کرخ بغداد، پايگاه تشيع
کرخ بغداد، پايگاه تشيع در سده هاي چهارم و پنجم هجري
چکيده
کليد واژه ها: کرخ، بغداد، تشيع، آل بويه، شيخ مفيد و شيخ طوسي.
مقدمه
مقاله حاضر به بررسي اوضاع و احوال کرخ و نقش آن در رشد و گسترش تشيع در سده هاي چهارم و پنجم هجري پرداخته و با تکيه بر منابع معتبر و دست اول و با رعايت اختصار، به پرسش هاي زير پاسخ داده است:
محله ي کرخ و جامعه ي شيعي در آن چگونه شکل گرفت؟ عوامل گرايش اهل کرخ به تشيع و علل جذب شيعيان به آن محله کدامند؟ اوضاع اجتماعي، اقتصادي، سياسي، مذهبي و فرهنگي کرخ در سده هاي چهارم و پنجم چگونه بود؟ کرخ در اين مقطع زماني چه نقشي در رشد گسترش تشيع و ترويج شعائر شيعي داشته است؟
1- بناي بغداد و شکل گيري محله هاي آن
در پي شورش راونديان عليه منصور عباسي در شهر هاشيمه، اين شهر از چشم منصور افتاد، به ويژه اينکه هاشميه نزديک کوفه واقع شده بود و منصور خود را از مردم کوفه در امان نمي ديد،(1) زيرا کوفه مرکز تشيع و جايگاه دوستداران اهل بيت بود از اين رو منصور در جست و جوي مکاني مناسب براي تاسيس شهري به عنوان مرکز خلافت خود بود. کار تحقيق و جست وجو، مدتي طول کشيد. سرانجام به کمک آگاهان و صاحب نظران و با توجه به ملاحظات نظامي، اقتصادي و اقليمي، منطقه بغداد در ساحل غربي رود دجله و نزديک مداين انتخاب شد.اين مکان بر سر راه خراسان و محل تلاقي راه هاي کاروان رو قرار داشت و بازارهاي ماهانه در آن بر پا مي شد از اين رو در چنين مکاني آذوقه کافي براي نظاميان و مردم يافت مي شد اين مکان در وسط سرزمين بين النهرين قرار داشت و از آب و هوايي معتدل برخوردار بود.(2)
در ماه ربيع الاول سال 141 به دستور منصور نقشه شهر تهيه و به شکل مدور طرح ريزي شد.(3) کارهاي مقدماتي حدود چهار سال طول کشيد و در سال 145ق بناي شهر آغاز گشت.(4) بعد از گذشت يک سال، در سال 146ق منصور در بغداد مستقر شد(5) و در سال 149ق، ساختمان شهر مدور، تکميل گرديد،(6) شکلي که بر خلاف نظر جغرافيا نويسان قديم، تازگي نداشت و در بناي همدان، حران و دارابجرد(دارابگرد) به کار رفته بود.(7)
شهر مدور، چهار دروازه داشت که عبارت بودند از دروازه کوفه در جنوب غربي، دروازه بصره در جنوب شرقي، دروازه خراسان در شمال شرقي و دروازه شام در شمال غربي.
منصور شهر خود را «مدينه السلام» ناميد. نام هاي ديگري نيز مانند «مدينه جعفر»، «مدينه المنصور»، «مدينه الخلفاء» و «الزوراء» براي آن به کار رفته است.(8)
بازارها در نقشه شهر بغداد سهمي عمده داشتند. ابتدا در طول هر يک از چهار راهها، از ديوار بزرگ تا ديوار داخلي (در فضاي بين دو ديوار) دکان هايي تعبيه شد بدين ترتيب، چهار بازار در چهار طرف شهر تشکيل شد.(9) بازارها تا سال (157ق) درون شهر مدور بودند. در اين سال منصور به دلايل امنيتي دستور داد بازارها را از درون شهر مدور به کرخ و اطراف آن منتقل کنند. او مي خواست بدين وسيله آشوب گران را از شهر دور نگه دارد و از ورود جاسوسان احتمالي به شهر جلوگيري کند.(10) با وجود بازار در داخل شهر مدور، جاسوسان نيز مي توانستند در لباس تاجر وارد شهر شوند البته دلايل ديگري نيز براي اين کار ذکر شده است ياقوت حموي مي گويد: «دود بازارهاي بغداد، ديوار شهر را سياه کرده و به همين سبب منصور ناراحت بود، از اين رو بازارهاي بغداد را به کرخ منتقل کرد».(11)
طبري درباره دلايل انتقال بازارها به داخل از شهر مدور، بعد از ذکر دليل اول، يعني جلوگيري از ورود جاسوسان به داخل شهر مدور، مسئله قيام ابوزکريا يحيي بن عبدالله در سال (157ق) را يادآوري مي شود که در بغداد عده اي را به دور خود جمع کرد و دست به شورش زد. بعد از اين جريان، منصور دستور داد بازارها را بر کرخ منتقل کنند(12) بدين ترتيب، زمينه شکل گيري محله کرخ فراهم شد.
بغداد از حيث ساخت و ساز، فعاليت هاي بازرگاني، ثروت و جمعيت به سرعت توسعه يافت و محله هاي جديدي در آن شکل گرفت. البته تراکم جمعيت در بخش شرقي بيشتر افزايش يافت.
در دوران هارون عباسي، بغداد به سرعت رشد و توسعه يافت و به شهري بزرگ و زيبا تبديل شد. ابن جوزي مي گويد: بغداد در دوران هارون الرشيد در کمال زيبايي و نيکويي بود.(13)
اين شهر در کشمکش ميان امين و مامون آسيب فراوان ديد و بخش هايي از آن ويران شد ولي بعد از بازگشت مامون به بغداد اين شهر دوباره رونق خود را باز يافت.
