گلستان غزل

شهرکرد،داراي مدرک ليسانس علوم سياسي از دانشگاه تهران و در حال حاضرتهيه کننده برنامه هاي راديويي هستم.من از سال 74 به وادي شعر و غزل رو آوردم و افتخاراتي که دراين زمينه کسب کردم ازجمله عبارتند از:چندين دوره کنگره شعرو قصه جوان کشور،کنگره شبهاي شهريور و چندين دوره کنگره هاي مذهبي شرکت کردم و حدود 30-40رتبه کشوري را بدست آوردم.
پنجشنبه، 27 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گلستان غزل

گلستان غزل
گلستان غزل


 

نويسنده:به اهتمام فاطمه ناني زاد




 
خانم کبري سادات موسوي قهفرخي ،متولد 1359 ساکن
شهرکرد،داراي مدرک ليسانس علوم سياسي از دانشگاه تهران و در حال حاضرتهيه کننده برنامه هاي راديويي هستم.من از سال 74 به وادي شعر و غزل رو آوردم و افتخاراتي که دراين زمينه کسب کردم ازجمله عبارتند از:چندين دوره کنگره شعرو قصه جوان کشور،کنگره شبهاي شهريور و چندين دوره کنگره هاي مذهبي شرکت کردم و حدود 30-40رتبه کشوري را بدست آوردم.
مجموعه شعري ام به نام "ترانه ماهي ها"از سوي انتشارات سوره مهردرسال 86 به چاپ رسيد .درهمان سال به عنوان تنها نماينده زن کشوردرديداري با رهبر معظم انقلاب ،افتخار شعرخواني داشتم و همچنين درشهريورماه گذشته در ديدار شاعران با رهبر حضور داشتم و غزل"چشمهايت "را که دراين بخش آمده،در آن محفل قرائت کردم.

چشم هايت
 

چشم هايت زبانزد همه اند و ميان جان من اند
چو شمس تبريزي ،شور ناگهان من اند
تمام قونيه تا بلخ درپي ات بودم
تويي که پرده ي چشمانت اصفهان من اند
اگرچه نصف جهان است اصفهان من اند
دو چشم عالم گيرت،همه جهان من اند
نخواب اي پري باغ هاي نيشابور
که پلک هايت ،پر وبال طوطيان من اند
شبيه لولي آشفته در تو،تن شستم
که چشم هاي ترت ،جوي موليان من اند
نخواه بيدل چشمان هنديت باشم
که شعرهاي چنين خارج از توان من اند

غزل آهو
 

عشق آرميده درخنکهاي رواق ها
جاريست عرش در همه جاي اتاق ها
انگار مي رسد به دالاني از بهشت
ديوارهاي آيينه کاري و طاق ها
زيباست آنچه ديده ام ،اما حضور توست
راز شکوهمندي سبک و سياق ها
دل جاي خويش دارد،وقتي که عشق تو
انداخته ست شعله به جان اجاق ها
"شوق است در جدايي و جوراست در نظر"
پس کي به جور مي رسد اين اشتياق ها
اين بيت ها ،تلنگربال کبوتريست
از دور دست فاصله ها و فراق ها
ازمنتهي اليه کويري که ريخته ست
شور توطعم شيرو عسل در مذاق ها
شهد شهود و کشف مضامين بي بديل
ها!!اين غزل پر است از اين اتفاق ها
اين بند آخري غزل آهوي کوچکم!
شايد به دست او برهي از محاق ها

خاتون يا کريم ها
 

ياقوت هاي روشن روي زمردند
اين شمع هاي نذري،شمع تولد اند
امشب که ماه،شاه چراغي ست روشنا
تا صبح هر چه شمع،تو را در تشهد اند
گنجشکها که صبح دم از خواب مي پرند
با يا کريم هاي لبت در تو اردند
خاتون عاشقانه ترين يا کريم ها!
بيهوده نيست فاخته ها،بي خود از خوداند
گندم فروش هاي حرم-اين کبوتران-
که سربه شانه هاي تو هشته اند و هدهد اند؛
تا خواهر و برادردوري به هم رسند
همواره بين مشهد و قم در تردد اند.
منبع:نشريه راه قرآن،شماره24.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط