منبع : سایت راسخون
مقدمه
تاریخ کهن ایران زمین آکنده از تجربیّات و خاطرات تلخ وشیرینی است که می تواند در رابطه با تمامی مسائل مربوط به یک کشور اعمّ از فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... راهگشا باشد.
آنچه در مباحث تاریخی کمتر مورد توجه قرار گرفته است و با بی مهری با آن برخورد شده است تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشورهاست. در این بین یکی از مطالبی که هم مربوط به تاریخ ملّی کشورمان می گردد و هم تاریخ مذهب رسمی کشورمان یعنی تشیّع، بحث تصوّف است و نقش آن در بوجود آمدن حکومت صفویه که در جهت توسعه این مذهب خوش درخشیدند و اینکه ایشان با چه تفکراتی فعّالیّتهای خود را آغاز کردند و سرانجام به کجا ختم گردید.
در این تحقیق مختصر در ابتدا روند نهضت صفوی را در سه بخش بررسی می کنیم و سپس به یکی از مطالب مهم در این زمینه یعنی سیّد بودن یا نیودن و شیعه بودن یانبودن صفویان پرداخته خواهد شد. بعد از آن مبارزه صفویان و فقیهان با صوفیه و دلیل آن را، و عکس العمل صوفیان را در قبال آن پیگیری می کنیم، و در پایان سرانجام گرایشات صفویه بررسی خواهد شد.
در این تحقیق برای هموار کردن راه کسانی که می خواهند در این زمینه بیشتر تحقیق کنند، ارجاعات منابع استفاده شده، در متن و در داخل پرانتز آورده می شود.عدم دسترسی به این منابع مانع از استفاده مستقیم از آنها گردید.
والسلام علی من اتبع الهدی
فصل اول : روند نهضت صفوی (1)
اولین فرد این خاندان «فیروز شاه زرین کلاه» می باشد که شخصی ثروتمند و آگاه به علوم مذهبی بوده است و گیلان را برای چراگاه احشامش انتخاب می کند. (صفوة الصفا ص 12)
«عوض» فرزند فیروزشاه بیشتر عمر خود را در روستای اسفنجان سپری می کند.( روضات الجنان و جنات الجنان 1/227 )
«محمد» فرزند عوض نخستین نشانه های صوفیگری را از خود نشان می دهد و بعد از چند سال ناپدید شدن، در شمایل صوفیان (کلاه و ردای مخصوص صوفیان) باز می گردد. (صفوة الصفا ص 12 – جهانگشای خاقان: تاریخ شاه اسماعیل ص 7 و 8)
«صالح الدین رشید» فرزند محمد به شغل سنّتی صفویه یعنی کشاورزی و دهقانی می پردازد.( به نقل از صفوة الصفا)
«قطب الدین» فرزند صالح الدین (جدّ شیخ صفی) در زمان یورش گرجیها به اردبیل و کشتن هزاران نفر، به عنوان فردی جنگجو و قدرتمند شناخته می شود (صفوة الصفا ص 12) و به خاطر کارهای قهرمانانه، مورد ستایش قرار می گیرد.( صفوة الصفا ص 12 – جهانگشای خاقان ص 9)
«امین الدّین جبرئیل » فرزند قطب الدین به کشاورزی مشغول می شود. (روضات الجنان 1/ 226)
مرحله دوم : از شیخ صفی تا شاه اسماعیل
این مرحله با شیخ صفی الدّین اسحاق (650- 735) شروع می گردد؛ ویژگی این دوره تأکید رهبران صفوی بر گسترش طریقت صوفیگری در آذربایجان، در شرق قلمرو تیموریان و در غرب آناتولی می باشد.
مهمترین رویداد زندگانی شیخ صفی الدّین، آشنایی او با «شیخ زاهد گیلانی» (م 700) و ازدواج با دختر او «بی بی فاطمه» می باشد. شیخ صفی بعد از مرگ شیخ زاهد، جانشینی او را بر عهده می گیرد.
در مورد علاقه شیخ زاهد به شیخ صفی می توان به موارد زیر اشاره کرد(2):
1- بشارت به پیروان قبل از پیوستن صفی الدین برای آمدن او؛ «ای مریدان، مژده باد شما را که شیخ المعصومین و عارف به علوم اسرار حضرت ربّ العالمین شیخ صفی الدین اسحاق موسوی، شفقت کرده به جانب بقعة من می آید. ( عالم آرای صفوی ص 11)
2- خواستار شدن دیدار شیخ صفی در ماه رمضان بر خلاف رسم خود مبنی بر عدم پذیرش حضور کسی در این ماه. او در جواب اعتراض نزدیکانش می گوید: «به خدا این جوان محرم بارگاه حق ... و برگزیدة حضرت خدای عالم است». ( عالم آرای صفوی ص 11 و 13 )
3- قرار دادن شیخ صفی به عنوان جانشین بر خلاف رسوم مبنی بر جانشینی پسر.
4- قرار دادن سنگ بنای زعامت معنوی فرزندان شیخ صفی؛ پس از آنکه شیخ صفی همسری فاطمه، دختر شیخ زاهد را قبول کرد، شیخ زاهد از جا برخاست و گفت: «السلام علیک ای فرزند، سید صدرالدین» و در جواب مریدانش که با تعجّب به وی می نگریستند، توضیح داد که وی بر حسب آرزوی دیدار نوه، او را قبل از تولّد دیده است و آنگاه حتی نشانه هایی از فرزند متولد نشده داد که پس از تولد نیز چنین بود. (عالم آرای صفوی ص 14 )
5- پیش بینی ترقّی فرزندان شیخ صفی تا زمان ظهور و بقای آنها تا آن زمان؛ «اولاد این سرور عالمگیر خواهند بود و روز به روز در ترقی خواهند بود، تا زمان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله، حضرت مهدی هادی علیه السلام، کاف کفر از روی زمین بر خواهند گردانید». (عالم آرای صفوی ص 15 )
نکته قابل توجه اینکه از زمان شیخ صفی به بعد شاهد گرایش و احترام حُکّام به صفویان هستیم؛ از جمله ایلخانان مغول و وزیران آنها که در مقابل شیخ صفی الدّین با احترام برخورد می کردند ( لبّ التواریخ ص 236) و آل جلایر در مقابل صدرالدّین (فرزند شیخ صفی) و تیمور و فرزندانش در مقابل خواجه علی . این نکته می تواند شاهدی باشد بر گسترش تفکر صفویان در این عصر و جایگاه ایشان در میان مردم که حُکِّام را به چنین برخوردی وا می دارد.
