اخراجی ها ، درباره الی ، ملک سلیمان
گفت و گويي پيرامون قطب هاي رودرروي سينماي ايران
متن اين گفتوگو به شرح زير است :
ملك سليمان به عنوان يك فيلم قابل اعتنا، در هفتههاي اخير در سينماهاي كشور به نمايش درآمد. درباره اين فيلم، بسيار گفته ميشود كه آغازي است بر ورود سينماي ايران به عرصه پروژههاي سينمايي عظيم و گسترده. اين گفتهها، حكايت از يك رويكرد به آينده دارد، كه آغاز آن با فيلم ملك سليمان رقم ميخورد. جايگاه فيلم ملك سليمان در پهنه سينماي ايرانِ امروز و آينده كجاست ؟
طبيعتاً فيلم ملك سليمان در قطب سينماي ديني قرار دارد. اما پرسش اينجاست كه ضرورت دوقطبي ديدن محيط سينماي ايران، براي ارزيابي فيلم ملك سليمان چيست؟
* اين محيط دوقطبي در سينماي ايران از چه موقع پديد آمده است؟ از همان سالهاي پس از انقلاب؟!
- نه! محيط دوقطبي سينماي ايران، محيطي نوظهور است، اما شكلگيري آن حاصل فعل و انفعالات فرهنگي و سياسي دورههاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي است.
قطب نخست، يعني سينماي ليبرال كه از قبل انقلاب وجود داشت و با عناويني چون « فيلم فارسي » معروف شد. سينماي ديني نيز كه دغدغه بسياري از فيلمسازان پس از انقلاب بوده است، پس چگونه اين نظام دوقطبي را جديد ميدانيد؟
مؤلفههاي سينماي ليبرال چيست؟
وقتي تفرّد اصالت پيدا كند، به سرعت به ورطه «اگوئيسم» يا خودگرايي ميافتد. آنگاه كه «خود» مبناي همه چيز باشد، هسته مركزي و جوهره ليبراليسم بروز ميكند و آن «لسهفر» است، يعني «بگذار هرچه ميخواهد بكند.» لسهفر، نفي حداكثري «منع» در زندگي اجتماعي و فردي بشر است. اين نكته با جوهر دين در تعارض بنيادي است، و از اين روست كه سكيولاريسم عنصر ذاتي ليبراليسم محسوب ميشود. همچنين مؤلفه ديگر ليبراليسم، نسبيگرايي است. البته تعداد مؤلفههاي آن بسيار بيشتر از اين موارد است.
نمونههاي سينماي ليبرال در ايران كدامند؟
وجه اشتراك اين مثلث «ليبرال سينما»ي ايران چيست كه از آنها يك قطب ميسازد؟
سينماي قبل از انقلاب اسلامي نيز كه حيازدا بود، پس چگونه نميتوان آن را ليبرال خواند؟
اين وجه در فيلم «درباره الي...» چيست؟
پاسخ اين پرسشها و ابهامها، در تيتراژ ابتداي فيلم نهفته است. همه مسافران، به درون صندوق صدقات، پول اسكناس مياندازند، اما آخرين صدقه، يك حلقه ازدواج است. بعد از اين تصوير، ابعاد حلقوي حلقه ازدواج، در نور به ابعاد حلقوي تونل تبديل ميشود. انگشت انسان و تونل جاده شبيه هم هستند، با اين تفاوت كه تونل، يك «غلاف» انگشت يا در واقع يك انگشتانه كامل است، اما انگشت، همچون يك «قالب» تونل است.
از اين حيث، تمايز انگشت دست انسان از تونل اين است كه انگشت «توپُر» و تونل «توخالي» است. وقتي حلقه ازدواج، به صندوق صدقات ميافتد، هيبت حلقوي آن، در نور، با ابعاد حلقوي تونل يكي ميشود. خروج اتومبيلها از تونل، توأم با جيغ و فرياد مسافران، نوعي رستگي و رهايي را تداعي ميكند: در يكي، رهايي از ظلمت و فشار، و تنگي و تاريكي تونل، و در ديگري، رهايي از فشار و تعهد و تقيد حلقه ازدواج.
«الي» زن جوان، از مرد جواني «حلقه» دارد، يعني در عقد و عهد اوست. اكنون كه براي يافتن شوهري جديد، همراه گروه به شمال رفته، و در دريا غرق شده است، آمدن نامزدي كه يكسويه، حلقهاش به صندوق صدقات، بخشيده شده، ايجاد سؤال و استفهام ميكند. پس، طرح پرسش «درباره الي چه فكر ميكنند؟!» نه در مورد نامزدش، بلكه در مورد مخاطبان است. واقعاً درباره الي، يعني زني كه صبر نكرده است، تا رابطه با نامزدش را به صورت قانوني و شرعي خاتمه دهد، و به جستجوي رابطهاي ديگر تن در داده است، مخاطبان چه فكري بايد بكنند؟!