در قرن سوم روز به روز بر رونق و آباداني شهر بغداد افزوده مي شد و در آستانه قرن چهارم هجري در اوج شکوه و عظمت قرار گرفت، گرچه از ورود آل بويه به بغداد و ضعف و سستي خلفاي عباسي، از رونق اين شهر کاسته شد. مقدسي از جغرافي دانان قرن چهارم مي نويسد:
بغداد گران بهاترين چيز مسلمانان و بهترين شهرآنان بود. بغداد برتر از آن بود که ما توصيف کرديم، تا آن که کار خلفا به سستي گراييد و شهر مختل و اهلش پراکنده گشتند. اکنون شهر ويران و مسجد جامع آن در جمعه ها آباد و پس از آن مختل است. آبادترين جاي آن بخش هاي«ربيع» و «کرخ» در ناحيه غربي و «باب زاق» و «دار امير» در ناحيه شرقي است. (16)
2- شکل گيري محله کرخ و تطور آن تا سده چهارم هجري
دينوري در بيان رويدادهاي ابتداي خلافت منصور عباسي و قيام عبدالله بن علي بر ضد منصور و سرکوب او به دست ابومسلم خراساني چنين آورده است:
... ابومسلم از شام برگشت و از حاشيه فرات، خود را به عراق و انبار رساند. از آنجا به کرخ بغداد که در آن روزگار دهکده اي بود، رفت. او از دجله گذشت و راه خراسان را در پيش گرفت.(17)
بنابراين کرخ قبل از بناي بغداد دهکده اي بوده است.
بازار بغداد روز به روز گسترش مي يافت و افراد زيادي به قصد تجارت و فعاليت هاي اقتصادي به بغداد مي آمدند. البته شهر مدور گنجايش کافي براي اهل بازار نداشت علاوه بر اين مسائلي نيز پيش آمد که منصور عباسي را مصمم کرد که بازار را به بيرون از شهر مدور منتقل کند. سرانجام در سال 157ق بازارهاي شهر بغداد به محله کرخ و اطراف آن منتقل شد که پيش از اين درباره دلايل انتقال بازارها به محله کرخ سخن گفتيم.
در دوران مهدي عباسي بازارهاي باقي مانده، مانند بازار بطيخ (بازار هندوانه) نيز به محله کرخ منتقل شد. کرخ به سرعت توسعه و رونق پيدا کرد تا جايي که در اوايل قرن سوم، آبادترين و پر رونق ترين محله بغداد شد(18). در اين نقل و انتقالها، نه تنها تجارتخانه ها و دکان ها، بلکه رفته رفته محل سکونت تاجران و کسبه نيز به کرخ انتقال يافت و کرخ منطقه مسکوني نيز شد.
محله کرخ در قرن سوم هجري گسترش قابل توجهي پيدا کرده بود. يعقوبي که از مورخان و جغرافي نويسان اين قرن است کرخ را چنين توصيف کرده است:
بازار بزرگ کرخ از قصر وضاح تا سه شنبه بازار، به طول دو فرسخ و از قطيعه(19) ربيع تا دجله، به پهناي يک فرسخ امتداد دارد.(20) براي هر تجارت و هر صنفي از تاجران خياباني معين و دسته ها و دکانهايي اختصاص يافته است. هيچ صنفي با صنف ديگر و هيچ تجارتي با تجارت ديگر آميخته نيست. صاحبان حرفه ها و صناعات با اصناف ديگر درنمي آميزند. هر بازاري مجزا و هر صنفي به کار خود مشغول است... ميان محله هايي که ذکر شد و قط ي عه هايي که توصيف کرديم، خانه هاي مردم قرار دارد؛ اعم از عرب ها، سپاهيان، دهقانان، بازرگانان و غير آنان از گروه هاي متفرقه مردم که گذرها و کوي ها به آنان نسبت داده مي شود. اين بود يکي از چهار بخش بغداد همان بخشي که مسيب بن زهير و ربيع، غلام منصور و عمران بن وضاح مهندس متولي آن بودند. در بغداد بخشي بزرگ و با شکوه تر از آن (کرخ ) وجود ندارد.
يعقوبي در ادامه توصيف کرخ مي گويد:
نهرهايي در محله کرخ جاري است از جمله نهر دجاج، نهر طابق بن صميه و نهر بزرگ عيسي که از فرات منشعب مي شود و کشتي هاي بزرگ در آن وارد مي شوند که از رقه مي آيند و آرد و ديگر کالاهاي تجاري را از شام و مصر به اين محله مي آورند و تا دم بازار و دکان هاي بازرگانان جلو مي روند و در هيچ وقتي از اوقات تعطيل
نمي شود.(21)
بازار کرخ همواره رو به رشد بود تا جايي که در اوايل قرن سوم هجري کرخ آبادترين محله بغداد شد، البته اين امر تنها ناشي از گسترش بازار و تنظيمات و مقررات آن نبود، بلکه به سبب فراواني ساکنان و شکوفايي زندگي در آن محل نيز بود تا جايي که کرخ به مسکن تاجران معروف شده بود.(22)
در محله کرخ چند «درب »(23) مشهور وجود داشت که هر کدام به منزله يک محله بودند مانند درب رياح، درب عون، درب سلولي، درب نهر، مربعه ي مبارک، درب منصور و محله اي بين دو ديوار شهر در جانب کرخ که از بهترين محله هاي کرخ بوده است. در همين محله، ابونصر شاپور بن اردشير در سال (383ق) دارالعلم مشهور را تاسيس و آن را به اهل کرخ وقف کرد. او کتاب هاي فراواني را خريداري و به دارالعلم منتقل کرد. اين کتابخانه تا سال 451ق باقي بود، ولي متاسفانه در جريان منازعات و درگيري هاي آن سال به آتش کشيده شد.(24)
3- تطور کرخ و اوضاع اجتماعي- اقتصادي آن در سده هاي چهارم و پنجم هجري
در ربع اول قرن چهارم هجري، کرخ گرفتار مشکلات اقتصادي و امنيتي و فتنه هاي عديده اي شد و آتش سوزي هاي متعدد و درگيري هاي طايفه اي و مذهبي فراواني در آن محله رخ داد. در جريان اين رويدادها و در پي خرابي هايي که در کرخ به وجود آمد، عده اي از ساکنان اين محله به جاهاي ديگر مهاجرت کردند.
به هر حال آشوب و ناامني و فرار تاجران از بغداد، تاثيرات منفي فراواني بر کرخ گذاشت، زيرا کرخ بزرگترين مرکز تجاري و جايگاه فعاليت تاجران بود.