« خواجه علی» فرزند صدرالدّین، نخستین فرد این دودمان است که به طور آشکار به اصول عقاید شیعیان امامی توجه می کند؛ وی معروف به علی سیاه پوش است که دلیل این سیاه پوشی را به خاطر عزاداری بر مظلومان آل علی (علیه السلام) بیان می دارد. ( تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران؛ طاهری ص 135 )
او ادّعای اجازه گرفتن مستقیم از امام جواد علیه السلام برای چلّه نشینی را داشته است.(3)
آغاز دعوت سرّی و زیر زمینی صفویان در زمان خواجه علی می باشد که با نصب عَلَمی در کنار قبر شیخ صفی الدین ادّعا می کند عَلَم رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد و از مدینه آورده است. (دنباله جست و جو؛ زرین کوب ص 67)
ظهور فداییان در این زمان در میان مریدان صفویه بیانگر دگرگونی این طریقت صوفی به یک سازمان نظامی می باشد.(4)
خواجه علی در وصیّتش پسر خود یعنی «شیخ ابراهیم»(830- 851)، معروف به شیخ شاه را به جانشینی معرفی می کند. تنها اهتمام جدّی شیخ ابراهیم توسعه دایره مریدان صفوی در مدت 21 سال می باشد. در دوران او صفویه چنان پیشرفتی می کنند که مطبخ آنان مملوّ از ظروف و اوانی سیم و زر می باشد. او ادوار و شمایل شیخ پادشاهانه به خود می گیرد (تاریخ عالم آرای عباسی 1/ 17) و از راه فرستادن خلفا و داعیان بر اساس برنامه دقیق و منظم به انتشار دعوت صفویه می پردازد. (دنباله جست و جو ص 72)
بعد از شیخ ابراهیم فرزندش «شیخ جنید» (851-865) جانشین او می گردد، این دوران، دوران دگرگونی اساسی طریقت صفوی و تبدیل آن به یک نهضت تمام عیار می باشد(لبّ التواریخ ص 238– خلاصة التواریخ 2) ؛ «جنید و حیدر (فرزند او) به اتفاق در عرض پنجاه سال خط مشی دویست ساله خاندان صفوی را دگرگون کردند.در اثنای این نیم سده، صوفیان تدریجا تسبیح بر زمین گذاشتند و شمشیر به کف گرفتند. تساهل و مدارا که دستور صفویان(5) بود جای خود را به زورگویی و خون ریزی داد. با آن که اقدامات شبه نظامی و تدارک جهاد زاییدة فکر مرد بلند پروازی چون جنید بود اما متشکل ساختن صف های قزلباش یا سرخ کلاهان و یک شکل کردن و هماهنگ ساختن آنان را باید مرهون کوشش های پیاپی و پی گیری های بی دریغ شیخ حیدر دانست».(6)
« در فاصله سه پشت از عهد جنید تا اسماعیل واژه صوفی به هر کسی که مرید خاندان صفوی بود اطلاق می گردید و به همین سبب این واژه از راه نوشته های فرستادگان و نیز سایر جهانگردان بیگانه به زبانهای اروپایی راه یافت و حتی مضمون پاره ای از اشعار شاعران نامور انگلیسی شد تا جایی که بالغ بر دو سده هر جا سخن از پادشاه به میان بود وی را «صوفی بزرگ» می خواندند. در عین حال که پس از شیخ حیدر هنوز مراد از صوفی، هواخواه خاندان صفوی بود، میان صوفی و سرخ کلاه تفاوت بارزی پیدا شد؛ به این معنی که هواخواهان مبارز یعنی جنگ جویان ارادت کیش خاندان صفوی در شمار سرخ کلاهان آمدند و حال آن که لفظ صوفی فقط به گروه انگشت شماری چون صوفیان لاهیجی (نک: عالم آرای عباسی ص 622)که بواسطه ارادت ویژه ای که به خانواده صفویه از سایرین ممتاز بودند اطلاق گردید ... . مادام که جنبه روحانی نهضت به جا بود در داخل هر طایفة سرخ کلاه گروهی را صوفیان می نامیدند. رهبر صوفیان هر طایفه را خلیفه و رئیس تمامی صوفیان را «خلیفة الخلفا»، می خواندند ... دستورهایی را که مرشد کامل به خلیفة الخلفا می داد ابتدا از طرف آن بزرگ خلیفه به خلیفگان و سپس به صوفیان هر طایفه ابلاغ می شد ... حیدر، آن مرشد سختگیر آتشین مزاج و سنگ دل، این انضباط محض را به درجه ای رسانید که صوفیان و سرخ کلاهان سخن مرشد کامل را سخن خدا می دانستند. سفیر ونیز کاترینوزینو، در سفرنامه اش می نویسد که دایره نفوذ و قدرت شیخ حیدر به جایی رسیده بود که همگی پیروانش وی را خدای مجسم می پنداشتند ( سفرنامه زینو ص 44) » .(7)
شیخ جنید نخستین رهبری است که داعیه سلطنت دنیوی را ابراز داشت.(لبّ التواریخ ص 238– خلاصة التواریخ 2)
او سفرهای زیادی به آناتولی، قره مان و سوریه انجام داد (عالم آرای شاه اسماعیل ص 24) و صوفیان بسیاری از سوریه، روم و بین النهرین از جمله پیروان سابق شیخ بدرالدّین(8) را گرد آورد. (تشکیل دولت ملی؛ هینتس ص 23 )
شیخ جنید آهنگ جنگ بر علیه مسیحیان ناحیه طرابوزان و گرجستان قفقاز را داشت ولی در سال 864 ناکام ماند .
در این زمان غالیان شیعه در صفوف پیروان طریقت صفوی از آناتولی و نهضتهای غالیانه آن منطقه وارد می شوند و رهبران جدید طریقت خود را جلوه گاه مستقیم خدا قلمداد می کردند. (پیدایش دولت صفوی ص 153 )
همچنین با نفوذ قبایل جنگجو و صحرا نشین ترک، درونمایه اصلی صفویه از دو بخش تشکیل می شود: تشیع غالیانه جنگجو و اندیشه جهاد با کافران .(اسلام در ایران؛ پطروشفسکی ص 338 )
« مورخ دربار یعقوب بایندری هنگامی که اشاره به پیروان شیخ (جنید) می کند آنها را «ابلهان روم» می خواند و شاکی است که این «ابلهان» پس از آن که «لاشة» مرشد خویش را در میدان نبرد آغشته به خون دیده بودند وی را خداوند و فرزندش حیدر را پسر خدا می خواندند و اگر کسی سخن از مرگ جنید می گفت امید زندگی برایش باقی نمی ماند (عالم آرای امینی ص 65 و 66 ) » .(9)
این گرایش غالیگرانه تا به آنجا پیش می رود که « مردم به خصوص سواران قزلباش (شاه اسماعیل اول ) را مانند معبودی می ستودند، او را روئین تن و حتی فنا ناپذیر می دانستند و آماده بودند که خود را بدون اسلحه در نبردها برای او قربانی کنند. اشعار مذهبی شاه اسماعیل که تحت عنوان ختایی در میان صوفیان گسترش یافتنه بود، ریشه های این تعصب تقدس را آشکار می سازد ».(10)
« این حقیقت که شاه اسماعیل اول دارای منشأ الهی تلقی می شد نه تنها از سوی بازرگانان ونیزی معاصر او بلکه در اشعاری که خود شاه اسماعیل باتخلّص «خطایی» می سرود، گواهی شده است. برای مثال:
عین اللّهیم عین اللّهیم عین الله
گل ایمدی حقی گور اِی کور گمراه
و در جای دیگر می سراید :
همیشه با خدایم گلیدیم ایندی
و دوباره :
یقین بول کیم خدایی دور خدایی
نیازی به گفتن ندارد که نسبت دادن شأن و منزلت الهی به رهبران صفوی از سوی حامیانشان در مراحل نهایی جنبش آنها، ارزش بسیاری در خلق سرسپردگی افراطی قزلباشان داشت. وجود این عامل پایه ای در سوق دادن صفویان به قدرت ایفا کرد. به هر حال هنگامی که انقلاب به پیروزی رسید، این نظریه مایه خجالت شاهان صفوی شد و برای نشان دادن مشروعیت حاکمیت خود اشاره چندانی به آن نمی کردند.
دلیل این امر روشن است شاه اسماعیل اول هنگام جلوس بر تخت سلطنت، اعلام کرد که شیعه اثنی عشری دین رسمی دولت نوین است. نسبت دادن «شأن و منزلت الهی» یا «طبیعت نیمه الهی» به رهبر، دیگر در تفکر شیعه اثنی عشری جایی نداشت. این عقاید، نظریه های منحرف گروههای افراطی شیعه که به غلات معروف بودند، شمرده می شد.
