سعدی به رغم همه ی آشکارگویی ها و تأکیدی که در تصویر سازی از عشق مجازی در شعر دارد اما ضمن توصیف جمال و نگرش به معشوق ، عشق و جمال پرستی و نظربازی خویش را از هوا پرستی جدا می کند(غلامرضایی،1377،ص318)و حتّی به منظور رعایت سنن ادبی از معشوق مذکور در سخن خویش یاد کرده است.(16)در صریح ترین نوع عشق بازی هم برای خویش و برای خواننده ای که با او هم عقیده است حساب جداگانه ای از دیگران باز می کند:
همه دانند که من سبزه خط دارم دوست
نه چو دیگر حیوان سبزه صحرایی را(17)
(کلیات،ص418)
اما همین سعدی در جایی دیگر تأکید می کند:
جماعتی که نداند روحانی
تفاوتی که میان دواب و انسان است
گمان برند که در باغ عشق سعدی را
نظر به سیب زنخدان و نار پستان است.
(کلیات،ص422)
به هر روی سعدی همه جا صورت را با سیرت کنار همی می آورد و هیچگاه درنگ در صورت و غافل شدن از سیرت را جایز نمی شمارد: بگذار تا مقابل روی تو بگذریم.(ص573)
در عبارت عرفانی:المجاز قنطرة الحقیقه هم سخن از عبور از روی پل مجاز و رسیدن به حقیقت است. هم چنان که هیچ عاقلی روی پل توقف نمی کند و امکان اقامت برای کسی در آنجا متصوّر نیست ، سعدی هم این عبور از مجاز و رسیدن به حقیقت را به شکل گذشتن از مقابل «صورت»و درنگ کردن در «سیرت»دوست ابراز کرده است.
این هم که چرا سعدی همه جا از صورت و سیرت همزمان یاد می کند، مؤید و یادآور دیدگاهی است که در «مکتب عشق» به آن توجه می شود و آن این است که عشق میان عاشق و معشوق نه براساس:چون زیباست دوستش داریم، بلکه بر پایه چون دوستش داریم، زیباست، شکل می گیرد یا لااقل سعدی به عنوان بزرگ ترین شاعری که در عرصه شعر سنتی فارسی، شعر عاشقانه می سراید به این دیدگاه احترام می گذارد و به آن عمل می کند و چنان برایش این موضوع مهم است که حکایت نخست باب پنجم گلستان(در عشق و جوانی) به همین نکته تصریح دارد:
«حسن میمندی را گفتند سلطان محمود چندین بنده صاحب جمال دارد...چون است که با هیچ یک میل و محبتی ندارد چنان که با ایاز که زیادت حسنی ندارد؟گفت: هر چه در دل فروآید در دیده نکو نماید»(گلستان،ص133)
و همین سیرت ایاز مورد توجّه ادیبان و شاعران است که در مثنوی مولوی شخصیّتی متعالی و عرفانی و آرمانی به خود می گیرد که ورای غلام بارگی و در خدمت ممدوح بودن است:
ای ایاز پر نیاز صدق کیش
صدق تو از بحر و از کوه است بیش
ای ایاز از عشق تو گشتم چوی موی
ماندم از قصه تو قصه من بگوی
بس فسانه عشق تو خواندم به جان
تو مرا کافسانه گشتستم بخوان
(مثنوی مولوی، دفتر پنجم18)
و بدین ترتیب است که غزل سعدی در خور مضامین عاشقانه قابل حمل به مضامین عارفانه دارد .(شمیسا،1383،ص210)
سعدی جایی علّت برتری معشوق حقیقی مطابق با پسند و آرزوی خویش را بر دیگران داشتن توأمان صورت و معنی (سیرت)می داند:
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
(کلیات،ص494)
و راز سروری و خداوندی معشوق بر عاشق را سیرت و اخلاق او می داند.
