نگاه طیبت آمیز سعدی به جامعه (2)

یکی را از وزراء پسری کودن بود .پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی می کن مگر که عاقل شود .روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود .پیش پدرش کس فرستاد که :این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد ...
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نگاه طیبت آمیز سعدی به جامعه (2)

 

 

 

نگاه طیبت آمیز سعدی به جامعه (در گلستان )(2)
نگاه طیبت آمیز سعدی به جامعه در گلستان


 

نویسنده:نرگس اصغری گوار




 

 

حکایاتی که شامل امور تربیتی می باشد :
 

یکی را از وزراء پسری کودن بود .پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی می کن مگر که عاقل شود .روزگاری تعلیم کردش و موثر نبود .پیش پدرش کس فرستاد که :این عاقل نمی باشد و مرا دیوانه کرد ...

 

خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد (150)

حکایت سعدی که در جوانی بر خلاف فرمان شیخش به مجالس سماع می رفت .شبی در محفلی به مطرب بد صدایی بر می خورد که تا صبح مجبور به تحمل صدای او می شود .صبح به آن مطرب انعام و دستار خود را می دهد و دوستانش زبان بر سرزنش او می گشایند و سعدی جواب طنزآمیزی می دهد که :«به دست این شخص توبه کردم که تا در بقیت عمر گرد سماع نگردم .»(71)

*عاقبت گرگ زاده گرگ شود
گرچه با آدمی بزرگ شود (30)

* پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است
تربیت نا اهل را چون کردگان بر گنبدست (29)

در تصانیف حکما آورده اند که کژدم را ولادت معهود نیست چنانکه دیگر حیوانات را بل احشای مادر را بخورند و شکمش را بدرند و راه صحرا گیرند و آن پوستها که در خانه کژدم بینند اثر آنست باری این نکته پیش بزرگی همی گفتم :دل من بر صدق این سخن گواهی می دهد و جز چنین نتوان بودن در حالت خردی با مادر و پدر چنین معاملت کرده اند لاجرم در بزرگی چنین مقبلند و محبوب .(156)
 

حکایات مربوط به امور دینی :
 

طحن و طنز به افرادی که در ایمان و باورهای دینی خود آنگونه که شایسته و لازم است ،نیستند و یا در دوری جستن از پیروان سایر مذاهب ،یا کشتن بدکار و گناهکاری که عملی صواب نموده می شود و نیز حکایتی که تقابل و تضاد پیروان ادیان را نشان می دهد که هر که طرف از دیدن عیوب خود ناتوان هستند .

 

*ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پرنیاوری دستار (71)

* یکی از وزراء پیش ذوالنون مصری رفت و همت خواست که روز و شب به خدمت سلطان مشغولم و به خیرش امیدوار و از عقوبتش ترسان .ذوالنون بگریست و گفت :اگر من خدای را عزوجل چنین پرستیدمی که تو سلطان را ،از جمله ی صدیقان بودمی .(53)
*در عقد بیع سرایی متردد بودم جهودی گفت :آخر من از کدخدایان این محلّتم .وصف این خانه چنانکه هست از من پرس بخر که هیچ عیبی ندارد گفتم بجز آنکه تو همسایه منی .(118)
* هر که بدی را بکشد ،خلق را از بلای او برهاند و او را از عذاب خدای عزوجل .(173)
* همه کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال .

یکی یهود و مسلمان نزاع می کردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم

بطیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت بتوریه می خورم سوگند
و گر خلاف کنم همچو تو مسلمانم

گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد
بخود گمان نبرد هیچکس که نادانم (176)

 

حکایات مربوط به امور اجتماعی :
 

این قسمت از حیث تنوع موضوعات و اشخاص بیشترین سهم را در گلستان دارد .از انتقاد طبقات عالیه ی اجتماع همچون قاضیان ،خطبا، علما و عابدان گرفته تا بیان معایب اخلاق اشخاص از هر طبقه ای اعم از حسد ،ریا، خست و بخل ،فساد اخلاقی ،حرص و ولع ،غرور ،نادانی و حتی در فضیلت محاسن اخلاقی همچون قناعت و نیز در مورد عقاید عامه ی مردم و روابط اجتماعی آنها با همدیگر و موارد متعدد دیگری سخن رفته و نکات ظریفی بیان شده است.

انتقاد از قاضیان :
 

سعدی ،در این حکایات مبتنی بر فساد اخلاق قاضیان که ظاهراً در شرایط و محیط آن روزگار عملی مذموم ولی متأسفانه رایج بود .علاوه بر جنبه های دیگر همچون رشوه خواری و غیره یاد می کند .
* همه کس را دندان به ترشی کند شود مگر قاضیان را که به شیرینی .

 

قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو ده خربزه زار (193)

* حکایت قاضی همدان که با نعلبند پسری سرخوش بود و بالاخره پس از تمهیدات فراوان شبی خلوت میسر می شود و شحنه با خبر می گردد و به پادشاه اطلاع می دهد .سحرگاه پادشاه به بالین قاضی می رود .قاضی متوجه وضع وخیم خود شده و اظهار توبه می کند ولی ملک توبه او را نمی پذیرد و اظهار می دارد که تو را از قلعه به پایین خواهم انداخت تا دیگران عبرت گیرند .قاضی جواب می دهد که ...این گناه نه تنها من کرده ام ،دیگری را بینداز تا من عبرت گیرم .این سخن مایه ی خنده پادشاه می شود و او را عفو می کند .(138)
 

در انتقاد از خطیبان :
 

افرادی که تنها سخنانی مؤثر و رسا بر زبان می رانند و اگر در عمق اندیشه ها و سخنان آنان غوررسی شود غیر از همان الفاظ پر آب و رنگ خود، ایمان و عقیده ی حقیقی و محکمی در پشت سر آن سخنان وجود ندارد .