بهره گیری شاهان صفوی از این نظریه به مانند مبنای مشروعیت حاکمیت خود، خطر رویارویی با انزوا و بیزاری اکثریت مردم عادی ایران را به دنبال داشت که بخشی از آنها مسلمانان اهل تسنّن، بخشی دیگر شیعه با درجات متفاوت عقیدتی و شماری نیز صوفیان با باورداشتهای گوناگون بودند اما همه آنها می توانستند زیر چتر اسلام جایی برای خود بیابند. به سخن دیگر غلات در آن سوی قلمرو فکری اسلام قرار می گرفتند. به همین دلیل ماشین تبلیغاتی صفوی پس از روی کار آمدن شاه اسماعیل اول، این نظریه را برانداخت و غلات پس از شکست شاه اسماعیل اول در جنگ چالدران 1514/920 دچار یک مرگ طبیعی شدند. مالرو به درستی اظهار می دارد. "پیروزی یک انقلاب، بیشتر با روشهای مخالف اصل آن صورت می گیرد. این پیروزی حتی گاهی با تهیج احساسات به دست می آید"».(11)
باید توجه داشته باشیم که صفویان در غلوّ در حق امیرالمؤمنین علیه السلام از «مشعشعیان»(12) بسیار تأثیر پذیرفتند. (تشیع و تصوف؛ شیبی ص 130)
شیخ جنید بعد از ناکامی در تسخیر طرابوزان به منطقه ای در کردستان به نام «حصن کیف»می رود، و در آنجا از یک امیر ترکمانِ تازه به قدرت رسیده، نامه ای دریافت می کند که در آن مراتب صمیمیّت ابراز گردیده بود. وی از سوی فرمانروای آق قویونلو، «اوزون حسن»، به دیابکر دعوت می شود و در آنجا سه سال اقامت می کند. سپس بعد از ازدواج با «خدیجه بیگم»، خواهر اوزون حسن، به سرزمین اجدادی خود (اردبیل) باز می گردد ولی به دستور «جهانشاه»، حاکم شهر، از شهر بیرون رانده می شود.( به خاطر پیوند جنید با دشمن او اوزون حسن). (شرح جنگ ها و تاریخ زندگانی شاه اسماعیل صفوی ص 103)
جنید مریدانش را فرا می خواند و به سازماندهی آنها مشغول می شود و بعد از تشکیل سپاهی چند هزار نفره، برای جهاد با چرکسها (مسیحیان) حرکت می کند و بدون هیچ مانعی از سرزمین شیروانشاه می گذرد و در طبرستان به غارت مشغول می شود. از قفقاز سرازیر می شود و از قلمرو آباد شیروانشاه می گذرد و در قره باغ اردو می زند. بالاخره جنید در جمادی الاول 864 توسط حاکم شیروان، «خلیل سلطان»، در قره سو (مغرب کوههای البرز) کشته می شود. (تشکیل دولت ملی 51-53)
«در واقع، طریقه صفوی به دست جنید تبدیل به جنبشی شد که جنبه سیاسی آن غلبه داشت، بعضی از معاصران جنید متوجه نکته شده و درباره وی گفته اند: «او به شیوه پادشاهان بود، نه بر طریق صوفییان»(13) ، و نیز گفته اند، طرفداران وی از بلاد روم و ایران و دیگر شهرها رو به سوی او می نهادند.(14) و از این بالاتر، به نوشته شیخ ابوذر شافعی، «پس از کشته شدن او، بعضی یارانش مدعی شدند که زنده است»(15) ؛ که مشابهت عقیدة مشعشعیان را با ]پیروان[ جنید نشان می دهد. آنچه مسلم است، در آن مرحله، صفویان تبدیل به یک حزب سیاسی شورشی(16) شده بودند که شیعیگری غالیانه در عقایدشان رخنه کرده بود و این حالت، در زمان پیشوای بعدی (شیخ حیدر)، وضوح بیشتری می یابد».(17)
باید توجه داشته باشیم که تصوف سیاسی تنها محدود به صفویان نمی شود بلکه؛ «تصوف سیاسی در سه نقطه از ایران بروز یافت؛ خراسان با ظهور «سربداران»، شمال ایران با ظهور «مرعشیان» و اردبیل با ظهور «صفویان». هر سه در داشتن سه عنصر «تصوف»، «تشیع» و «سیاستگری» مشترک بودند. میانشان یک تفاوت بود. «مرعشیان» و «سربداران»، محلی بودند و محلی ماندند. اما «صفویان» هر چند دیر به قدرت رسیدند، عمری درازتر داشتند و دولتشان بزرگتر و ملیتر بود. اگر بخواهیم نوعی دیگر از تصوف سیاسی را که گرایش شیعی غالی هم داشت، در ایران بیابیم باید به «مشعشعیان» اشاره کنیم که برکشیده یک جریان عارفانه ـ غالیانه از مکتب حلّه بودند و شعبه دیگرش «نوربخشیّه».»(18)
«شیخ حیدر» فرزند شیخ جنید ( 865- 893)، کار ناتمام پدر را پیگیری می کند و برای امتیاز مخلصان از سایر مردمان و فرق میان موافق و منافق لباس همگونی ایجاد می کند؛ کلاه قرمز رنگ دوازده ترک به نشانه دوازده امام شیعه. ( حدائق السیاحة؛ شیروانی ص 385)
« در آغاز عصر صفوی بیش از همه اروپائیان و به ویژه ونزیها توجه خاصّی به روابط با ایران مبذول داشتند ... یکی از منابع مهم درآمد آنان، صدور شالهای قرمز جهت کلاه رسمی قزلباشان بود ».(19)
شیخ حیدر تمام بقعه و حتی اتاقهای مسکونی خویش را به انبار اسلحه (قورخانه) تبدیل می کند. و سیاست پیوند با امیران ترکمان آق قویونلو را با ازدواج با دختر اوزون حسن، مارتا (عالمشاه)، پی می گیرد.
شیخ حیدر در سال 888 ( در بیست سالگی) سازمان جهاد بر ضد چرکس های مسیحی را تأسیس می کند و طی سه بار حمله، به غارت اموال بسیار و اسیر کردن هزاران نفر اقدام می کند.
بالاخره وی در نبرد با شیروانشاه کشته می شود و سه فرزند او یعنی «علی»، «ابراهیم» و «اسماعیل» به همراه مادرشان در قلعه اصطخر (فارس) زندانی می گردند که چهار سال بعد در هنگامی که ستیزهای دودمانی پس از مرگ یعقوب بر سر تاج و تخت آق قویونلو آغاز گردیده بود (نبرد میان «رستم آق قویونلو»، نواده دسپینا خاتون، و «بایسنقر آق قویونلو» و فرار بایسنقر به قلمرو شروانشاه) آزاد می گردند.
در بهار 898 شاهزادگان به همراه مادرشان به طور رسمی به اردبیل وارد می شوند. خدمات بسیار «سلطان علی» به رستم منجر به شکست بایسنقر در دو نبرد می گردد و رستم که از قدرت او به هراس می افتد، وی را در نبردی در نزدیکی اردبیل می کشد.
مرحله سوم : از شاه اسماعیل به بعد
«اسماعیل» به بقعه صفویه در اردبیل پناه می برد. و در پی جست و جوی خانه به خانه رستم در اردبیل به مدت شش هفته، مدام توسط هوادارانش از مخفیگاهی به مخفیگاه دیگر برده می شود.
«اسماعیل» به دربار یکی از فرمانروایان محلی گیلان (کارکیامیرزا علی) در لاهیجان وارد می شود (ایران عصر صفوی ص 19) و در سال 905 (سیزده سالگی) از آنجا خارج می گردد و برای قبضه کردن میراث جدش اوزون حسن حرکت می کند. با خبردار شدن صوفیان و غازیان، قشون قشون خود را به اسماعیل می رسانند (تکملة الاخبار ص 38) و شورای جنگی صفویان اولین هدف را شروان معرفی می کند.