بندگی هیچ نکردیم و طمع می داریم
که خداوندی از آن سیرت و اخلاق آید
(کلیات،ص515)
این که سعدی میان صورت و سیرت تفاوت قائل است به سبب آن است که او در شعر عاشقانه خود میان نگاه و نظر هم فرق می گذارد . به تعبیر سعدی نگاه از آنان است که صورت گرا و ظاهر پرست می باشند و نظر از آنانی است که صاحب نظر و صاحبدل هستند، به همین جهت:
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشق بازی دگر و نفس پرستی دگر است
(کلیات،ص436)
و به همین دلیل است که سعدی خود را «مفتی ملت اصحاب نظر(19)»می داند و به هنگام صدور فتوا است که می گوید:
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
(ص412)
و از سرآگاهی از تعبیر«نگاه »استفاده نمی کند و نمی گوید :که گفت در رخ زیبا نگه خطا باشد . همچنین سعدی معتقد است با این صورت و معنی (سیرت)دوست، فقط اهل نظر او را می توانند ببیند(و درک کنند):
بارها گفته ام این روی به هر کس منمای
تا تأمل نکند دیده هر بی بصرت
باز گویم نه که این صورت و معنی که تو راست
نتواند که ببیند مگر اهل نظرت
(کلیات،ص424)
ملاحظه می کنید که در اینجا دیدن، دیدن ساده و معمولی نیست که با چشم سر امکان پذیر است . در جای دیگر هم می گوید:
پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند
تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی
(ص600)
در حالی که اگر دیدن و لذّت بردن از دوست، همان نگاه و لذّت ظاهری بود، با برداشتن پرده از چهره ، هر آشنا و بیگانه ای آن را می دید اما این که سعدی می گوید:بیگانه این روی را نمی بیند مؤید آن است که اگر بیگانه فقط صورت تو را ببیند چیزی دستگیرش نمی شود پس پرده بردار تا او این صورت ظاهر را هر چه دلش می خواهد ببیند زیرا تماشای صورت ظاهر بی درنگ کردن در سیرت باطن لطفی ندارد و راز بزرگی معشوق که در آیینه کوچک جای نمی گیرد در همین امر نهفته است.(20)
سعدی همه جا به اعتبار همین سیرت و صورت زیبا، شراب چشمان یار را بر شراب جام ترجیح می دهد:
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
(کلیات،ص546)
این تعبیر از صورت و سیرت هم خواندنی است :
چه روی است آنکه دیدارش ببرد از من شکیبایی
گواهی می دهد صورت بر اخلاقش به زیبایی
(کلیات،ص598)
این کنار هم قرار گرفتن صورت و سیرت در غزل سعدی جدا از این که نگاه خاصّ سعدی به عشق و تبیین واقعیّت عشق حقیقی بر پایه عشق مجازی را یادآوری می کند منجر به شکل گیری نوعی خاص از معشوق در غزل او شده است.
عموم سعدی شناسان غزل سعدی را چنین دسته بندی کرده اند :(21)
الف)غزل های عاشقانه (مجازی)مانند:
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسر نمی شود ما را
(ص412)
چشمت خوش است و بر اثر خواب خوشتر است
طعم دهانت از شکر ناب خوشتر است
(ص437)
ب)غزل های عارفانه (حقیقی):(22)
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
(ص787)
(ج):غزل های حد وسط(ادبی):
وقتی دل سودایی می رفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
(ص420)
از در درآمدی و من از خود به در شدم
گویی از این جهان به جهان دگر شدم
(ص549)
در این شیوه معشوقی توصیف می شود که همزمان هم مجازی و هم حقیقی است
درنگ همه سعدی شناسان هم بر این بخش از غزل های سعدی است «این عشق شناسی و عشق ورزی و آشنایی به عوالم و احساسات و رنج ها همه مربوط به عشق های محسوس و قابل لمس است ولی در میان غزلیّات وی ابیاتی نیز یافت می شود که بویی از حکمت و عرفان می دهد تا جایی که بسیاری وی را در زمره عرفا و حتّی بعضی صوفیه گفته اند »(صبور،1384،ص377)
در این غزل ها، عرفانی ملموس و قابل فهم نه غلیظ و خام چون سنایی و نه عالی و پخته چون عطار و مولانا بلکه عرفانی که در حیطه عشق و زیبایی های صوری است (شمیسا،1370،ص88)تبیین می شود.