به گزارش صولي هنگامي که ابن رائق در سال 327ق بر بغداد مسلط شد، عياران شهر را در اختيار گرفتند. کار عياران در بغداد بالا گرفت تا جايي که در مساجد و کوچه ها لباس مردم را از آنان مي گرفتند. (26)
درگيري هاي طايفه اي و مذهبي در کرخ بيشتر از جاهاي ديگر رخ نمود. اين درگيري ها در طول سده هاي چهارم و پنجم هجري بيشترين تاثير منفي خود را بر کرخ گذاشت و امنيت را در اين محله مختل ساخت. اين درگيري ها در دوران آل بويه بيشتر شد و کرخ بيش از جاهاي ديگر صحنه درگيري بود.(27) اين کشمکش ها موجب ناامني، خرابي، رکود اقتصادي و در نتيجه کم شدن ساکنان کرخ شد. در اين ميان، آب بيشتر نهرهاي کرخ نيز خشکيد. اوج اين کم آبي اواسط قرن چهارم هجري بود.(28) در اين دوران، ساختمان ها و پل هاي بسياري نيز ويران شد.(29) عضدالدوله عمران و آبادي و امنيت را دوباره به کرخ بازگرداند، ولي اين آباداني و امنيت هميشگي نبود، بلکه درگيري، تخريب و آتش سوزي دوباره کرخ را فرا گرفت اين درگيري ها در اواخر دوران آل بويه که دوران ضعف و سستي آنان بود، بيشتر شد در دوران سلطه سلجوقيان بر بغداد نيز وضع بهتر نشد. البته در ابتداي ورود سلجوقيان به بغداد اهل کرخ با آنها درگير نشدند و آنان نيز به محله کرخ تعرض نکردند. اگر چه اين وضع دوام پيدا نکرد و سلجوقيان بعد از يک دوره کوتاه، دشمني خود را با اهل کرخ آشکار و به آزار آنان پرداختند.(30)
ابن جوزي مي گويد:
«رئيس الرؤساء ابوالقاسم علي بن حسن در سال 448ق پرچم هاي سياه که شعار عباسيان بود، در محله کرخ نصب کرد که موجب خشم و اعتراض اهالي کرخ شد. او همواره سعي درآزار اهل کرخ داشت و در مقابل عميدالدين کندري از شيعيان کرخ دفاع مي کرد».(31)
آتش سوزي هاي متعدد نيز تاثيرات منفي فراواني بر عمران وآباداني کرخ گذاشت. در قرن چهارم و پنجم آتش سوزي هاي مکرري در محله کرخ اتفاق افتاد. در سال 307ق آتش سوزي در کرخ موجب خرابي خانه هاي فراوان و کشته شدن انسان هاي بسياري شد.(32) در سال 309ق نيزآتش سوزي ديگري در بازار کفاشان بين پل جديد و طاق حراني رخ داد که انسان هاي بسياري در آتش سوختند.(33) آتش سوزي در نهر طابق در سال 314ق باعث سوخته شدن هزار خانه و هزار دکان شد.(34) همچنين در سال 323ق و سال 330ق نيز آتش سوزي عظيمي در کرخ رخ داد.(35) در سال 362ق، صافي، حاجب ابوالفضل شيرازي وزير که سني متعصبي بود، بخشي از محله کرخ را به آتش کشيد که باعث سوخته شدن اموال، خانه ها، دکان ها و انسان هاي بسياري شد. در اين آتش سوزي، 1730 دکان، 320 خانه و 33 مسجد سوخت.(36) ابن اثير نيز در گزارش خود نزديک به همين آمار را از خسارت اين آتش سوزي آورده است.(37) در سال 363ق(38) و همچنين در سال 371ق نيز در کرخ آتش سوزي رخ داد که اماکن بسياري در آتش سوخت و تعداد زيادي از مردم کشته شدند. اين آتش سوزي يک هفته ادامه داشت.(39) در سال 380ق نهر دجاج از کرخ(40) و در سال 407ق، نهر طابق(41) و در سال 408ق، بار ديگر نهر دجاج(42) در آتش سوخت در سال 416 و 417ق، عياران، محله کرخ را به آتش کشيدند. در سال 417ق،(43) و همچنين در سالهاي 422، 451، 478 و 488 در کرخ آتش سوزي رخ داد.(44)
اگر چه اين آتش سوزي ها وسيع بود و خسارت هاي فراواني به بار آورد اما کرخ دوباره بازسازي مي شد و آثار آتش سوزي از بين مي رفت. البته آنچه بيش از آتش سوزي ها بر کرخ اثر منفي گذاشت، درگيري هاي متعدد فرقه اي و سياسي بود که موجب نا امني مي شد.
در سال 441ق مردم کرخ پيرامون محله خود ديواري احداث کردند تا آنها را از حملات دشمنان و متعصبان ساير فرقه ها حفظ کند.(45) ابن جبير که در ربع آخر قرن ششم به بغداد سفر کرده، درباره اين شهر مي گويد: در بغداد هفده محله وجود دارد که هر کدام به منزله يک شهر مستقل هستند. يکي از آنها محله کرخ است که اطراف آن ديوار وجود دارد.(46)
4- شکل گيري جامعه شيعي در کرخ
سلمان، شيعه و دوست دار علي و اهل بيت بود. او فضايل علي و اهل بيت را براي مردم بيان مي کرد که موجب گرايش مردم به تشيع مي شد. مردم مدائن تحت تاثير سلمان به تشيع گرايش پيدا کردند. مدائن نزديک بغداد بود، از اين رو، بعد از تاسيس بغداد به طور طبيعي عده اي از مردم آنجا به بغداد مهاجرت کردند و در محله هاي شيعه نشين ساکن شدند.
اقامت علي(ع) در کوفه در دوران حکومتش، موجب گرايش مردم کوفه به تشيع شد البته برخي از اين شيعيان در واقع شيعه سياسي(49) بودند، ولي شيعيان اعتقادي نيز کم نبودند. بعد از تاسيس بغداد تعدادي از اين شيعيان به بغداد مهاجرت کردند.(50)
از زمان امام جعفر صادق(ع) به بعد، امامان شيعه به بغداد آورده شدند و حضور آنان در بغداد موجب توجه شيعيان اطراف به سوي بغداد شد. براي مثال، حضور امام کاظم و امام جواد(ع) در بغداد و همچنين وجود مرقد مطهر آن دو امام در اطراف بغداد گرايش و توجه بيشتر شيعيان را به سوي بغداد در پي داشت و زمينه حضور بيشتر شيعيان را در بغداد فراهم کرد.