در سال 906 دژ گلستان گشوده می شود و «شروانشاه فرخ یسار» کشته می شود. اهمیّت این پیروزی از دو جنبه می باشد، یکی اینکه مشوّقی می شود برای اسماعیل و پیروانش برای پیروزیهای بعدی، و دیگری بی نیازی صفویان از جهت پول و اسلحه. (تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران ص 150)
اسماعیل به سمت شمال حرکت می کند و باکو را می گیرد. بعد از آن به سوی «الوند آق قویونلو» باز می گردد و او را در شرورنجوان شکست می دهد. (پیدایش دولت صفوی ص 166)
وی در سال 907 بر تخت شاهی می نشیند و اولین اقدام او رسمی اعلام کردن تشیع در ایران می باشد.
«مضمون بعضی اشعارش، همانا غالیگری در حق علی (ع) به شیوه مشعشعیان است، مثلا:
علی (ع) موسایه گو ستردی عصانی
علی (ع) ایندر دی گوگدون مصطفانی
یعنی: علی، عصا را به موسی نشان داد و علی (ع)، محمد (ص) را از آسمان فرو فرستاد». (20) (سلسلة النسب صفویه؛ ورقه 49ب، 50 الف )
«شاه اسماعیل، با آنکه مشعشعیان را مورد حمله قرار داد و قلمرو ایشان را تصرف کرد و آنان را از مخالفان ]مذهب تشیع[ قلمداد نمود (براون 4/58 و 59 )، در دعوی الهام و غالیگری در حق علی (ع) متأثر از آنان بود و یارانش نیز دربارة او تا حد عبادت غلو می کردند (النواقض ورقه 98 ب) و او را سجده می بردند؛ حتی آورده اندکه شیخ علی عبدالعال کرکی معروف به محقق ثانی (متوفی 940) ... رساله ای نوشت در جایز بودن سجود بر انسان. (النواقض ورقه 98 ب) از جمله افکار مشترک مشعشعیان با شاه اسماعیل اینکه وی نیز افراد غیر شیعه را مهدور الدم می شمرد...».(21)
«یک تاجر ونیزی در 1518 نوشت: «مردم و بویژه سربازان ... این صوفی را دوست دارند و جایگاه او را تا درجه الوهیّت بالا می برند. بیشتر سربازان بدون زره به میدان می روند و آرزو می کنند که سرورشان اسماعیل آنها را حین جنگ تماشا کند. شماری دیگر نیز بدون زره به جنگ می روند شوق جانبازی در راه پادشاه خود را دارند با سینه های برهنه یورش می برند و فریاد می زنند «شیک، شیک» (یعنی شیخ). در سراسر ایران نام خدا فراموش شده و تنها نام اسماعیل ذکر می شود ...، اگر کسی هنگام حمله بیفتد و یا از اسب سقوط کند، به خدا متوسل نمی شود بلکه به شیک پناه می برد، نام او را به دو طریق ذکر می کنند، نخست به عنوان شیکِ خدا، دوم به عنوان پیامبر؛ همان گونه که مسلمانان می گویند: «لا اله الا الله، محمّد رسول الله» ایرانیان می گویند « لا اله الا الله اسماعیل ولی الله» افزون بر این، همگان بویژه سربازان او را فنا ناپذیر می دانند ... ».(22)
«پروفسور مینورسکی با بررسی دقیق سروده های شاه اسماعیل نشان داده که سروده های مذکور سبک صوفیانه و افراطی بسیاری از باورداشتهای مذهبی شیعه را شامل می گردد و خاطر نشان ساخته که ادعای اسماعیل مبنی بر الزام هواخواهانش به «کرنش، خضوع» (سجده، سجود) در برابر او، در حکم دعوی متکبرانه حقوق ااهی است ... ».(23)
سلاطین خاندان صفوی از این قرار می باشند:
1- اسماعیل اول (907 -930)
2- طهماسب اول، پسر اسماعیل اول ( 930-684 )
3- اسماعیل دوم، پسر طهماسب اول (984- 985)
4- محمد خدابنده، پسر طهماسب اول (985- 995)
5- عباس اول، پسر محمد خدابنده (995 – 1038)
6- صفی اول معروف به سام میرزا، نوه عباس اول (1038- 1052)
7- عباس دوم، پسر صفی اول (1052- 1077)
8- سلیمان معروف به صفی دوم (1077- 1105)
9- سلطان حسین، پسر سلیمان (1105- 1135) .(24)
فصل دوم : سنّی یا شیعه بودن شیخ صفی و فرزندانش
1- شیخ سیّد نبود و نبیرگان او سیّد شدند.
2- شیخ سنّی بود و نبیرة او شاه اسماعیل ضد سنّی شد.
3- شیخ فارسی زبان بود و بازماندگان او ترکی را پذیرفتند.
به نظر کسروی، همة کتابهای تاریخی که در آنها به سیادت صفویان اشاره رفته، پس از به قدرت رسیدن صفویان نوشته شده است و نویسندگان این کتابها، به خاطر چاپلوسی و خوشامدگویی، صفویان را سیّد خوانده اند. تنها کتابی که پیش از پادشاهان صفوی به رشته تحریر در آمده، صفوة الصفا نوشتة درویش ابن بزاز توکلی است. (شیخ صفی و تبارش ص 4 و 5)
ابن بزاز کتاب خود را در نیمه های زندگانی شیخ صدرالدّین آغاز کرد و پس از سال 759/1357 به پایان رساند. کسروی معتقد است که بر کتاب داستان وار ابن بزاز به مرور زمان دستبردهایی خورده و داستانهایی به این کتاب افزوده یا از آن کم شده است. شاه طهماسب فردی به نام میر ابوالفتح را مأمور کرد تا آن کتاب را «تصحیح و تنقیح» کند. کسروی می گوید که میر ابوالفتح، صفوة الصفا را تحریف و در شجره نسب صفویان دستکاری کرده است. (شیخ صفی و تبارش ص 4 و 5) ...
در کتاب عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب که نام و شجرة نسب همة کسانی را که به گونه ای، نسبت به علی (ع) می رسانند، آورده است، از شجرة نسب شیخ صفی الدّین سخنی به میان نمی آید».(25)
دلایل شیعه نبودن شیخ صفی؛ (26)
1- تفسیر غیر شیعیانه او از آیه ابلاغ ( صفوة الصفا ص 141 )
2- تفسیر غیر شیعیانه او از آیه «الراسخون فی العلم» (صفوة الصفا ص 146)
3- اشاره او به کتابهایی مانند احیاءالعلوم و اربعین غزالی و عوارف المعاریف سهروردی و مرصاد العباد نجم الدین رازی (م 645) ولی از هیچ کتاب شیعی نام نمی برد.