این حد وسط سرایی شعر عاشقانه را حافظ هم فراوان به آن توجه داشته است که در آن به اعتبار محکوم نکردن شعر به یک جنبه معنایی، ماندگاری و کارآمدی شعر و شاعر تضمین می شود و براساس همین روی کرد این رویه در شعر معاصر نیز ادامه پیدا کرده است.(23)
سعدی که به صورت و سیرت معشوق(مجازی و حقیقی)به یک اندازه و با یک تناسب معنی دار توجه می کند، غزل حد وسط را برای تأکید بر اعتقاد خویش طرح می کند، در این غزل سیرمعانی از مجاز تا حقیقت واز خاک تا افلاک است.
مهم ترین اتّفاق در این بخش از غزل، پای بندی سعدی در رعایت یا بیان اصول اخلاقی است ، به عبارت دیگر دو وجه مهم شخصیّت سعدی به عنوان نماینده انسان آرمان گرا و جمال جوی یعنی اخلاق و عشق در همه آثار او پیداست؛ در گلستان و بوستان او اخلاق عاشقانه را ترسیم می کند و در غزل ها عشق اخلاقی را نشان می دهد. بنابراین معشوق سعدی هم مجازی، هم حقیقی و هم اخلاقی است .(24)که در مقاله دیگری به آن پرداخته ایم.
رعایت اخلاق ادبی و حفظ پاکی زبان شاعرانه را سعدی همه جا در حدّ وسواس گونه ای رعایت کرده است و اگر به یادآوریم که او شاعر «هزلیّات و خبیثیّات»نیزمی باشد، این الزام او به پاکی زبان شاعرانه بیشتر خود را نشان می دهد. او از میان نزدیک به هفتصد غزل حدود 15درصد غزل کاملاً مجازی دارد(حمیدیان،1383،ص101)که نمی توان آنها را واقعاً عرفانی یا آرمانی معنی کرد و پیداست که این مقدار از چه جایگاهی در برابر شعر اخلاقی و عرفانی برخوردار است.
حتّی در مجازی ترین غزل ها نیز او به ایما و اشاره و رمز و کنایه، گله های خود را از معشوق واگویه کرده است ، در غزل:
ای لعبت خندان لب لعلت که مزیده ست
وی باغ لطافت به رویت که گزیده ست
(کلیات، ص434)
روی سخن با معشوقی است که دیگران هم از او کام گرفته اند و...و سرانجام به خود توصیه می کند که این کشته رها کن در اوگله چریده ست.
به صراحت نمی توان گفت که سعدی در این غزل مجازی از هوس و تمنّای خود سخن گفته است بلکه مهم این است که سعدی به عنوان گزارشگر عشق و عاشقی، این صحنه معشوق هرجایی و هرز را هم به تصویر کشیده است و به خواننده یادآوری می کند که در وادی عشق ممکن است به چنین مواردی هم برخورد کند والا این روی کرد به چنین معشوقی کاملاً با مفاهیم اخلاقی شعر او بویژه در بوستان همخوانی ندارد، آنجا که می گوید:
خرابت کند شاهد خانه کن
بروخانه آباد گردان به زن
نشاید هوس باختن با گلی
که هر بامدادش بود بلبلی
چو خود را به هر مجلسی شمع کرد
تو دیگر چو پروانه گردش مگرد
(بوستان،ص165)
به عبارت دیگر در غزل یاد شده، سعدی بیشتر فضای غنایی آن معشوق خاص را باز گفته است و در بوستان از زاویه اخلاق و هشدار به موضوع نگاه کرده است.