با وجود سرکوب شديد شيعيان به دست متوکل، شيعيان بغداد چنان نيرومند شده بودند که معتضد عباسي در سال 284ق دستور داد براي رضايت آنان معاويه را بر منابر لعن کنند.(51) به هر حال، طولي نکشيد که شيعيان بغداد به يک قدرت سياسي در پايتخت تبديل شدند و توانستند فرماندهان نظامي را که استقرار سياسي در پايتخت در دست آنان بود، جذب کنند. علي بن يلبق، حاجب قاهر عباسي و حسين بن هارون، کاتب علي بن يلبق تصميم گرفتند که موضع خود را عليه معاويه اعلام کنند.(52) قدرت شيعيان در بغداد به جايي رسيده بود که حتي برخي از خود بني عباسي، به ويژه طالبان خلافت به تشيع گرايش پيدا کرده بودند. مثلاًً در سال 329ق نقشه اي براي خلع متقي عباسي و نصب عبدالله بن راضي به خلافت، کشيده شد که باني آن يکي از علويان بود. همچنين طرح و نقشه اي ديگر در سال 333ق ريخته شد که طراحان آن با عبدالله بن مکتفي بيعت کردند که گفته شده شيعي بوده است.(53)
درباره مذهب اهالي محله کرخ در سده هاي دوم و سوم هجري، منابع تاريخي اطلاعات چنداني ندارند. ظاهراً ابتدا اهالي کرخ با ساير مردم بغداد هم مذهب بوده اند، زيرا در منابع تاريخي سخني از شيعه بودن اهالي اوليه کرخ به ميان نيامده است. از سوي ديگر مي دانيم که منصور عباسي بغداد را بنا نهاد و ساکنان اوليه آن معمولاً از وابستگان و هم مسلکي هاي دستگاه خلافت بودند.
بازاريان اوليه بغداد نيز به طور طبيعي از اهل سنت بوده اند به هر حال، شيعيان آرام آرام و به مرور زمان به بغداد راه يافتند. بنابراين در قرن دوم هجري اگر هم از شيعيان در کرخ حضور داشته اند، تعدادشان بسيار اندک بوده است. در قرن سوم هجري نيز اگر چه به نظر مي رسد که تعداد آنان افزايش يافته، ولي اکثريت با آنان نبوده است. اما از اوايل قرن چهارم، سخن از تشيع مردم کرخ در منابع تاريخي فراوان است. مورخان از قوت يافتن و گسترش تشيع در کرخ در سال 331ق خبر داده اند(54) حتي برخي مورخان، کرخ در سال 361ق مرکز تشيع ذکر کرده اند.(55)
علاوه بر کرخ، رفته رفته محله هاي ديگري در اطراف آن و همچنين در جانب شرقي بغداد شکل گرفت که شيعه نشين بودند از جمله «برکه زلزل» در جنوب غربي کرخ و محله «نهر دجاج» در حاشيه شمالي کرخ در کنار نهر کرخايا و محله «باب طاق» در جانب شرقي که محله هاي بزرگ بوده است.(56)
شيعه نشين بودن محله کرخ در سده چهارم روشن است و منابع تاريخي متعددي به آن تصريح کرده اند. البته آغاز شيعه شدن اهالي کرخ به خوبي روشن نيست و ما به درستي نمي دانيم که از چه زماني شيعيان در اکثريت قرار گرفته اند. قراين و شواهدي وجود دارد که نشانه حضور شيعيان در اين محله پيش از سده چهارم است. اين قراين عبارت اند از:
1- حضور متکلم بزرگ شيعي، هشام بن حکم (190م يا 199ق)(57) در بغداد و در محله کرخ. او از اصحاب امام صادق و امام کاظم(ع) و کوفي الاصل بود. او به بغداد مهاجرت کرد و در محله کرخ سکونت گزيد.(58) شرح حال نگاران و تاريخ نويسان، محل تجارت و سکونت او را در اواخر عمرش، بغداد و محله کرخ ذکر کرده اند.(59) ممکن است مهاجرت هشام به بغداد و سکونتش در محله کرخ امري عادي بوده باشد، ولي اين احتمال نيز وجود دارد که به سبب نوعي همفکري و همساني عقيدتي با اهالي کرخ(60) يا به دستور امامان شيعه در آن دوران و براي تبليغ و ترويج تشيع انجام شده باشد.
2- در سال 188ق هارون عباسي، احمدبن عيسي، نواده زيدبن علي را در «رافقه» دستگير و زنداني کرد. او از زندان گريخت و به بصره رفت. در آنجا از مخفي گاه خويش به شيعيان اطراف نامه نوشت و آنها را به خويش دعوت کرد. ماموران هارون توانستند دوست و ياورش «حاضر» را دستگير کنند. هنگامي که به بغداد رسيدند، از جانب کرخ وارد شهر شدند. حاضر به محض ورود به کرخ فرياد زد: اي مردم، من حاضر، دوست و ياور احمدبن عيسي بن زيد علوي هستم که سلطان مرا دستگير کرده است. ماموران هارون نگذاشتند که حاضر سخن خويش را تمام کند و او را بردند. او بعدها زير شکنجه کشته شد.(61) اين عمل نشان دهنده آن است که اهل کرخ شيعه بوده اند يا دست کم جمعيت قابل توجهي از شيعيان و هواداران اهل بيت در آنجا سکونت داشته اند.
3- پس از شهادت امام موسي بن جعفر در زندان هارون الرشيد در سال 183ق دولت عباسي براي رفع اتهام از خويش، در جست و جوي افرادي بر آمد که گواهي بدهند موسي بن جعفر(ع) به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. از اين رو عده اي از مردم کرخ را آوردند تا جسد امام کاظم را مشاهده کنند و گواهي بدهند که آن حضرت به مرگ طبيعي از دنيا رفته است(62). گواه گرفتن عده اي از اهالي کرخ نشانه آن است که آنها شيعه بوده و با امام کاظم(ع) ارتباط داشته اند، در غير اين صورت دليلي براي انتخاب آنها به عنوان گواه وجود نداشت، زيرا در دوران هارون الرشيد مرکز قدرت به ناحيه شرقي بغداد منتقل شده بود و در نتيجه، صاحبان مناصب و قاضيان و علما غالباً در آنجا سکونت داشتند و به طور طبيعي بايد افرادي از همين علما و قاضيان ساکن در جانب شرقي به عنوان گواه انتخاب مي شدند نه افرادي از اهالي کرخ.
5- علل گرايش مردم کرخ به تشيع و عوامل جذب شيعيان به آن محله
1- وجود مسجد براثا در نزديکي محله کرخ. اين مسجد در محلي که امام علي هنگام رفتن به جنگ نهروان، در آنجا نماز خواند، ساخته شده است.(63)
شيعيان اين مسجد را مقدس مي دانستند و در طول تاريخ همواره محل تجمع و مورد توجه شيعيان بوده است.
2- حضور متکلم بزرگ شيعي، هشام بن حکم در محله کرخ.(64) او در بزرگ ترين مجالس کلامي آن روز جهان اسلام به عنوان داور و رئيس جلسه حضور مي يافت. حضور چنين شخصيتي در سرنوشت عقيدتي و مذهبي مردم کرخ بي تاثير نبوده است.