حمدالله مستوفی شیخ صفی را سنّی شافعی معرفی می کند. ( تاریخ گزیده ص 92) (27)
دکتر پروین ترکمنی آذر نیز از مرحله آشتی مذهبی نام می برد و شیخ صفی را نه شیعه و بلکه مایل به تشیّع معرفی می کند: « ... مسلم است که از زمان «شیخ صفی الدّین اردبیلی»، که همزمان با ایلخانان می زیسته، تا زمان شاه اسماعیل، وضع سیاسی- مذهبی جامعه ایران به مرحله آشتی مذهبی تسنّن و تشیّع، آن هم در مسیری متمایل در جهت تشیّع قرار گرفته بود ... نمونه ای از آشتی مذهبی در این دوره، در ورود «شیخ صفی الدّین» شافعی مذهب به محضر درس «شیخ زاهد گیلانی» شیعی مذهبی تجلی دارد. «شیخ صفی الدّین»، نه تنها شاگرد «شیخ زاهد گیلانی» بود، بلکه در مراوده علمی – مذهبی، داماد و جانشین او نیز شد. وقتی «شیخ زاهد» فوت کرد، شیخ صفی الدّین «جسد مطهرش را به طریق سنّت پیغمبر و موافق عمل ائمه اثنی عشر سلام الله علیهم غسل داده، تکفین کرده بر جنازه با رحمت اندازه اش نماز گزارد».(خلاصة التواریخ 1/ 18) (28)
راجر سیوری با تأکید بر مطالب فوق، اضافه می کند که: « دلایل مؤثر دیگری برای تردید در صحت اسناد صفوی وجود دارد. از جمله این دلایل متقن، عدم اطمینان آشکار خاندان خود شیخ صفی الدّن در رابطه با ادعای سیادت صفویه است. بر پایه حکایتی از صفوة الصفا، حتی همسر صفی الدّین از سیّد بودن شوهرش خبر نداشته و از ادّعای سیادت پسرش خواجه محیی الدّین در شگفت بوده است. از سوی دیگر، صدر الدّین موسی پسر و جانشین شیخ صفی الدّین و رئیس فرقه صفویه، بر پایه آنچه که از پدر شنیده، ادّعای خود را مورد تردید قرار داده است ... کسروی می گوید که در فرامین مربوط به اسناد لقب یا وقف نامه های روزگار صفی الدّین یا صدر الدّین، اشاره ای به سیادت خاندان صفوی نیست. در یک فرمان مورخ 1317/717 که مربوط به ابتیاع یک روستا و وقف آن به زاویة شیخ صفی الدّین است، او را با عنوان سلطان المشایخ و المحققین، قطب العارفین، سالک محجة الیقین می نامد. در وقف نامه ای به تاریخ 1395-1396/796 به صدر الدّین لقب افضل المشایخ المتأخرین، قطب السالکین، فخر الناسکین، شیخ صدر الملة و الدنیا و الدین داده شده است. شاه اسماعیل هرگز به سیادت خود افتخار نکرده، از جمله در مسجد ساوه که در 1518-1519/924 ساخته شده، القاب او چنین آمده: السلطان ابوالمظفر شاه اسماعیل بهادر خان. اما تهماسب برای تأکید بر سیادت خود رنج بسیاری برده و همیشه خود را به الصفوی الحسینی الموسوی ملقب ساخته و ائمه را نیاکان خود دانسته است ... ».(29)
در تاریخ کمبریج این نحوه برخورد را توسط شیخ صفی به خاطر تقیّه بیان گردیده است: «چون مذهب شافعی به تشیّع بسیار نزدیک است، به همین سبب، صفی الدّین اردبیلی تقیّه می کرده و خود را شافعی دانسته است». ولی باید توجه داشته باشیم که؛ « زمانه و دوره زندگی «شیخ صفی الدّین»، دیگر، زمان استبداد فکری و مذهبی نبوده و او در دوره تساهل و تسامح دوره ایلخانان می زیسته؛ به خصوص این که وی هم دوره «غازان» بوده که شیعیان را مورد توجه قرار داده بود و خود نیز تمایلات شیعی داشت، پس تقیه در این زمان، وجهی نداشته است ».(30)
این نکته هم قابل توجه است که « ازدواج شیخ صفی الدّین با دختر شیخ زاهد گیلانی، باعث شد فرزندان شیخ صفی الدّین از طرف مادر با تربیتی شیعی پرورش یابند».(31)
از جمله دلایل تمایل صفویان به تشیّع شفاعت «خواجه علی» از اسیران تیمور معرفّی شده است که منجر به کوچ نشینی شیعی می گردد؛ « بی گفت و گو یکی از علل آشکار فزونی پیروان صفویّه آن است که به هنگام لشکر کشی تیمور در آسیای صغیر عده زیادی به اسارت در آمده بودند که بواسطه شفاعت خواجه علی آزاد گردیدند. پاره ای از این اسیران آزاد شده خود کسان یا فرزندان کسانی بودند که به خاندان شیخ صفی ارادت می ورزیدند و یحتمل برای زیارت به اردبیل می رفتند. اقدام خواجه علی مسلّما شالوده ایجاد کوچ نشینی شیعی مذهب را در ناحیه آناتولی ریخت که بعدا در زمان شیخ حیدر و شاه اسماعیل در استقرار کیش امامیان و تأسیس دولت صفوی مؤثر افتاد ... صد سال بعد وجود همین کوچ نشینی بزرگ شیعی در خاک عثمانی موضوع نقار شدیدی میان شاه اسماعیل و سلطان سلیم و منجر به قتل عام چهل هزار تن شیعه امامی گردید ».(32)
«پروفسور لمبتون»، دلیل اتخاذ مذهب شیعی توسط صفویان را سیاسی، و برای ایجاد وحدت در برابر عثمانی می داند؛ « به گونه نسبی و نه مطلق، ظاهرا صفویه برای تشخیص ممالک خود از امپراتوری عثمانی و ایجاد حس یکپارچگی در میان اتباعشان، شیعیگری را مذهب دولتی قرار داده اند. برقراری گونه ای از تشیع مبارزه طلب در ایران، تهدید سیاسی برای امپراتوری عثمانی محسوب می شد ».(33)
به طور کلّی موارد زیر به عنوان انگیزه های سیاسی صفویّه برای گرایش به تشیّع معرّفی گردیده است: (34)
1- اتخاذ مذهب تشیع از سوی صفویان سبب می شد که آنها توان یک ایدئولوژی مذهبی پویا را به خدمت دولت جدید در آورند و به این ترتیب به دولت جدید این قدرت را میداد که بر مشکلات اولیه غلبه کند .
2- اتخاذ این عمل ، متمایز آشکاری بین دولت صفویه و امپراطوری عثمانی که قدرت عمده جهان اسلام در قرن دهم بود به وجود آورد ، و از این طریق به دولت صفوی هویت ارضی سیاسی دهد .
3- برقراری تشیع اثنی عشری به عنوان مذهب رسمی کشور توسط صفویه ایجاد آگاهی بیشتری نسبت به هویت ملی و بدین طریق ایجاد دولت متمرکز تر و قوی تر می شد .
فصل سوم : مبارزه صفویّه و فقیهان با صوفیان
ولی نیاز طبیعی دولت به نهادینه شدن، مانع شاه برای به انجام رساندن وظایف مرشد کامل در قبال صوفیان بود. پس از جنگ چالدران (سال 920) و شکست شاه اسماعیل، منزلت نیمه الهی او در چشم صوفیان شکسته شد.(35)
« در اثر این شکست مشکلات داخلی آغاز شد. تا آن زمان اسماعیل در میان گروه قزلباش از وفاداری بلا شرط و تقدّس الهی برخوردار بود، اما در اثر شکست، این تقدّس از بین رفت، و قبایل مختلف قزلباش کوشیدند تا در سیاست دربار دخالت کنند ».(36)
« چالدران ایمان اسماعیل را به شکست ناپذیری خود از میان برد. " از آنجا که همیشه شاهد پیروزی بود و دشمنانش را شکست داده فاتح بود، رقیب را همتای خود نمی دانست و خود را شکست ناپذیر می پنداشت؛ شکست چالدران تأثیر ژرفی بر اخلاق و رفتار اسماعیل گذاشت، خود پرستی و تکبر او را به یأس و افسردگی بدل شد". به گفته نصرالله فلسفی، اسماعیل پس از شکست، عزادار شد. لباس و عمّامه سیاه پوشید و به تمامی سادات دستور داد چنین کنند. پرچمهای نظامی به رنگ سیاه در آمد و روی آنها با رنگ سفید کلة القصاص(37) «مکافات» نوشته شد...اسماعیل برای غلبه براندوه خود به مستی و خوشگذرانی روی آورد و پنج شش سال پی در پی زمستان را در تبریز یا در نخجوان سپری ساخت. " عموم اوقات همایونش به شکار و شرب مدام و مصاحبت جوانان سیم اندام و استماع نغمات وساز و آواز صرف می شد"» . (38)
«قزلباشان از قدرت سیاسی بیشتری برخوردار شدند و بیشتر درآمد مملکت به آنها تعلق گرفت و نیز به همین جهت از ثروت و مال و غنائم جنگی بیشتر بهرمند شدند و در واقع بر مردم تسلط یافتند. به قدرت رسیدن و بهره وری آنان از امتیازات اجتماعی بیشتر، و به کار گماردن وابستگان آنها در سراسر ایران و سوء استفاده ای که از مقام خود کردند و همچنین دو واقعه مهم که در عهد طهماسب یکم رخ داد و در زمان عباس یکم به نقطه اوج خود رسید و بارور شد، قدرت و محبوبیت قزلباشان را بتدریج کاهش داد:
1- ورود عده زیادی از گرجیهای جنگهای گرجستان به همراه طهماسب به ایران، که در زمان عباس یکم هسته اصلی سپاهیان وی را تشکیل دادند و شاه عباس به وسیله آنان موفق به تغییر کلی تشکیلات نظامی شد.