این رعایت حد وسط در شعر از سوی سعدی گاهی در سراسر یک غزل است، بدین معنی که از یک غزل،سعدی ابیاتی را به معانی مجازی اختصاص داده است و ابیاتی را به معانی کاملاً عرفانی متعلّق ساخته است . به غزل زیر دقت کنید:
1ـ چنان به موی تو آشفته ام به بوی تومست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
2ـ دگر به روی کسم دیده بر نمی باشد
خلیل من همه بت های آزری بشکست
3ـمجال خواب نمی باشدم زدست خیال
در سرای نشاید بر آشنایان بست
4ـ در قفس تپد هر کجا گرفتاری است
من از کمند تو تا زنده ام نخواهم جست
5ـ غلام دولت آنم که پای بند یکی است
به جانبی متعلق شد از هزار برست
6ـ مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم تو ام گر تنم بخواهی خست
7ـ نماز شام قیامت به هوش بازآید
کسی که خورده بود می ز بامداد الست
8ـ نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول
معاشران زمی و عارفان ز ساقی مست
9ـ اگر تو سرو خرامان زپای ننشینی
چه فتنه ها که بخیزد میان اهل نشست
10ـ برادران و بزرگان نصیحتم مکنید
که اختیار من از دست رفت و تیر از شست
11ـ حذر کنید زباران دیده سعدی
که قطره سیل شود چون به یکدگر پیوست
12ـ خوش است نام تو بردن ولی دریغ بود
در این سخن که بخواهند برد دست به دست(17)
(کلیات،ص425)
همان گونه که مشاهده می شود بیت های دوم سوم و چهارم و نهم و دهم و یازدهم عاشقانه مجازی است بیت پنجم جنبه اخلاقی دارد و بیت هفتم کاملاً عرفانی است و هیچ قرینه ای برای معنی کردن مجازی آن نمی توان به دست داد.(25)
در سراپای این یک نمونه غزل سعدی، مضامین عاشقانه مجازی، اخلاقی، بیان احساسات شاعرانه و تعابیر عارفانه دیده می شود و بدین ترتیب توجه همه جانبه سعدی به سیر معنی عشق از مجاز تا حقیقت و تفرّج از صورت تا سیرت خود را نشان می دهد.
اما بیت اول از وضعیّت دیگری برخوردار است در مصراع نخست، تصویری آمده است که می تواند کاملاً مجازی باشد :آشفته موی و مست بوی معشوق بودن در شعر غنایی فارسی و در عاشقانه های مجازی تعابیری دور از انتظار نیستند(26)اما در مصراع دوم بلافاصله سعدی قرینه ای می آورد که نشان می دهد (تو)در مصراع نخست کسی جز معشوق لا یزال و بر حق نیست زیرا چنان آشفته موی و مست بوی کسی شدن تا آنجا که از هر چه در دو جهان می گذرد بی خبر ماندن، تعبیری است که فقط مختصّ حق تعالی در مقام معشوق ازلی و سرمدی است.
در این شیوه که دو مصراع چنین رو به روی هم معنی را کامل می کند و در نهایت نتیجه عرفانی از آن به دست می آید مصداق دیگری از نگرش سعدی به عشق و معشوق از صورت تا سیرت است . این روش ، در جاهای دیگری هم از سخن سعدی به چشم می آید:
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هرچه در او هست صورتند و تو جانی
(کلیات،ص641)
جان همه صورتهای جهان تصویر متعلّق به خداوند(معشوق حقیقی)است.
گویند مگر سعدی چندین سخن از عشقش
می گویم و بعد از من گویند به دوران ها
(کلیات،ص420)
عشق مطلوب سعدی، عشقی است که در همه دوران ها سخن از آن به میان است و آن عشق به خداوند، معشوق همیشه دوران هاست.
نمونه های دیگری که با این رویکرد می توان به دست داد چنین است:
آب حیات من است خاک سر کوی دوست
گر دو جهان خرّمی است ما و غم روی دوست
(کلیات،ص450)
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیی نه به عقبی
چون تو دارم دگرم هیچ نباید
(همان،ص511)
در پاره ای دیگر از غزل های عاشقانه سعدی (عارفانه به زعم دکتر حمیدیان)اگر دقت کنیم در می یابیم که در لابلای بیت ها (در غزلی که مطلع آن هم مجازی و عاشقانه است )، بیتی به چشم می آید که عشق عارفانه را محض و کامل نشان می دهد.
چند نمونه از این مطلع ها و بیت عرفانی میان غزل چنین است:
مطلع غزل :سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
بیت عرفانی:گر بنوازی به لطف گر بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
(ص428)
مطلع غزل:وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
بیت عرفانی:گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
می گویم و بعد از من می گویند به دوران ها
(ص420)
مطلع غزل :خبرت خراب تر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
بیت عرفانی:درچشم بامدادان به بهشت بر گشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
(ص599)
البتّه در همین جا یادآوری تأثیر سفرهای گوناگون بر غزل سعدی و حتّی چینش ابیات را نباید از نظر دور داشت. پیداست که سعدی در هر شرایطی که قرار داشته است شعر می سروده است(زیرا شعر به سراغ او می آمده است )بنابراین کنار هم آمدن بیت هایی با مضامین متفاوت و متقارن، لطفی هنرمندانه است که سعدی به خوبی از آن بهره برده است.
