظت خليفه ، ليكن وظيفه نگهبانان حفظ خلافت و سلاله عباسى بود. در صورت وقوع جنگ ، برخى از دستجات و اين نگهبانان نمى بايست حتى لحظه اى از خليفه دور باشند.
ب - نگهبانان خليفه ، مركب از بردگان جوان ، يا غلامان حبشى و خزرى و اسلاوى به ويژه ترك بودند كه از برده فروشان مى خريدند و تعليم مى دادند، به طورى كه در اواخر خلافت مامون دسته نگهبانان منحصرا از غلامان ترك مركب بود.
ج - توده اصلى ارتش را داوطلبان تشكيل مى دادند، حكام و جانشينان خليفه و حكام محلى كه هنوز در بعضى نقاط وجود داشتند، مى بايست عده معينى سوار مسلح و پياده گرد آورند ساختمان اين ارتش آيينه ى تمام نماى رابط اجتماعى آن عصر بود.
د سواران ، از مالكان بزرگ و متوسط اراضى و پيادگان از روستاييان بودند، سپاهيان مزبور مى بايست خود سلاح ، لباس و ديگر لوازم خويش را تهيه كنند. دولت موظف بود هنگام لشكركشى به سپاهيان آذوقه و عليق و غيره برساند و بدين طريق ، ارتشى به وجود آورد كه لشكريان فئودال ادوار بعدى را به خاطر مى آورد.
4 - بازرگانان :
5 - موالى :
كارهاى عمده ، مملكت در زمان عباسيان به دست وزيران اداره مى شد و چون وزيران ايرانى بودند منصب هاى مهم را به ايرانيان مى سپردند. (168) كم كم ايرانيان به آسايش خاطر به كشاورزى ، بازرگانى و سمت هاى ديگر پرداختند. روزگار اموى را از ياد بردند و اين حال تا زمان تركان هم چنان باقى ماند.
6 - طبقه اهل فتوت ( عياران ، جوانمردان ):
در تاريخ سيستان كه بناى آن كتاب بر چگونگى قيام مشى ايرانى بر ضد دولت عظيم عرب و امپراتورى خلفاى بغداد مى باشد؛ داستان عياران سيستان و مردانگى و صفات و اخلاق آن طايفه را شرح داده است و معلوم مى دارد كه يعقوب ليث و سه برادر او، از عياران و جوانمردان عصر بوده اند سبب رياست يافتن يعقوب همه اخلاق و رفتار جوانمردانه و محبتى بوده است كه بين او و اتباع او، با مردم محل ، مشهود افتاده بود. (169)
آن چه كه به نظر جالب مى آيد، تشكيلات و سازمان شهرى آنان است . آنان شيخ يا استادى داشتند، كه بالاترين مرتبه در تشكيلات آنان بود و رييس ، كه بر گروهى از فتيان (جوانمردان) كه به منزله شاگردان بودند، رياست مى كرد به آنان اعمال عيارى و شاطرى مى آموخت و بنا بر گفته ابن جوزى ، آنان در هر محله ، پيشوايى (متعدم ) داشتند.
عياران ، براى پيوستن افراد به تشكيلاتشان شيوه هاى خاصى داشتند، ميان اين تشكيلات و تشكيلات اصناف ، تشابهى مى يابيم ، به ويژه اين كه ، بسيارى از پيشه وران و كسبه به اين جنبش پيوستند. در تشكيلات آنان چيزهايى وجود دارد كه دلالت بر ارتباط آنان با فتوت نيز مى كند. آنان خود را جوانمردان و فتيان مى ناميدند، پس عيار در او فتوت هست و مروت دارد و حتى خليفه الناصر الدين بالله (575 - 692 ه .ق.)، خود به فتوت توجه نمود و شيخ عبدالجبار بن صالح بغدادى زاهد در سال (578 ه .ق .)، جامه فتوت بر او پوشاند و اين كسوت را در سراسر ممالك اسلامى منتشر ساخت .
فتوت سلسله مراتبى مانند آن چه در تشكيلات اهل اصناف نيز موجود است داشت . در اين جا شيخ ، پيشرو، مقدم ، مهتر (كبير)، پيشوا، زعيم ، رهبر، قائد و پدر آب يا سرگروه (راس الحزب) ناميده مى شد و نظر او مطاع بود.