وجه فلسفي حيازدايي، وجه ذاتي آثار فمينيستي و به تبع آن ليبراليستي است. آلن بلوم در صفحه 101 كتاب گشايش ذهن آمريكايي مينويسد: حيازدايي، مركز پروژه فمينيست است كه از طريق انقلاب جنسي محقق ميشود.
با اين تبيين فلسفي آلن بلوم از ايدئولوژي فمينيسم، يك اثر فمينيستي مانند «ده» يا «درباره الي» حيازدايي را بنمايه فلسفي خود قرار ميدهد. در فيلمهاي مبتذل مورد اشاره شما در قبل از انقلاب، پيام غيرت جوانمرد محله و توبه زن بدكاره، پيامي ضدليبراليسم و ضدفمينيسم بود. اما پيام آثاري كه مبتني بر ايدئولوژي ليبراليسم يا فمينيسم ساخته ميشوند، غيرتزدايي، توبهزدايي، عفتزدايي و همان حيازدايي است. اين چنين رويكردي كه داراي وجه فلسفي خاصي است، در سينماي ايران پديده جديدي است. غالباً اينگونه است كه نويسندگان، بازيگران و كارگردانان اين آثار تمايل گسترده و باور عميقي به غرب به ويژه به ليبراليسم دارند، و همواره اينگونه بوده است كه مورد حمايت غربيها بودهاند.
بالاخره معلوم است كه « الي » چه نامي است؟ مخفف است يا اسم است، مثلاً الهام، الناز، ...؟!
اين وجه فلسفي، چگونه به قطببندي در سينماي ايران منتج شده است؟
پارادايم «ليبرالسينما»ي ايران امروز به اجمال روشن شد، اما شق دوم، يعني پارادايم سينماي ديني چگونه واجد وجه فلسفي شده و نهادينه شده است؟ مصاديق سينماي آن كدام است؟
در «اخراجيها1» مقوله صيرورت و شدن انسان در عشق مجازي به عشق حقيقي، و از «خواستن» براي خود، تا خواستن براي غيرخود، به خوبي تصوير شده است. در فيلم «ديدهبان» عنصر توكل به زيبايي بيان ميشود. در فيلم «ملك سليمان»، مقوله «نبوت» در زيباترين شكل به نمايش گذارده شده است: يك «نبيِ» جوان، فعال، حكيم، رزمآور، اهل توكل و انابه، شجاع، و بصير كه با عنايت پروردگار تشكيل حكومت ميدهد، نافي فرضيهاي است كه سكولاريسم و اصالت عرف را در كنار لائيسيته و مقولاتي چون جدايي دين از حكومت قرار ميدهد. در فيلم «دستهاي خالي» نفي مالكيت درجه يك، كه انگارهاي ليبرالي است، به خوبي به تصوير درآمده است. در مجموع، عنصر اساسي همه آثار ديني، يك نكته است و آن مفهوم هجرت است: هجرت در «مهاجر» و «آژانس شيشهاي» هجرت در عصيان، هجرت در «خداحافظ رفيق» و «اخراجيهاي يك»، هجرت در بريدن از تعلقات، هجرت در «مريم مقدس»، هجرت در تسليم و رضايت، هجرت در «ملك سليمان»، هجرت يك قوم از حرام خداست. در يك جمله ميتوان ويژگي اساسي دو پارادايم سينماي ايران را اينگونه معرفي كرد كه سينماي ليبرال يك سينماي اغواگر، و سينماي ديني، يك سينماي ارشادگر است.
فيلم ملك سليمان، نخستين اثر سينماي استراتژيك در ايران ناميده شده است. اين ويژگي در چيست؟
نكته دوم اينكه جامعهسازي در سه لايه دولتسازي، ملتسازي و نظامسازي، انگارهاي استراتژيك به شمار ميرود كه در سينماي ملك سليمان مستتر است.
نكته سوم، مقوله حكومت و ملك پيامبري است كه يهود به بهانه تجديد بناي حكومت او در قالب احياي هيكل سليمان در بيتالمقدس، سعي در تصرف و يهوديسازي اين شهر مقدس دارد.
هنر سازندگان فيلم ملك سليمان اين است كه سليمان را به تعبير قرآن، يك پيامبر مسلمان مينمايانند كه ملك او هيچ شباهتي به دولت جعلي يهود ندارد، دولتي كه در باستانگرايي خود سعي در بازگشت به عصر سليمان نبي(ع) و كورش و خشايار دارد. در واقع صهيونيسم امكان مصادره فيلم ملك سليمان را نخواهد داشت.
در فيلم ملك سليمان، سمبلها و نشانههاي صهيونيسم و فراماسونري و . . . وجود ندارد و از اين حيث پيرايش شده است.
نكته چهارم تصوير كامل فتنه است. فتنه شياطين در اغواي انسانها از يك سو، و زراندوزي و اقتصاد رباگراي ارباب دين يهود در عصر سليمان، از سوي ديگر، تصوير كاملي از جهان امروز است كه اقتصاد رباگراي مدرن كه بانكمحور است، همراه با قدرت اغواگر سينماي ليبرال هاليوود، فتنه گستردهاي را براي بسط پاگانيسم فرهنگي اقتصادي رقم ميزنند.