2- نضج گرفتن نقطویان که به مبارزه با ترکان سران قزلباش، وابستگان دربار و برخی روحانیان تندرو برخاستند ». (39)
« نفوذ عمیق تصوّف در خانقاه اردبیل، مانع از پا گرفتن دولت بود، چون ماهیّت دولت، قدرت است و سیاست، اما ماهیّت تصوّف، انزواست و زهد. کم کم خانقاه اردبیل از محراب فاصله گرفت و به تخت تمایل یافت. به همین مقدار و به صورت طبیعی از تصوّف فاصله گرفت. برای رسیدن به قدرت، چارهای جز دوری از تصوّف نبود. اما چه باید میکرد که تصوّف عصای دستش بود. چندی تلاش کرد این دو را حفظ کند اما به صرف تشکیل دولت، تناقض آغاز شد. میبایست کشور را با فقه اداره میکرد نه با زهد. فقه، اهل عمل است و زهد صوفیانه فارغ از عمل. دین تصوّف، به درد زندگی فردی میخورد و وقتی هم صورت جمعی به خود میگیرد، به یک حزب منحط تبدیل میگردد در حالی که فقه، نظامساز است. صفویان صوفی خیلی زود این را درک کردند و به سرعت تصمیم به تغییر مسیر گرفتند. در اینجا بود که صوفیان صافی طریقت به کنار رفتند و فقیهان صدرنشین و قاضی و شیخالاسلام جایشان را گرفتند. طهماسب میگفت: من فقط عالم جبل عاملی میخواهم. عالمان ایرانی مشتی کلام و فلسفه و هیأت و نجوم میدانند. اینها به درد اداره مملکت نمیخورد ... جماعت جبل عاملی یا به طور کلی مخالف تصوف بودند، یا مانند شیخ بهایی، صورتی رقیق شده از آن را که بیشتر جنبه ادبی و اخلاقی و عبادی داشت، حفظ میکردند. دهها کتاب و رساله بر ضد صوفیان نوشته شد و در این کار فقیهان جبل عاملی پیشگام بودند. صد البته باید شیخ بهایی را استثنا کرد که شاه عباس را در بازگشت از سفر مشهد بر سر قبر «بایزید بسطامی» میبرد. اما او هم فقیه دستگاه صفوی بود و دوش به دوش شاه عباس، که ریشه قزلباشان را از اساس برافکند. مجلسی اول و فیض هم تا زمانی پیرو مکتب او بودند ».(40)
یکی از سرشناس ترین و مؤثرترین علمایی که از جبل عامل به ایران آمد «نورالدّین ابوالحسن علی بن الحسین بن عبد العالی الکرکی العاملی» معروف به محقّق کرکی می باشد، مرحوم خوانساری راجع به شخصیت او و نفوذش می گوید: « ... او از علمای دولت شاه طهماسب صفوی بود، امور مملکت را به دست او داده بود و به جمیع ممالک نامه نوشت که اوامر ایشان را امتثال کنند و اصل پادشاهی برای او بود، زیرا او نائب امام علیه السلام بود، ... مولای ما سیّد نعمت الله جزایری در صدر کتاب خود «شرح غوالی اللئالی» می گوید: و همچنین شیخ علی بن عبدالعالی – خداوند مرقدش را معطّر کند – هنگامی که در عصر سلطان عادل شاه طهماسب – خداوند برهانش را نورانی کند - به اصفهان و قزوین پا نهاد، شاه طهماسب او را متمکن پادشاهی و سلطنت کرد و به او گفت: تو شایسته تر به پادشاهی هستی، زیرا تو نائب از طرف امام هستی، و من تنها یکی از عُمّال تو هستم،که با اوامر و نواهی تو عمل می¬کنم».(41)
نامه شاه طهماسب به محقق کرکی خود گویای حقیقت مطلب است: « ... مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر اشراف فخام و امراء و وزراء و سائر ارکان دولت عالی صفات مومی الیه را مقتدا و پیشوای خود دانسته در جمیع امور اطاعت و انقیاد بتقدیم رسانده آنچه امر نماید مأمور و آنچه نهی نماید منهی بوده، هر کس را از متصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید معزول و هر که را نصب نماید منصوب دانسته در عزل و نصب مزبورین سند دیگری محتاج ندانند، و هر کس را عزل نماید مادام که از جانب آن متعالی منقبت منصوب نشود نصب نکند ... و خلاف کننده را ملعون و مطرود دانسته بمقتضی آیه کریمه ﴿اولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس اجمعین﴾ (42) از مردودان این دودمان شمرند ... بتاریخ 16 شهر ذی حجة الحرام سنة 936 و در کنار این رقم نواب شاه طهماسب انار الله برهانه بخط شریف خود بطریق داراب شهادت باین عبارت نوشته که: احکام مسطوره را و جمیع احکام که درباره مقتدی الانام هو من الیه صادر شده ممضی و منفذ دانسته خلاف کننده را ملعون و مطرود دانند "کتبه طهماسب" – انتهی ».(43)
نکته قابل توجه اینکه به خاطر نقش مؤثر محقق کرکی در ترویج مذهب امامیه بعضی از اهل سنّت ایشان را ملقّب به «مخترع مذهب شیعه » کرده اند.(44)
« شاه ( عباس اول) شروع به کاستن قدرت قزلباشان در داخل کشور کرد و به جای آن لشکری با تجهیزات نو و متشکل از نجبای جوان ( نجیب زادگان)، که اغلب قفقازی بودند، بوجود آورد ».(45)
اقدامات ضد صوفیانه شاه اسماعیل(46) ؛
1- نبش قبر جامی، صوفی نقشبندی (النواقض ورقه 90 ب، 91 الف)
2- نبش قبر شیخ ابواسحاق کازرونی، صوفی مشهور
3- نبش قبر عین القضات همدانی
4- نبش قبر (قاضی) بیضاوی، صاحب تفسیر انوارالتنزیل
5- افزودن اولیاء صوفیه جزء کسانی که مردم لعن می کردند. (النواقض ورقه 127 الف)
6- کشتن احمد بن یحیی هروی (سال 916) هنگام فتح هرات (تاریخ شاه اسماعیل ورقه 117 الف - روضات الجنات 1 / 93 )
7- تبعید تمامی صوفیان از پایتخت «اصفهان» (فوائد صفویه ورقه 64 ب)
8- قدغن شدن همه مراسم صوفیانه
9- منع مردم از «یا هو» گفتن .