دورى از محرمات ، وفاى به عهد، چشم پوشى از ستمگرى و شكيبايى بر آزار، و نيكى كردن از شرايط شيوخ فتوت بود و هر مهتر، گروهى شاگرد داشت . (170)
7 - عامه مردم و روستاييان :
نظام ديوانى در زمان عباسيان
ديوان رسائل ، ديوان خراج - ديوان مهر دولتى - ديوان جنود - خزانه دولتى - زرادخانه هاى دولتى عباسيان . بعدها ديوان هايى به اين ها اضافه و آن ها را مرتب كردند و يا موسسات ادارى ايالات مربوط ساختند. (171)
1 - ديوان وزارت :
2 - ديوان صاحب الشرطه يا ديوان عرض :
3 - ديوان رسائل :
در ساير موارد، نامه ها را زيردستان رييس ديوان مى نوشتند و از نظر و مى گذراندند. تمام مراسلات مهم و محرمانه كه از فرماندهان سپاه و حكام و ديوان بريد مى رسيد، مستقيما به رييس داده مى شد. زيردستان رييس ديوان ، دبيران ، مستوفيان ، منشيان هر كدام به فراخور لياقت ، حقوق و رتبه مى گرفتند و فرزندان ايشان بدون دريافت حقوق در ديوان كار كرده ، تا زمانى كه به مقام بالاتر برسند.
4 - ديوان اشراف ، يا دستگاه اطلاعاتى خلافت :
عضو ديوان اشراف را مشرف ، مى خواندند و رييس اين ديوان با يارى تعداد زيادى از مشرقين ، بر كارها دخالت مى كردند. اين ديوان به وسايل گوناگون ، اطلاعات محرمانه را كسب مى كرد و غلامان و كسانى را كه مورد نظر بودند، با پول و هدايا مى خريد و اطلاعات لازم را از آنان كسب مى كرد. (173) آنان براى كسب اطلاع از ممالك ديگر جاسوسانى داشتند و گزارش هايى را كه از مشرقان داخلى و خارجى مستقيما به رييس ديوان اشراف مى رسيد، به وسيله او از نظر سلطان مى گذشت .
5 - ديوان مظالم :
ديوان قضا، ديوان حسبه ، ديوان شرطه .
رياست عاليه را، پادشاهان (خلفا) در اختيار داشتند و خود به مظالم مى نشستند. ولى در صدور احكام ، با رييس رسمى مشورت مى كردند.
ديوان قضا، مامور حل و فصل دعاوى بود.
صاحب الحسبه يا محتسب ، جهت جلوگيرى از مفاسد اخلاقى گماشته مى شد.
صاحب الشرطه ، در واقع به جاى رييس شهربانى امروزى انجام وظيفه مى نمود. (174)
پی نوشت ها :
148- نام سفاح ، عبدالله و كنيه اش ابوالعباس و چون بعد از خونريزى بسيار خلافت به او رسيد. سفاح ملقب گرديد. زمان سلطنتش چهار سال و هشت ماه بود.
149- شهرى واقع در مغرب ، رود فرات -. و.
150- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 204، تجارب السلف ، ص 106.