 

*دین ورز و معرفت که سخندان سجع گوی
بر در سلاح دارد و کس در حصار نیست (166)

 

در انتقاد از علمای بی عمل:
 

خصیصه بی عمل بودن ،معمولاً به جهت نداشتن اعتقاد قلبی به آنچه که شخص ظاهراً پذیرفته ،بوجود می آید .و این نقص ،بلای بزرگی هم برای خود شخص و هم برای شنوندگان و معتقدان به آن فرد می باشد .

 

*علم چندانکه بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی

نه محقق بودند دانشمند
چارپایی برو کتابی چند

آن تهی مغز را چه علم و خبر
که برو هیزمست یا دفتر (170)

 

در انتقاد از عابدان ریاکار :

*عابد که نه از بهر خدا گوشه نشیند
بیچاره در آیینه ی تاریک چند بیند (182)

در انتقاد از بزرگان بی عقل و تدبیر :

*آن را که عقل و همت و تدبیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست (164)

 

در انتقاد از ریا :
 

صوفیانی که خرقه به تن می کردند و مهمترین هدف آنها در عالم تصوف نائل شدن به این مقام بود .
سعدی با طنز قوی خود آنها را به خری تشبیه کرده که لباس مقدسی را می پوشند .و همچون این تشبیه .ظاهر ریاکارانه آنها فاقد کوچکترین ارزش و اعتبار است :

 

*پارسا بین که خرقه در بر کرد
جامه ی کعبه را جل خر کرد (64)

*ای طبل بلند بانگ در باطن هیچ
بی توشه چه تدبیر کنی دقت بسیج

روی طمع از خلق بپیچ از مردی
تسبیح هزار دانه بر دست مپیچ (163)

*یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقت تصوف .گفت :پیش ازین طایفه ای در جهان بودند به صورت پریشان و به معنی جمع ،اکنون جماعتی هستند به صورت جمع و به معنی پریشان .(75)
ظاهر سازی و ریا که گاهی برای شخص خیلی گران تمام می شود .از فضای حکایت چنین به نظر می رسد که عاقبتی این گونه برای چنین اشخاص چندان هم متأسف کننده نیست .
*عابدی را پادشاهی طلب کرد .اندیشید که داروی بخورم تا ضعیف شدم مگر اعتقادی که دارد در حق من زیارت کند .آورده اند که داروی قاتل بخورد و بمرد .

پارسایان روی در مخلوق
پشت بر قبله می کنند نماز (70)

*زاهدی مهمان پادشاهی بود .چون به طعام بنشستند وکمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند .بیشی از آن کرد که عادت او ،تا ظن صلاحیت در حق او زیادت کند .
چون به مقام خویش آمد ،سفره خواست تا تناولی کند پسری صاحب فراست داشت .گفت :ای پدر باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی ؟گفت :در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید .گفت نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید .(65)
*حکایت پادشاهی که برای انجام کاری نذر کرد به زاهدان چندین درم بدهد .پس از برآمدن حاجت، به یکی از بندگان مخصوص خود کیسه ی درم داد تا به زاهدان صرف کند .غلام زیرک شب درم ها را به پیش ملک برگرداند و گفت که هر چقدر به دنبال زاهدان گشتم ،پیدا نکردم .پادشاه جواب داد که در این ملک چهارصد زاهد است و غلام جواب داد :خداوند جهان ،آنکه زاهد است نمی ستاند و آنکه می ستاند ،زاهد نیست .ملک بخندید و ...(82)
$در صفت حسد :
*حکایت سرهنگ زاده ی دارای کمالات و جمال که همکاران به او حسد می برند .

گر نبیند به روز شیره چشم
چشمه ی آفتاب را چه گناه

راست خواهی هزار چشم چنان
کور بهتر که آفتاب سیاه (31)

در صفت خست و بخل:

*گر بجای ناش اندر سفر بودی آفتاب
تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان (95)

*عطای او را لقای او بخشیدم .(96)

وه که گر مرده باز گردیدی
به میان قبله و پیوند

رد میراث سخت تر بودی
وارثان راز مرگ خویشاوند (103)

در مورد حرص و ولع :

*سگی را گر کلوخی بر سرآید
زشادی بر جهد کین استخوان است

و گر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیم الطبع پندارد که خوانی است (165)

*چون سگ درنده گوشت یافت نپرسد
کین شتر صالحست یا خردجال (166)

*گر جور شکم نیستی ،هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی ،بلکه صیاد خود دام ننهادی .حکیمان دیر دیر خورند ...اما قلندران چندانکه در معده ،جای نفس نماند و بر سفره روزی کس .

اسیر بند شکم را در شب نگیرد خواب
شبی ز معده سنگی ،شبی ز دل تنگی (180)

در مورد غرور :

خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ

زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با غوچ (179)

 

در فضیلت قناعت:
 

بقالی را درمی چند بر صوفیان گرد آمده بود .در واسط هر روز مطابقت کردمی و سخنان با خشونت گفتی .اصحاب از تعنت وی خسته ظاهر همی بودند و از تحمل چاره نبود .صاحبدلی در آن میان گفت :نفس را وعده دادن به طعام آسان ترست که بقال را به درم .(93)

 

*وین شکم بی هذر پیچ پیچ
صبر ندارد که به سازد به هیچ (114)

ادامه دارد...
منبع:نشریه پایگاه نور شماره 9



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.