3- وجود مرقد مطهر امام کاظم و امام جواد (ع) نزديک محله کرخ.
4- قرار گرفتن کرخ در بيرون دروازه کوفه و در مسير کاروان هايي که از بغداد به کوفه و از آنجا به مدينه و مکه رهسپار مي شدند. فاصله کوفه تا بغداد زياد نبود و کاروان هاي بسياري از کوفه وارد بغداد مي شدند. کوفه اولين مرکز نشر و رشد تشيع بود که از آنجا به ساير بلاد منتشر مي شد.(65) بنابراين طبيعي بود که داعيان تشيع در هجرت از کوفه به بغداد در ناحيه کرخ سکونت گزيده به نشر تشيع بپردازند.
عوامل ياد شده و عوامل اجتماعي ديگري که براي ما چندان شناخته شده نيست، راه را براي گسترش تشيع در کرخ تا اوايل قرن چهارم هجري آماده ساخت. علل و عوامل ديگري نيز در سده چهارم و قبل از آن پديد آمدند که به گسترش و بروز تشيع در بغداد به ويژه محله کرخ کمک کردند که به مهمترين آنها اشاره مي کنيم.
1- ضعف روز افزون دستگاه خلافت عباسي؛
2- روي کار آمدن وزراي شيعي مقتدر و با کفايت، مانند ابن فرات و ابونصر شاپوربن اردشير؛
3- روي کار آمدن آل بويه و تسلط آنها بر بغداد و دستگاه خلافت؛
4- ظهور متکلمان بزرگ شيعي مانند ابوسهل نوبختي و ديگر بزرگان اين خاندان، و عالمان ديگري که در سده هاي سوم وچهارم هجري در بغداد اعتبار علمي و اجتماعي بالايي يافتند.(66)
6- کرخ مرکز فرهنگي تشيع و جايگاه عالمان شيعه در سده هاي چهارم و پنجم هجري
عالمان بزرگ شيعه در آن دوران با استفاده از فضاي نسبتاً آزادي که در سايه حکومت آل بويه به وجود آمده بود، مباني فکري مذهب شيعه را تبيين و معارف اهل بيت(ع) را ترويج کردند. شيعيان در آن دوران توانستند مدارس ويژه تاسيس کنند که دارالعلم سيد رضي و دارالعلم شاپور بن اردشير از جمله آن هاست. همچنين عالمان بزرگ شيعه دست به تاليف کتاب زدند و کتاب هاي بسيار مهمي در زمينه هاي حديث، کلام، فقه، اصول و... تدوين و شاگرداني برجسته و آگاه به علوم و فنون گوناگون تربيت کردند.
اينک در ادامه به بيان شرح حال مختصري از علماي برجسته و مشهور کرخ مي پردازيم.
1- شيخ مفيد
او شيخ و دانشمند اماميه و نويسنده اي شيعي بود. وي در خانه اش در «درب رياح» مجلس علم و تبادل نظر داشت که علوم دانشمندان در آن شرکت مي کردند.(67)
ابن کثير نيز درباره او گفته است که بسياري از دانشمندان ساير فرقه ها در مجلس او شرکت مي کردند.(68)
ابن نديم هم درباره شيخ مفيد مي گويد:
هم اکنون رياست متکلمان شيعه به او رسيده است. او در علم کلام به مذاهب اهلش، بر همه مقدم و داراي دقت نظر و افکار صائبي است من او را ديده و بسيار دانشمند يافتم.(69)
شيخ مفيد مجالس درس خود را اغلب در منزل يا مسجد و در محله درب رياح از محلات کرخ بر پا مي ساخت. در همين مسجد بود که مادر سيد مرتضي و سيدرضي، آن دو را نزد شيخ مفيد آورد و براي تعليم و تربيت به او سپرد.(70) شيخ مفيد شاگردان بر جسته اي همچون سيد مرتضي، سيد رضي، شيخ طوسي و نجاشي (صاحب کتاب رجال) تربيت کرد. کتاب هاي فراواني نيز در علوم مختلف نگاشت. او حتي در موضوع تاريخ نيز که کمتر مورد عنايت علماي شيعه بود، کتاب هايي مانند الارشاد و الجمل نوشت. فعاليت هاي علمي و فرهنگي شيخ مفيد در محله کرخ، تاثير فراواني در ارتقاي موقعيت فرهنگي و علمي آن محله داشت.
2 و 3. سيد مرتضي و سيد رضي
اين دو برادر در محله کرخ به فعاليت علمي و فرهنگي مشغول بودند. سيد مرتضي خانه اش را دارالعلم و محلي براي مناظره و مباحثه علمي قرار داد. او دانشمندي والا مقام که در فقه، کلام، حديث، لغت و... صاحب نظر بود و در اين زمينه ها آثار متعددي از خود بر جاي گذاشت.(71) ثعالبي درباره سيد مرتضي مي گويد:
امروزه در بغداد رياست عالي علمي و ديني در مجد و شرافت و علم و ادب و فضل و کرم به سيد مرتضي منتهي شده است. او را اشعاري است در نهايت خوبي.(72)
سيد رضي نيز از دانشمندان و شاعران و سياست مداران بزرگ شيعه بود. ابن جوزي درباره او مي گويد:
رضي، رئيس و بزرگ طالبيان و شيعيان در بغداد بود. قرآن را در مدت کوتاهي، در حالي که بيش از سي سال داشت، حفظ کرد در فقه و احکام دست توانايي داشت وي عالمي فاضل، شاعري خوش سخن و پاک دامني بلند همت و ديندار بود.(73)
ابن ابي الحديد درباره او مي گويد:
او پاکدامن بود و روحي والا و بزرگوار و بلند همت داشت و متهد به دين و احکام و قوانين آن بود. وي از هيچ کس صله و هديه و پاداش نمي پذيرفت.(74)
او شاعرترين فرد قريش بود زيرا شاعر نيکو در قريش، شعر بسيار نمي سرود و آن کس که بسيار مي سرود، نيکو نمي سرود. اما سيد رضي بسيار سرودن و نيکو سرودن را در خود جمع داشت. او پرهيزکار و پاکدامن بود و در قضاياي گوناگون عدل را پيشه مي کرد و در ميان مردم صاحب هيبت بود.(75) او آثار متعددي، از جمله نهج البلاغه را از خود بر جا گذاشت.(76)
سيد رضي نزديک خانه خود در محله کرخ بغداد مدرسه اي تاسيس کرد و آن را دارالعلم ناميد.(77) در کنار مدرسه، کتابخانه اي بزرگ با هشتاد هزار جلد کتاب وجود داشت که مجموعه اي شامل با ارزش ترين و مهم ترين مراجع و منابع عربي و اسلامي را تشکيل مي داد.