151- در سال 141 هجرى جمعى موسوم به راونديه ، از مردم راوند كاشان ، با كشته شدن ابومسلم نهضتى را بر ضد منصور خليفه عباسى آغاز نمودند و در مدينه هاشميه بناى شورش و اغتشاش واگذاردند. چون خليفه از اين امر آگاهى يافت به اقوال مختلف يكصد يا دويست تن از سرداران و بزرگان آنان را دستگير و زندانى نمود بقيه جماعت دست از جان شستند و به زندان ريختند و كسان خويش را آزاد نمودند، سپس جهت قتل منصور عازم دارالعمار شدند خليفه از قصر گريخت ، اما در اين نبرد راونديان از بين رفتند. تجارب السلف ، ص 105 و قيام راونديان در راه تجديد و عظمت ايران ، ص 64
152- خواندمير مى نويسد: سنباد مجوسى ، نيشابورى الاصل بود و با وجود عبارت دينى با ابومسلم محبت مى ورزيد و ابومسلم نيز ملتفت بحالش مى گرديد و چون خبر قتل ابومسلم و ولايت وى رسيد. سنباد با جمعى از يارانش با ابوعبيدالله كه در آن اوان از قبل ابوجعفر حاكم رى بود نبرد كرد و بر او غالب آمد، قريب صد هزار كس برو جمع گشتند. ابو جعفر بعد از شنيدن اين خبر جمهور بن مراد عجلى را بجنگ سنباد فرستاد در اين نبرد سنباد شكست خورد، نتايج حبيب السير، ج 2، ص 210
153- شرح ساختن پايتخت جديد را حمدالله مستوفى اين طور مى نويسد: خليفه در سنه ى خمس و اربعين و مابين شهر بغداد بنا كرد و آلات از مداين و عمارات اكاسره بدانجا نقل كرد. به وقت آن كه خواست كه عمارت كسرى بشكافد، با وزير، سليمان بن خالد مزينانى ، مشورت كرد و وزير خليفه را منع كرد و گفت گويند كه پادشاهى خواست كه شهرى سازد تا شهرى ديگر خراب نكرد، شهر خود نتوانست ساخت . خليفه سموع نداشت و در خرابى آن شروع كرد ديد كه آن را خرج بسيار مى رود و آلات آن (يا اجرت مخرب و ناقل ) وفا نمى كند. خواست تا ترك گيرد، وزير گفت الشروع ملزم ، چون در خرابى شروع رفت (تمام كن ) و اگر نه گويند پادشاهى ساخته و پادشاهى محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم) كه در شب ولادت او شكافته شد. تاريخ گزيده ، ص 296
154- برمكيان بنا به روايت مورخين عرب و ايرانى .
155- در مورد جاه و جلال برمكيان ، نگاه كنيد به كتاب تاريخ حبيب السير، ج 3، ص 232 هم چنين نگاه كنيد به كتاب تجارب السنن ، ص 100 تا 101
156- تاريخ گزيده ، ص 305
157- تجارب السلف ، ص 92
158- يوسف البرم ، از اعراب مهاجر قبيله بنى
159- قيام مقنع (سپيدجامگان ) در ماوراالنهر ادعاى پيغمبرى نمود اما بفرمان منصور دستگير و روانه بغداد گرديد، ليكن از آنجا گريخت طلوع ماه نخشب از بن چاه معجزه اوست ، تصويرى كه در ادبيات فارسى بسيار مشهور است ابن اثير، الكامل فى تاريخ
160- حمزه بن عبدالله الشارى الاتزك در سيستان قيام خود را آغاز نمود و بعدها تا يوشنگ و هرات و متعاقب آن تا نيشابور گسترش يافت حمزه در نبرد با عمال خليفه شكست خورد، قيام او پنج ماه به طول انجاميد.
161- رافع بن ليث ، وى امير سمرقند بود، چون خليفه از او ماليات و خراج طلب نمود، استنكاف ورزيد و عصيان نمود. هارون هرثمه بن اعين ، را كه امير خراسان بود به جنگ رافع فرستاد، اما شكست خورد، تاريخ گزيده ، ص 166
162- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
163- تاريخ حبيب السير، ج 2، ص 250 - 251
164- تاريخ تمدن اسلام ، ص 232
165- تجارب السلف ، ص 96
166- تاريخ ايران ، از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادى ، ص 182 - 183
167- تاريخ تمدن اسلام ، ص 239
168- چون هارون به خلافت نشست ، وزارت به يحيى بن خالد برمكى داد و او را پدر خواند و كار يحيى در دولت هارون الرشيد به مرتبه اى رسيد كه وزارت در چشم او حقير نمودى و هفده سال در دولت و كار برامكه درجه عالى داشت .
169- تاريخ سيستان ، ص 189
170- اصناف در عصر عباسى ، ص 136 - 137 - 138
171- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 298.
172- تاريخ ايران از آغاز تا سده هجدهم ميلادى ، ص 180 - 181
173- همان ماخذ، ص 181
174- همان ماخذ، ص 187
/ن