برای نمونه در غزلی که این مطلع را دارد:
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
(ص606)
این بیت هم آمده است:
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی (27)
نتیجه گیری
از مجموع مطالب عرضه شده در این گفتار می توان به نتایج زیر دست یافت:
براعت استهلال ، آرایه ای است که میان مقدّمه و متن پیوند برقرار می کند و از این رو بیشتر متون ادبی فارسی به شیوه ای هنرمندانه از آن بهره جسته اند.
غزل های سعدی خود مجموعه یکپارچه ای از عشق سرایی و معشوق ستودن است . از این رو می توانند آرایه براعت استهلال را در صدر خود داشته باشند.
سعدی به شیوه رمز گونه ای و در قالب براعت استهلال مفهوم صورت و سیرت را در غزلی توحیدی آورده است.
سراسر غزل های عاشقانه سعدی(با کنار نهادن دو دسته اقلیّت غزل های عاشقانه صرف و عارفانه مطلق)سرشار از توجه همزمان او به صورت و سیرت زیباست و اتفاقاً تأکید سعدی این است که نفس پرستی و شهوت گرایی در عشق وقتی است که فقط در صورت زیبا درنگ و تأمل داشته باشیم.
این توجه همزمان سعدی به صورت و سیرت زیبا در واقع مسؤولیّت تازه ای است که سعدی از غزل عاشقانه فارسی در سبک عراقی آن را می خواهد و خود به زیبایی از عهده چنین پرورش مضمونی بیرون آمده است.
پی نوشت ها
1ـ برای اطلاع از این بحث عجالتاً نک:مقاله ریشه های سعدی کُشی در کتاب سعدی، شاعر عشق و زندگی از دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، ص116به بعد.
2ـ در دو دهه اخیر مباحث مهمی در نقد ادبی مانند تأویل و هرمونیک و در زبان شناسی مانند ساختار شکنی و در سبک شناسی مانند سبک شناسی تکوینی و در انواع ادبی، پیش آمده است که کار ادیبان و ناقدان امروز را کاملاً متفاوت از کارهای علمی و ادبی استادان نسل پیش قرار می دهد.
3ـ کتاب هایی از قبیل مگر این پنج روزه(سعدی آخر الزمان)که بر همین اساس نوشته شده اند.
4ـ نگارنده معتقد است می توان و باید آرایه های ادبی را از دریچه ی سبک شناسی شناخت و معرفی کرد و پی برد که چرا مثلاً سعدی به مراعات النظیر و حافظ به ایهام و خاقانی به خلاف آمد(متناقض نما=پارادکس)و عماد فقیه به تجاهل العارف رویکردی در حد تشخّص سبکی داشته اند. در واقع مبحث آرایه ها در سطح ادبی اثر (litratur level)مورد بررسی سبکی قرار می گیرد.
5ـ برای اطلاع بیشتر نک:کلیات سبک شناسی ، دکتر شمیسا،ص76.
6ـ دکتر شمیسا براعت استهلال را پیش قدمی در دیدن ماه نو گفته است(نگاهی تازه به بدیع، ص123).
7ـ نقل از نگاهی تازه به بدیع، ص125.
8ـ دکتر دادبه ، همانجا.
9ـ وامی است از افاضات شفاهی جناب استاد دکتر دادبه.
10ـ اصرار سعدی در توحید گویی در آغاز آثار خواندنی است:
گلستان:منت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربت است ...(کلیات،ص28)
بوستان:به نام خداوند جان آفرین حکیم سخن در زبان آفرین(همان،ص301)
قصاید:شکر وسپاس و منّت و عزّت خدای را
پروردگار خلق و خداوند کبریا
(همان،ص701)
11ـ در جاهای دیگر هم، دفتر به معنی مجموعه شعر آمده است:
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
به صد دفتر نشاید گفت وصف الحال مشتاقی
(کلیات،ص629)
12ـ اشاره است به این بیت حافظ:
گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سال ها بندگی صاحب دیوان کردم
13ـ سعدی حتماً تعبیر نبوی:کل امر ذی بال لم بیدا ببسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر را در نظر داشته است.