سيد رضي زودتر از سيد مرتضي درگذشت و بعد از او سيد مرتضي تمام مسئوليت هاي او را به عهده گرفت.
4-شيخ طوسي
شيخ طوسي حاصل تلاش هاي علمي مکتب حديثي شيعه در ايران (قم و ري) و مکتب عقلاني شيعه در بغداد بود. اين دو مکتب علمي مانند دو رود بزرگ در شيخ طوسي به هم پيوستند که به سان شطي عظيم تا به امروز جاري است و تشنگان معارف اهل بيت(ع) را سيراب مي کند.
وضع بر اين روال ادامه داشت تا آنکه طغرل سلجوقي در سال 447ق وارد بغداد شد و آل بويه سقوط کردند. بعد از آن اوضاع سياسي بغداد دگرگون شد، درگيري هاي فرقه اي شدت يافت. متعصبان از اهل سنت به محله کرخ حمله کردند و آنجا را به آتش کشيدند. در سال 448ق شيخ طوسي متواري شده، به نجف اشرف مهاجرت کرد. در سال 449ق خانه شيخ غارت و کتاب ها و کرسي درس او به آتش کشيده شد.(79) در سال 451ق کتابخانه بزرگ کرخ، يعني همان دارالعلم بزرگي که ابونصر شاپور بن اردشير در سال 381ق ساخته بود، به آتش کشيده شد.(80) بعد از اين وقايع، کرخ رونق علمي و فرهنگي خود را از دست داد و مرکز علمي شيعيان از کرخ بغداد به نجف اشرف منتقل شد.
در سال 457ق به دستور نظام الملک وزير سلجوقيان مدرسه نظاميه بغداد تاسيس شد.(81) نظام الملک و سلجوقيان براي ترويج آموزش عالي مبتني بر اصول اسلام سني و مقابله با نفوذ تشيع که در آن دوران حاکميت داشت، نظاميه را بنيان نهادند. قبل از مدارس نظاميه در جهان اسلام مدرسه عالي يا دانشگاه به معناي دقيقاً رسمي آن وجود نداشت. البته شيعيان مدارسي داشتند که مکان ويژه تدريس محسوب مي شد. دارالعلمي که شاپوربن اردشير تاسيس کرد و همچنين الازهر مصر که فاطميان تاسيس کردند نمونه هايي از اين گونه مدارس هستند.(82)
نمونه ديگر آن دارالعلم شريف رضي بود که مکان ويژه اي براي تدريس بوده، هزينه اي مشخص براي رفع نيازمندي هاي آن وجود داشته است.(83) بنابراين، تاسيس مدارس علمي شيعي پيش از تاسيس مدارس علمي اهل سنت (نظاميه) بوده است. ابن کثير درباره دارالعلم شاپور بن اردشير مي گويد: «گمان مي کنم اين اولين مدرسه اي بود که براي فقها وقف شد و اين مسئله مدت زيادي پيش از تاسيس نظاميه به دست نظام الملک بود».(84)
غير از عالمان بزرگي که شرح حال آن ها بيان شد، عالمان ديگري نيز در بغداد و به ويژه در محله کرخ زندگي مي کردند که در بيان معارف اهل بيت و ترويج تشيع موثر بودند برخي از آنها عبارتند از:
1-ابن اعلم بغدادي (م 375ق) که از اولاد جعفربن ابي طالب بود. او عالم به علم هيات و در زمره منجمان شيعي بود. وي نزد عضدالدوله جايگاه والايي داشت. ابن اعلم براي عضدالدوله، زيجي ساخت که درآن زمان و بعدها تا قرن هفتم هجري از آن استفاده مي شد.(85)
2- ابن جنيد بغدادي، ابوعلي محمدبن احمد (م 381ق)، اديب، متکلم، محدث و فقيه شيعي که گويا نخستين کسي است که باب اجتهاد را باز کرده و احکام دين را براساس مسائل فقهي مدون ساخته است. شيخ طوسي مي گويد: «ابن جنيد تصنيفات نيکويي دارد اما چون قائل به قياس بود کتاب هايش متروک ماند».(86)
3- مهياربن مرزويه ديلمي(م 426 يا 428ق) او نويسنده اي فارسي زبان و شاعري مشهور بود که به دست سيد رضي مسلمان شد و در محضر او به تحصيل علم و ادب پرداخت. او پس از مهاجرت به بغداد در درب رياح از محله هاي شيعه نشين کرخ سکونت گزيد و در آن محله از دنيا رفت.(87)
4- احمدبن عباس نجاشي (م 450ق). او از بزرگان شيعه و عالمان به علم رجال و جرح و تعديل بود. نجاشي از شاگردان شيخ مفيد و معاصر و هم درس سيد مرتضي و شيخ طوسي بوده است.(88)
5- ابويعلي حمزه بن عبدالعزيز ديلمي ملقب به سلار (سالار)،(م 448 يا 463ق). در طبرستان به دنيا آمد و براي تکميل تحصيلات، راهي بغداد شد او يکي از دانشمندان شيعي در فقه و کلام و نحو گرديد. شيخ مفيد و سيد مرتضي از جمله استادان ابويعلي بودند وي گاهي از جانب سيد مرتضي به تدريس مي پرداخت. (89)
کرخ و شعاير شيعي
در همين سال معزالدوله دستور داد در هجده ذي حجه مراسم جشن و سرور به مناسبت عيد غدير بزگرار شود. شيعيان در اين روز به اظهار زينت و شادي پرداختند و در شب آن به رسم اعياد، آتش روشن کردند و بازارها نيز در شب باز بود. در اين روز، طبل ها به صدا در آمد و بوق ها نواخته شد و آن روز، روزي عجيب و فوق العاده بود.(91)
اين مراسم مرسوم و هر ساله برگزار مي شد. البته در سال هاي بعد هميشه به راحتي برگزار نمي شد؛ گاهي سني هاي متصب به مردم عزادار حمله مي کردند و درگيري هاي سختي به وجود مي آمد که به کشته و زخمي شدن برخي افراد منجر مي شد. در سال 353ق در روز عاشورا مراسم عزاداري برگزار شد و سني هاي متعصب به عزاردان حمله کردند که زخمي شدن جمع کثيري و غارت اموالي را در پي داشت.(92) با وجود اين، مراسم عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير برگزار مي شد. البته به دستور عضدالدوله مدتي اين مراسم تعطيل شد ولي اين تعطيلي چند سالي بيش طول نکشيد و دوباره از سرگرفته شد.