دلیل چنین برخوردی با قبور برخی از صوفیان چنین بیان شده است: « در پیجوئی از دلیل نبش قبر ابواسحاق کازرونی ( متوفی 426) و عین القضاة همدانی (مقتول 525) به دستور شاه اسماعیل به نظر می آید کلید معما عبارت است از مقام والای این دو صوفی در دلهای مردم. ابن بطوطه که تربت ابواسحاق کازرونی را در دو منزلی شیراز زیارت کرده گوید: «از دیر باز عادت بر این بوده است که در اینجا با هریسة پخته شده از گوشت و روغن و نان لواش پذیرائی می کنند، مهمان را دستکم سه روز نگه می دارند آنگاه اجازة مسافرت می دهند. مسافر حاجتهای خود را به شیخ متصدی زاویه عرضه می دارد و شیخ با ملازمان زاویه که بیش از صد مرید متاهل و مرید عزب هستند، حاجت وی را باز می گوید و همگی برای برآورده شدن حاجت وی ذکر می گیرند و قرآن ختم می کنند و به حرمت ضریح شیخ برای وی دعا می کنند و حاجتش به اذن خدا برآورده می شود.این شیخ نزد مردم چین و هند دارای احترام بزرگی است و کسانی که به مسافرت دریای چین می روند هنگام تغییر هوا و احساس ترس از دزدان نذوراتی به نام شیخ می کنند و وقتی بسلامت به ساحل می رسند خادمان زاویه به کشتی می آیند و نذورات را می گیرند و هیچ کشتی از طرف چین یا هند نمی آید مگر آنکه هزاران دینار نذر آورده باشد که نمایندة شیخ آن را دریافت می دارد».(47) (رحله ابن بطوطه 1/136 و 137)
از زمان شاه طهماسب، ناسازگاری فقیهان با صوفیان آغاز می گردد. علمایی که در این مبارزه نقش عمده را ایفاء کردند(48) :
1- محقق کرکی؛ نوشتن کتابی با عنوان «المطاعن المجرمیه فی ردّ الصّوفیه ( در آثار دیگر از این کتاب نام برده شده است)
2- شیخ حسن، فرزند محقّق کرکی؛ نوشتن کتاب عمدة المقال من کفر اهل الضلال ( در آثار دیگر از این کتاب نام برده شده است)
3- علی بن محمد بن حسن بن شهید ثانی، فرزند شهید ثانی؛ نوشتن کتاب سهام المارقة. البته باید گفت که او در این امر زیاده روی کرده و از جمله آن؛ عبارتهای ناشایست درباره ملا محمد باقر سبزواری (م 1090) و دشنامهای زشت به ملا محسن فیض کاشانی و کافر دانستن او در پایان رساله تحریم غنایش می باشد.
4- شیخ حرّ عاملی؛ نوشتن کتاب رسالة الاثنی عشریه فی ردّ الصّوفیه
5- علامه مجلسی ثانی؛ او در کتاب رساله اعتقادات خود، انتساب پدرش به تصوف را که بواسطه کتاب «تشویق السالکین» به اذهان خطور کرده بود را انکار می کند و همچنین کتابی با عنوان «جواهر العقول فی مناظرة الفار و السنور» می نویسد. ( انتساب این کتاب به شیخ بهائی به خاطر تقدیم آن به شاه سلیمان صفوی رد می شود)
این مبارزه تا جایی ادامه پیدا کرد که در دوره سلطان حسین مبارزه با صوفیان جزو سیاست مذهبی رسمی مقامات دینی می شود.(49) برخی از محققین قائل به این مطلب می باشند که «نابودی عصبیّت صوفیانه» دلیل اصلی زوال دولت صفوی می باشد.(50)
فصل چهارم : عکس العمل صوفیان
« در پایان عصر صفوی، چند تحلیلگر صوفی ابراز کردند که دولت صفوی، با شمشیر صوفیان صافی عقیدت بر سر کار آمد و زمانی که این شمشیر را شکست، دشمنانش قدرت یافتند و او را از میان بردارند. البته میتواند این حرکت صوفیان در تحلیل سقوط صفوی کار تبلیغی باشد، چنان که « نجیبالدّین رضا » که در زمان عباس دوم (م 1077) شاهد فشار بر ضدّ صوفیان بود، خوابی را تعریف کرد که سقوط دولت صفوی نزدیک است:
این چنین دریافتم از دودمان
میشود تبدیل دولت بیگمان
گفتوگویی کرد آن حضرت بدو
یافتم تبدیل دولت من از او
آن زمان صوفیان فشار زیادی روی عباس دوم آوردند تا او راه جدّ و آبادی را ادامه دهد و به روش صوفیانه اجدادش پای بند باشد:
عالمی پر از صفای صوفیان
شاه ایران صوفی و جدش چنان
جمله معصومان ما صوفی صفت
حق محبّ صوفی با معرفت ».(52)
از دیگر اقدامات صوفیان می توان به موارد زیر اشاره کرد(53) ؛
1- جنبش قلندری (سال 988)؛ مدعی اینکه اسماعیل میرزا جانشین ]مقتول[ شاه طهماسب می باشد. او در سال 996 کشته می شود. (ریاض العارفین 375 )
2- ظهور درویش خسرو، صوفی نقطوی در سال 1002 (عالم آرای عباسی 1/ 151 ب)
3- ظهور سید محمد، از پیروان طریقه قادریه در سال 1029 ؛ مدعی مهدویّت (عالم آرای عباسی 2 / 271 ب 272 الف)
4- ظهور درویش رضا در سال 1041 ؛ او زمانی خود را باب و گاهی مهدی می نامید (فوائد صفویه ورقه 45 الف)
5- ظهور محمد قلی در سال 1053 ؛ او به سوی مسیلمه کذّاب دعوت می کرد و فرقه صادقیّه را به وجود آورد ( دبستان المذاهب 241 – 243 )
6- ظهور احد افغان؛ مدعی اینکه او « قل هو الله احد» می باشد !! ( دبستان المذاهب 302 )
فصل پنجم : سرانجام گرایشات صفویان
همچنانکه صفویّه پس از آنکه برای اتباع خویش تشیع را میراث گذاشتند خود در پایان صوفی شدند، در دوران جدید، بقایای پراکنده ای، اینجا و آنجا، از پیروان عقاید اولیه ایشان – با جزئی کم و زیاد، به اقتضای گذشت زمان و طبیعت (متغیّر) امور – مشاهده می کنیم. از جمله در افغانستان و ترکیه، گروههای کوچکی دارای عقاید قزلباشان نخستین باقی هستند که به همان نام ]قزلباش[ شناخته می شوند، و نیز در منطقه موصل عراق، دهاتی هست که جماعتی با عقاید مختلف غالیانه، در آن ساکنند؛ باورداشتهای این غالیان، ارتباط استواری با طریقة صفوی، بر آن اساس که صدرالدّین اردبیلی تعلیم می داد، دارد. فرقة اهل حق را نیز می توان از جمله (بقایای) پیروان صفویّه شمرد که داخل خاک ایران، در منطقه ای محاذی خط سلیمانیه – خانقین سکونت دارند. همة این فرقه ها در موارد زیر مشترکند: عقاید عامیانه ساده، سازمان بندی مذهبی و اجتماعی با الهام از کتب مقدس مخصوص خود، مانند بویوروق ]= فرمایشات[ و مناقب الاولیاء و تذکرة اعلی؛ همة این کتابها دارای مضامین مشابه و شخصیّتهای روایتی مشترکند؛ بویژه غالب داستانها، پیرامون شیخ صفی الدین اردبیلی و پسرش صدرالدّین دور می زند و احکام مذهبی و قوانین و آداب شخصی، از گفتگوهای آن دو به دست می آید ... ».(54)
نتیجه گیری
و دیگر اینکه صفویان در ابتدا شیعه نبوده اند و با راهیابی شیخ صفی به درس شیخ زاهد این گرایش در آنها بوجود می آید. ازدواج شیخ صفی با دختر شیخ زاهد منجر به پرورش فرزندانی متمایل به تشیّع می گردد. البته نباید از انگیزه های سیاسی بحث شده غافل بود. شیعه گری صفویان نیز افراطی و غالیانه بوده،که با فعّایتهای علمای شیعه (همچون کرکی ها و مجلسی ها) رو به اعتدال می گذارد.