نكته پنجم، گزاره تمثيل ملك سليمان و ملك مهدي(عج) است. به باور سازندگان فيلم ملك سليمان، حكومت سليمان نبي(ع)، ماكت كوچكي از حكومت و ملك جهاني مهدي(عج) است. از اين حيث اين اثر، بدون غلتيدن در وادي افسانهپردازي، صرفاً با نمايش زندگي يك نبي، الگوي حكومتيِ يك انسان صالح را براي آينده به تصوير ميكشد.
البته ابعاد سينماي استراتژيك ملك سليمان بسيار فراتر از اين نكات است.
سواي از اين كه ملك سليمان را يك اثر سينماي استراتژيك خواندهاند، آن را از حيث سينماي ديني واجد اهميت و داراي مكتب شمردهاند. آيا سينماي ديني طيفشناسي دارد؟
اما دسته دوم، طيف سينماي ديني مصداقي است، كه ماجرا و قصه در قرآن ندارد، اما موضوع آن را ميتوان از متن قرآن اخذ كرد و براي آن داستان و ماجرا خلق كرد، مانند مصداق «فاستقم كما امرت» كه توصيه به استقامت در كارهاست. اگر با اين مبنا، مصداقي تعريف و ماجراي آن پرداخته شود، در اينجا سينماي ديني مصداقي موضوعيت مييابد. فيلم ملك سليمان، از دسته نخست است، يعني در طيف سينماي ديني مقيد به متن و نص كلامالله مجيد در ماجراي سليمان نبي(ع) است.
فيلم «دموكراسي تو روز روشن» در طيفشناسي سينماي ديني نميگنجد؟
ميگويند فيلم « ملك سليمان » فيلم نامه ندارد ، نظر شما چيست؟
تيم ملك سليمان، به ويژه شهريار، مجتبي و ساير اعضاي گروه نهتنها ناآشنا با آن چاشنيها و تكنيكها نيستند، بلكه آگاهانه تلاش كردهاند كه سينماي ملك سليمان را در شرايطي كه از تكنولوژي روز سينمايي بهرهمند ميسازند، از ابعاد دراماتيك و حتي تراژيك كاذب بپيرايند. خط تعليق در يك اثر مستند، كاملاً باريك و در يك اثر داستاني ميتواند در اعلا درجه خود، پهن باشد. مهم اين است كه در يك متن مقيد، مانند زندگي انبيا و ائمه(ع) هنرمندان ما به قيمت تحريف اصل ماجرا، دست به بسترسازي براي تعليق در اثر خود نزنند. شما ميتوانيد يك فيلم سينمايي براي واقعه كربلا بسازيد و در بعد تراژيك آن، امام حسين(ع) را نماد آپولون، و شمر را نماد ديونيزوس بگيريد، و از ماحصل آن در تلقي ارسطويي از هنر، به كاتارسيز (اصل تصفيه) برسيد و مخاطب شما با ديدن اين نمايش تراژيك، به تصفيه برسد. اما اگر فقط به اين تكنيكها پايبند بوديد، يقيناً اصل ماجراي كربلا و روح ديني قيام امام حسين(ع)، در پاي ابعاد تراژيك هنر هِلِني، ذبح ميشود. بله ميپذيرم كه ذائقه مخاطب، امروز به شيريني آدامس انترتينمنت در سينما عادت كرده است، اما فيلم ملك سليمان آغازي است بر دستيابي به مكتب سينماي فطري كه در آن به جاي سخن گفتن به زبان غريزه، ميتوان با گوش و چشم فطرت انسانها در جهان هماهنگ شد و فطري سخن گفت، همانگونه كه قرآن عظيم سخن گفته است. البته اميدوارم كه در قسمت دوم ملك سليمان، كه بلقيس وارد عرصه ميشود، شهريار بحراني به ورطه نامناسبات رايج نغلتد.
حالا پرسش نخست خود را يك بار ديگر تكرار ميكنم، جايگاه فيلم ملك سليمان(ع) را در سينماي ايران چگونه ارزيابي ميكنيد؟
سينماي ملك سليمان از يك نظر ديگر نيز آغاز راه است و آن جرأت حركت سينماي ايران به سمت پروژههاي عظيم سينمايي است. هزينههاي مادي و تحقيقاتي فيلم ملك سليمان بايد كف هزينههاي پروژههاي سينمايي كشور باشد و از اين حيث دست سينماگران باز باشد. تصور ميكنم امروز صنعت سينماي ايران معيارهاي كف را براي خود تعريف كرده است، معيار كف مخاطب، در سينماي اخراجيها، و معيار كف سطح تكنيكي و فني و هزينه، در سينماي ملك سليمان. بايد تلاش كرد تا سينماي ايران از اين دو كف به سمت سقف خود، خيزهاي اصلي را بردارد. انشاءالله.