برگزاري اين مراسم، فراز و نشيب هايي داشت و در برخي زمان ها ممنوع اعلام مي شد. در سال 382ق علي بن محمد کوکبي بر امور مسلط شد و اهل کرخ و باب طاق را از نوحه گري و عزاداري در روز عاشورا و آويختن پارچه سياه منع کرد. اما بعد از مدت کوتاهي ديلميان و ترکان از زورگويي و ستم او به تنگ آمدند و دست به شورش زدند که به قتل او منجر شد.(93) بعد از آن، دوباره عزاداري عاشورا و جشن غدير خم برگزار شد.
اهل سنت چون نتوانستند مانع عزاداري روز عاشورا و جشن روز عيد غدير شوند، در مقابل دست به حرکت نسنجيده اي زدند. آنان در برابر عزاداري شيعيان در روز عاشورا، در هجده محرم به مناسبت کشته شدن مصعب بن زبير عزاداري برپا کردند و همانطور که شيعيان به زيارت قبر امام حسين(ع) مي رفتند، آنان براي زيارت او به مسکن رفتند. همچنين در 26 ذي حجه به مناسبت ورود پيامبر اکرم(ص) و ابوبکر به غار، جشن برپا کردند.(94) البته چنين چيزي از نظر تاريخي بي اساس است و صرفاً براي مقابله با عمل شيعيان انجام مي گرفت.
در سال 392ق به علت بالا گرفتن درگيري بين شيعيان و اهل سنت و سوءاستفاده عياران و مختل شدن امنيت، بهاءالدوله، عميدالجيوش ابوعلي بن استاد هرمز را براي آرام کردم اوضاع به بغداد فرستاد او با شدت عمل برخورد نمود و عياران عباسي و علوي را با هم مجازات کرد. او يک شخص عباسي با يک علوي را به هم مي بست و در روز روشن در دجله غرق مي کرد. عميدالجيوش براي آرام کردن اوضاع، شيعيان را از عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير منع و شيخ مفيد فقيه شيعيان را از بغداد تبعيد کرد. او اهل سنت را نيز از عزاداري براي مصعب بن زبير و جشن به مناسبت ورود پيامبر اکرم(ص) و ابوبکر به غار منع کرد.(95) اين ممنوعيت چندان طول نکشيد، زيرا عميدالجيوش در سال 401ق مرد و فخرالملک جانشين او شد. او در سال 402ق به اهل کرخ و باب طاق اجازه داد که در روز عاشورا عزاداري کنند. آنان پرچم سياه آويخته، در مشاهده مشرفه به نوحه خواني و عزاداري پرداختند.(96) اين مراسم با شدت و ضعف و فراز و نشيب هايي که داشت تا پايان حکومت آل بويه در سال 447ق ادامه يافت. بعد از آل بويه، سلجوقيان بر بغداد حاکم شدند. آنان سنياني متعصب بودند که از عزاداري روز عاشورا و جشن عيد غدير جلوگيري مي کردند. با وجود اين در دوران سلجوقيان نيز گاهي عزاداري عاشورا و جشن عيد غدير به طور علني برگزار مي شد.
نتيجه
بارها کرخ مورد هجوم قرار گرفت و آتش سوزي هاي متعددي چه عمدي و چه غير عمدي در آن رخ داد. اما با وجود اين کرخ هم چنان به رشد و بالندگي خود ادامه داد و شيعيان کرخ، به ويژه عالمان دورانديش و متعهد، با فعاليت هاي علمي، فرهنگي و مذهبي و مجاهدت هاي فراوان، تشيع و مکتب اهل بيت را احيا کردند. شعائر و مراسم مذهبي شيعه در کرخ و در سده هاي مذکور پا گرفت و مرسوم شد. آثار ارزشمند علماي کرخ در آن دوران، تا کنون باقي است و تا ابد باقي خواهد ماند و همواره راهنما و راهگشاي عالمان، محققان وحق جويان عالم بوده و خواهد بود.
پی نوشت ها :
*عضو هيئت علمي گروه تاريخ جامعه المصطفي العالميه
1- طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج 7، ص 614/ ابن طقطقي، الفخري، في الاداب السلطانيه و الدول الاسلاميه، ص 161.
2-مقدسي، احسن التقاسيم، ج1، ص165-167/ابن اثير،الکامل في التاريخ،ج5،ص166-167/ياقوت حموي، معجم البلدان، ج1، 457-458/ابن طقطقي، الفخري، ص 161-162.
3-يعقوبي، البلدان، ص 7.
4-مقدسي، احسن التقاسيم، ص 167/ابن طقطقي، الفخري، ص 162/طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج 7، ص 614 و 618.
5-بلاذري، فتوح البلدان، ص 293/طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج 7، ص 650.
6-مقدسي، احسن التقاسيم، ج 7، ص167/طبري، همان، ج 7، ص 619.
7- زرين کوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 415.
8-خطيب بغدادي، تاريخ مدينه السلام، ص 387.
9-طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج 7، ص 652.
10-طبري، همان، ج 7، ص 653/خطيب بغدادي، تاريخ مدينه السلام، ص 391.
11-ياقوت، معجم البلدان، ج 4، ص 448.
12-طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج7، ص 653-654.
13-ابن جوزي، مناقب بغداد، ص 40
14-مقدسي، احسن التقاسيم، ج 1، ص 165-166
15-«الکرخ، کلمه نبطيه، من قولهم: کرخت الماء و غيره إذا جمعته الي موضع، کرخ واژه اي نبطي است به معناي جمع کردن آب و غير آن در يک مکان».(صفي الدين بغدادي، مراصد الاطلاع، ج 3، ص1155).
16- در آرامي کرخه به معناي شهر مستحکم است (عبدالعزيز دوري، تاريخ بغداد ، ص 5)
17-دينوري، الاخبار الطوال، ص 420.
18-صالح احمد علي، بغداد مدينه السلام، ص 53.
19- قطعه اي از زمين خراجي که تيول لشکريان کنند تا از درآمد آن، امرار معاش کنند (المنجد، ماده القطيعه و الاقطاعه).
20-توصيف طول و عرض بازار کرخ مبالغه آميز به نظر مي رسد.
21-يعقوبي، البلدان، ترجمه محمد ابراهيم آيتي، ص 14، همان ص 17.