14ـ نمونه را این چند بیت در آغاز قصیده توحیدی اوست:
دادار غیب دان و نگه دار آسمان
رزّاق بنده پرور و خلاق رهنما
گوهر زسنگ خاره کند لؤلؤ از صدف
فرزند آدم از گل و برگ گل از گیا
دریای لطف اوست و گر نه سحاب کیست
تا بر زمین مشرق و مغرب کند سخا
(ص701)
15ـ غزل سعدی با ردیف آدمیّت و به مطلع:
تن آدمی شریف است به جان آدمیّت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
در واقع بیانیه فکری سعدی در این باره است.
16ـ مانند این بیت:
خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
نقد امید عمر من در طلب وصال شد.
17ـ به یاد داشته باشم که سعدی وقتی با دوست در خلوت باشد به صحرا نمی رود:
ابنای روزگار به صحرا روند و باغ
صحرا و باغ زنده دلان کوی دلبر است
(ص435)
بنابراین دیگر حیوان و سبزه صحرایی می تواند کنایتی از عشق های مجازی سرگردان در کوه و صحرا باشد!
18ـ ابیات از چند جای دفتر پنجم و از لابه لای داستان ایاز برگرفته شده است.
19ـ سعدی اینک به قدم رفت و به سرباز آمد
مفتی ملّت اصحاب نظر باز آمد
(کلیات،ص714)
20ـ حکایت چهره نمودن خواهر حلاج در شهر بغداد هم که در مرصادالعباد آمده است مؤید همین معنی است :«یک نیمه روی را گشاده ...بزرگی بدو رسید گفت چرا روی تمام نپوشی؟گفت مردی بنما تا روی تمام بپوشم در همه بغداد نیم مرده بوده است آن هم حسین(حلاج)است»(فارسی همگانی،ص149)
21ـ ر. ک کتاب سعدی نوشته دکتر ضیاء موحد.
22ـ دکتر حمیدیان در کتاب غزل سعدی بر اساس 15ویژگی (ص 27 به بعد)درصد زیادی از غزل های سعدی را عارفانه دانسته است.
23ـ برخی نمونه های احساسی در شعر معاصر را سراغ داریم که به رغم این که سبک شخصی و رفتاری شاعر هم عارفانه نمی نماید اما او به اعتبار هنر شاعری و جلب توجه خوانندگان گوناگون با سلیقه های گوناگون چنین شعرهایی را می سراید و حتّی اگر انگیزه اصلی در سرودن این شعرهای احساسی یک داستان یا اتّفاق و یا خاطره زمینی هم باشد، باز شاعر خود را مقیّد به زمینی سرودن مضمون های شعر نمی داند مانند این چند بیت غزل زیبای استاد هوشنگ ابتهاج(سایه)
پیش رخ تو ای صنم کعبه سجود می کند
در طلب تو آسمان جامه کبود می کند
حسن ملایک و بشر جلوه نداشت اینقدر
عکس تو می زند در او حسن نمود می کند
ای تو فروغ کوکبم تیره مخواه چون شبم
دل به هوای آتشت این همه دود می کند
در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند
شوق به اوج می رسد صبر فرود می کند
(آینه در آینه ،ص162)
24ـ این با هم آمدن اخلاق و عشق به مذاق برخی سعدی شناسان فرنگی خوش نمی آید و از سعدی گله کرده اند (تحقیق درباره سعدی، هانری ماسه ،ص265)
25ـ دکتر حمیدیان این غزل را از غزل های کامل عرفانی سعدی (که دارای نشانه عرفانی نیز هست)معرفی می کند نک:سعدی در غزل،ص116. در حالی که برخی بیت ها هم چنان که نشان داده ایم واقعاً عرفانی نیست.
26ـ حافظ می گوید:
زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
(ص20)
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت
(ص66)
27ـ دکتر یوسفی این غزل را شرح کرده است(چشمه روشن،ص247)
منابع و مآخذ
1ـ ابتهاج، هوشنگ(سایه)،آینه در آینه(مجموعه شعر)، به انتخاب دکتر شفیعی کدکنی، تهران،نشر چشمه.