سیّد بودن صفویّه نیز به هیچ عنوان قابل اعتماد نمی باشد و تردیدهای اساسی راجع به آن وجود دارد.
شکست چالدران که منجر به افتادن شاه اسماعیل ازچشمان صوفیان به عنوان قدرتی شکست ناپذیر و نیمه خدایی شد، و همچنین سوء استفاده های قزلباشان از قدرت خود وناراحتی مردم باعث شد صفویان از صوفیان فاصله گرفته و حتی در مقابل ایشان بایستند. نقش علما جبل عامل در این مبارزه جانانه و ستودنی است.
صوفیان در مقابل این اقدامات ساکت ننشسته و با فعالیتهای فرهنگی (شعر، نقل خواب و ...) و شورشهای خود، اعتراضشان را اعلام کردند.
صفویان بعد از شکست از افغانها با کوچ به سایر کشورها همچون عراق، ترکیه و افغانستان، به گرایشات صوفیانه خود باز می گردند که تا زمان حاضر ادامه دارد.
"و الحمد للّه ربّ العالمین"
پی نوشت ها :
- مطالب این بخش به نقل از کتاب مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی ؛ مهدی فرهانی منفرد ؛ امیر کبیر؛ ص 38-48 می باشد. در غیر این صورت ارجاع داده خواهد شد.
2- دین و مذهب در عصر صفوی؛ دکتر مریم احمدی؛ امیر کبیر؛ ص 48-49
3 - تشیع و تصوف؛ کامل شیبی ص 378
4 - تشیع و تصوف؛ کامل شیبی 377
5 - ظاهرا باید صوفیان باشد.
6 - تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران (از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس )؛ ابوالقاسم طاهری ص 164
7 - تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران (از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس )؛ ص 166- 167
8 - او متهم به الحاد بود و در سال 818 توانست نهضت بزرگی با درویشان ترتیب دهد که سلطان محمد عثمانی به سختی توانست بر آن چیره آید.
9 - تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران (از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس )؛ ابوالقاسم طاهری ص 163
10 - ایران صفوی ( از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان )؛ دکتر سیبلا شوستر والستر؛ دکتر غلامرضا ورهرام؛ امیر کبیر؛ ص 11
11 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ راجر. م. سیوری؛ عباسقلی غفاری فرد ص 257 و 258
12 - «مشعشعیه»؛ از فرق «غلات» شیعه، پیروان سید محمد مشعشع بودند که دعوی مهدویت می کرد و حضرت علی علیه السلام را خدا می خواند و در نجف اشرف بارگاه آن حضرت را خراب کرد و چوب ضریح را پیروان او بسوزانیدند. سید محمد مشعشع در خوزستان خروج کرده و در روزگار شاهرخ تیموری می زیست و به سال 866 هجری درگذشت. (فرهنگ فرق اسلامی؛ محمد جواد مشکور ص 412)
13 - اعلام النبلاء 5/337
14 - همان
15 - همان
16 - به نوشته رحیم زاده صفوی، نخستین بار جنید بود که بر پیروانش مقرر داشت با خود کارد و قمه یا تبرزین حمل کنند (زندگانی شاه اسماعیل صفوی، تهران 1341، ص 46)
17 - تشیع و تصوف ص 381
18 - مقاله داستان غلبه فقیهان بر صوفیان؛ رسول جعفریان؛ thbnak.ir
19 - - ایران صفوی ( از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان ) ص 14
20 - تشیع و تصوف ص 309
21 - همان ص 390
22 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ راجر. م. سیوری؛ عباسقلی غفاری فرد ص 103
23 - همان 104
24 - ایران صفوی (از دیدگاه سفرنامه های اروپائیان ) ص 11
25 - مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی ص 39 و 40
26 - تشیع و تصوف ص 374
27 - مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی ص 40
28 - تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران ص 333
29 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ راجر. م. سیوری؛ عباسقلی غفاری فرد ص 210-211
30 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ 334
31 - همان
32 - تاریخ سیاسی و اجتماعی در ایران (از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس ص 161 و 162
33 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ راجر. م. سیوری؛ عباسقلی غفاری فرد ص 95
34 - http://daneshnameh.roshd.ir
35 - مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی ص 162
36 - ایران صفوی آاز دیدگاه سفرنامه های اروپائیان ص 13
37 - به نظر می رسد باید کلمة القصاص باشد.
38 - تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی ص 105
39 - دین و مذهب در عصر صفوی ص 53
40 - مقاله داستان غلبه فقیهان بر صوفیان؛ رسول جعفریان؛ thbnak.ir
41 - روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ص 361
42 - سوره مبارکه بقره آیه 161
43 - ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ میرزا عبدالله افندی اصفهانی ص 456
44 - روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات ص 362
45 - ایران صفوی آاز دیدگاه سفرنامه های اروپائیان ص 19
46 - تشیع و تصوف ص 400-392
47 - تشیع و تصوف ص 391 پاورقی
48 - مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی ص 163
49 - صفویه از ظهور تا زوال؛ رسول جعفریان ص 368
50 - مقاله داستان غلبه فقیهان بر صوفیان؛ رسول جعفریان؛ thbnak.ir
51 - صفویه از ظهور تا زوال ص 367
52 - مقاله داستان غلبه فقیهان بر صوفیان؛ رسول جعفریان؛ thbnak.ir
53 - تشیع و تصوف ص 395 و 396
54 - تشیع و تصوف ص 401 و 402
1- ایران صفوی ( از دیدگاه سفرنامه های اروپاییان )؛ سیبیلا شوستر والستر؛ غلامرضا ورهرام؛ امیر کبیر؛ 1364
2- تاریخ سیاسی شیعیان اثنی عشری در ایران؛ پردین ترکمنی آذر؛ شیعه شناسی؛ سوم؛ پائیز 1385
3- تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران (از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس )؛ ابوالقاسم طاهری؛ انتشارات علمی فرهنگی؛ سوم؛ 1380
4- تحقیقاتی در تاریخ ایران عصر صفوی (مجموعه مقالات)؛ راجر. م. سیوری؛ عباسقلی غفاری فرد؛-محمد باقر آرام؛ امیر کبیر؛ اول؛ 1382
5- تشیع وتصوف تا آغاز سدة دوازدهم هجری؛ کامل مصطفی شیبی؛ امیر کبیر؛ چهارم؛ 1385
6- دین و مذهب در عصر صفوی؛ مریم میر احمدی؛ امیر کبیر؛اول؛ 1363
7- روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات؛ میرزا محمد باقر موسوی خوانساری؛ مکتبة اسماعیلیان؛ قم؛ 1391
8- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ میرزا عبدالله افندی اصفهانی؛ قم؛ خیّام؛ 1401
9- صفویه از ظهور تا زوال؛ رسول جعفریان؛ کانون اندیشه جوان؛ ششم؛ 1387
10- فرهنگ فرق اسلامی؛ محمد جواد مشکور؛ آستان قدس رضوی؛ ششم؛ 1387
11- مقاله داستان غلبه فقیهان بر صوفیان ؛ رسول جعفریان؛ tabnak.ir
12- مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی؛ مهدی فرهانی منفرد؛ امیر کبیر؛ دوم؛ 1388