22- صالح احمد علي، بغداد مدينه السلام، ص 53.
23- درب در اين جا واژه اي عربي و جمع آن دروب است. ابراهيم آيتي در ترجمه کتاب البلدان يعقوبي اين واژه را «گذر» ترجمه کرده است.
24-ابن جوزي، المنتظم، ج14، ص 366و ج16،ص 48-49.
25- مقدسي، همان، ج 1، ص 167/ اصطخري، السمالک و الممالک، ص 85/ ابن حوقل، صوره الارض، ص 216.
26- صولي، اخبار الراضي بالله و المتقي لله، ص 119-120.
27- مسکويه، تجارب الامم، ج2، ص 309/ خطيب بغدادي، تاريخ مدينه السلام، ج7، ص 426/ ابوحيان توحيدي، الامتع والحؤانسه، ج3، ص 452.
28- مسکويه، همان، ج2، ص 405.
29- همان، ج2، ص 205.
30- صالح احمد علي، بغداد مدينه السلام، ص 62.
31- ابن جوزي، المتنظم، ج16، ص 506.
32- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج6، ص 506.
33- ابن جوزي، المنتظم، ج13، ص 199/ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج7، ص 76.
34- ابن جوزي، همان، ج13، ص 255.
35- همان، ص 349/ تنوخي، نشوار المحاضره و اخبارالذاکره، ج2، ص 104.
36- ابن جوزي، المنتظم، ج14، ص 215.
37- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج7، ص 336.
38- همان، ص 342/ابن جوزي، المنتظم، ج 14، ص 227.
39- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج7، ص 400/ ابن جوزي، المنتظم، ج14، ص 281.
40- ابن جوزي، المنتظم، ص 344.
41- همان، ج15، ص120.
42- همان، ص 125.
43- همان، ص 175.
44- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج7، ص 153 و 156، ص 200 و 350 و 489.
45- همان، ج8، ص 292.
46- ابن جبير، سفرنامه، ص 275.
47- دينوري، الاخبار الطوال، ص 160/ طبري، تاريخ الرسل والامم و الملوک، ج3، ص 121.
48- مسعودي، همان، ج1، ص 663.
49- شيعيان سياسي(عراقي) به کساني گفته مي شود که امام علي (ع) را بر عثمان ترجيح مي دادند، ولي مانند شيعيان اعتقادي قائل به منصوص بودن امامت علي(ع) نبودند و آن حضرت را امام بلافصل بعد از پيامبر اکرم(ص) مي دانستند.(ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج1، ص19)
50- ياقوت، معجم الأدبا، ج5، ص 190.
51- طبري، تاريخ الرسل و الامم و الملوک، ج10، ص 54/ ابن جوزي، المعتظم، ج5، ص 171.
52- ابن جوزي، المنتظم، ج13، ص314/ ابن اثير الکامل في التاريخ ج7، ص 92.
53- همداني، تکلمه تاريخ الطبري، ص 348/ مسکويه، همان، ج2، ص 73-76.
54- ابن جوزي، المنتظم، ج 14، ص 27.
55- ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج8، ص 69.
56- ياقوت، هموي، معجم البلدان، ج1، ص 308 و 402 و ج4، ص5 و ج5، ص 320.
57- زرکلي، اعلام، ج8، ص 85/ خويي، معجم رجال الحديث، ج19، ص 271.
58- ابن نديم، الفهرست، ص 327.
59- خويي، همان، ج19، ص 271 و 274.
60- محمدعلي جاودان، «بغداد و کرخ مولد و مسکن شريف رضي»، فصل نامه نهج البلاغه، ش6، ص 119.
61- يعقوبي، تاريخ، ج2، ص 423.
62- ابن طقطقي، الفخري، ص 196.
63- ياقوت، معجم البلدان، ج1، ص 363.
64- ابن نديم، الفهرست، ص 327.
65- ياقوت، معجم البلدان، ج4، ص 397 (واژه قم).
66- ابن نديم، الفهرست، ص 330-332.
67- ابن جوزي، المنتظم، ج15، ص 157.
68- ابن کثير، البدايه و النهايه، ج12، ص 19.
69- ابن نديم، الفهرست، ص 332.
70- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 41.
71- ابن عنبه، عمده الطالب، ص 205.
72- ثعالبي، يتيمه الدهر، ج5، ص 69.
73- ابن جوزي، المنتظم، ج15، ص 115.
74- ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص 33.
75- ابن عنبه، عمده الطالب، ص 207-208/ ابن جوزي، المنتظم، ج15، ص 11-116/ ثعالبي، همان، ج3، ص 155.
76- ابن عنبه، همان.
77- همان، ص 209-210/ محمدباقر خوانساري، روضات الجنات، ج6، ص196.
78- تهراني، الذريعه، ج2، ص 14/ امين، اعيان الشيعه، ج9، ص 159.
79- ابن جوزي، المنتظم، ج16، ص 8 و 16/ ابن اثير، الکامل، ج8، ص 339.
80- ابن اثير، همان، ج8، ص 350.
81- ابن خلکان، وفيات الأعيان، ج2، ص 129.
82- جوئل کرمر، احياي فرهنگي در عهد آل بويه، ص 98.
83- ابن عنبه، عمده الطالب، ص 209.
84- ابن کثير، البدائه و النهايه، ج11، ص 333.
85- ابن خلکان، وفيات الأعيان، ج5، ص 359/ زرکلي، الأعلام، ج4، ص 272.
86- شيخ طوسي، الفهرست، ج11، ص 134.
87- زرکلي، الاعلام، ج7، ص 317.
88- مامقاني، تنقيح المقال، ج6، ص 346/ سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج2، ص 623.
89- بحرالعلوم، افوائد الرحاليه، ج3، ص 11-13/ سيدمحسن امين، همان، ج7، ص 170.
90- ابن اثير، الکامل، ج7، ص 279/ ابن جوزي، المنتظم، ج14، ص 150.
91- ابن اثير، همان، ج7، ص 280/ ابن جوزي، همان، ج14، ص 151.
92- ابن اثير، همان، ج7، ص 286.
93- ابن جوزي، المنتظم، ج14، ص 361-362/ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج7، ص 459 و ذيل تجارب الامم، ص 244.
94- ابن جوزي، همان، ج15، ص 14/ ابن اثير، همان، چ8، ص 9.
95- ابن جوزي، همان، ج15، ص 33 و 37/ ابن اثير، همان، ج8، ص 26.
96- ابن جوزي، همان، ج15، ص 82.
/ج