2ـ اسلامی ندوشن، محمد علی ،1351،داستان داستان ها، تهران.
3ـ پورپیرار ، ناصر،1377،مگر این پنج روزه (سعدی آخر الزمان)،تهران، کارنگ.
4ـ جامی ، نورالدین، عبدالرحمن، 1378،مثنوی هفت اورنگ، به کوشش جابلقا داد علی شاه و دیگران، تهران، نشر میراث مکتوب.
5ـ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای جوینی، 1370به تصحیح علامه قزوینی، تهران، ارغوان، چ چهارم.
6ـ حافظ ، شمس الدین محمد،1371،دیوان غزلیات، به تصحیح علامه قزوینی و دکتر غنی، تهران ، زوّار.
7ـ حمیدیان، سعید، سعدی در غزل،1383،تهران، نشر قطره.
8ـ دادبه، اصغر، 1381،دایره المعارف بزرگ اسلامی، به کوشش کاظم موسوی بجنوردی، مقاله براعت استهلال.
9ـ زرین کوب ، عبدالحسین ، 1370،با کاروان حله، تهران، علمی.
10ـ سعدی ، شیخ مصلح الدین عبدالله،1365،کلیات سعدی، به تصحیح محمد علی فروغی به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، امیرکبیر.
11ـ ____،1368،گلستان سعدی، به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی.
12ـ_____،بوستان سعدی، 1368،به تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، خوارزمی.
13ـ شعار، جعفر و انوری، حسن، 1363،رزم نامه رستم و اسفندیار، تهران، نشر ناشر.
14ـ شمیسا ، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، 1381،تهران، فردوس، چاپ چهاردهم.
15ــــــــ،1370،سیر غزل در شعر فارسی ، تهران، فردوس، چاپ سوم.
16ـ____،1383،کلیات سبک شناسی ، تهران، میترا.
17ـ ـــــــ،1383،سبک شناسی شعر، تهران، میترا.
18ـ صباحی بیدگلی، حاج سلیمان، دیوان اشعار، به کوشش احمد کرمی، تهران، انتشارات ما.
19ـ صبور، داریوش، 1384، آفاق غزل فارسی، تهران، زوّار، چاپ دوم.
20ـ صرامی، قدمعلی، 1383،از رنگ گل تا رنج خار، تهران ، علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.
21ـ عبدالباقی، محمد فواد، 1383،معجم المفرس لالفاظ القرآن الکریم ، قم، نوید اسلام.
22ـ غلامرضایی ، محمد،1377،سبک شناسی شعر فارسی، تهران، جامی.
23ـ فردوسی، ابوالقاسم ،1381،شاهنامه، تهران، نشر علم(نسخه چاپ مسکو).
24ـ فرشید ورد، خسرو، 1363،درباره ادبیات و نقد ادبی، تهران، امیرکبیر.
25ـ فقیه کرمانی، عماد الدین علی بن محمود، 1380،مثنوی های عماد، به کوشش دکتر داریوش کاظمی، دکتر محمد رضا صرفی، کرمان، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
26ـ ماسه ، هانری، 1369،تحقیق درباره سعدی، ترجمه دکتر غلامحسین یوسفی و دکتر محمد مهدوی اردبیلی، تهران، توس.
27ـ مدرس زاده، عبدالرضا،1386،فارسی همگانی، قم، نشر مطبوعات دینی، چاپ هفتم.
28ـ موحد، ضیاء،1374،سعدی، تهران، طرح نو.
29ـ مولوی، جلال الدین محمد،1381، مثنوی شریف ، نثر و شرح عبدالباقی گولپینارلی، ترجمه دکتر توفیق هـ . سبحانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
30ـ نظامی ، الیاس بن یوسف، 1366،کلیات خمسه ، تهران، امیرکبیر.
31ـ همایون کاتوزیان، محمد علی، سعدی شاعر عشق و زندگی، تهران، نشر مرکز،1385.
32ـ یوسفی، غلامحسین،1377،چشمه روشن،تهران، علمی.
پی نوشت:
* استادیار زبان وادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان
/ع