سازمان همکاري شانگهاي و روند چند جانبه گرايي در نظام بين الملل (3)
نويسندگان: عنايت الله يزداني*
مجتبي تويسرکاني**
مجتبي تويسرکاني**
ظرفيت هاي شانگهاي جهت تشکيل بلوکي از قدرت
امري که بالاخره در سال 2001 و طي پنجمين اجلاس سران پيمان شانگهاي با دعوت از اسلام کريم اف رئيس جمهور ازبکستان بعنوان عضو ناظر پيشين شانگهاي به واقعيت پيوست و راه را براي توسعه گسترش اين سازمان نيمه باز، نيمه بسته فراهم ساخت.
بدين ترتيب بود که در 14 ژوئن 2001 و طي اجلاس سران گروه شانگهاي که در شهر شانگهاي چين بعنوان خاستگاه اين پيمان تشکيل شده بود، ازبکستان به عضويت کامل اين سازمان پذيرفته شد و اين اجلاس نيز به اجلاس سازمان همکاري شانگهاي مشهور شد که رهبران گرد آمده در آن با تغيير نام شانگهاي پنج به سازمان همکاري شانگهاي موافقت کردند و در بيانيه مشترکي نيز که منتشر کردند، مبارزه با تروريسم، جدايي طلبي و افراط گرايي، هدف اين سازمان اعلام شد(خبرگزاري آفتاب،1 بهمن 1384)و اين رويدادي بود که تنها سه ماه پيش از حوادث تروريستي 11 سپتامبر 2001 به وقوع پيوست و اکنون نيز اهداف اوليه اين سازمان به مرور و طي تحولات جاري در صحنه بين المللي متحول شده که با توجه به اهداف خاص هريک از کشورهاي عضو و ناظر اين سازمان(شامل مغولستان، در ژوئن 2004؛ ايران و هند و پاکستان؛ در ژوئن 2005) در تاسيس و يا پيوستن به اين سازمان؛ پيچيده تر از پيش نيز خواهد شد.
بررسي روند شکل گيري و تکوين سازمان همکاري شانگهاي و نيز دوره زماني تولد آن که مصادف با تحولات سريع، عميق و بنيادين سال هاي آغازين دهه 1990 و مقارن با تغييرات محيط امنيتي آسياي مرکزي و نيز جهاني در پي حادثه دهشتناک 11 سپتامبر بوده است؛ ماهيت تجديدنظر طلبانه اين نخستين پيمان امنيتي آسيايي در دنيا پس از جنگ سرد و گام برداشتن اعضاي آن در راه احياي ابرقدرتي شرق و مقابله با توسعه طلبيهايي ايالات متحده به خصوص در ناحيه حساس و استراتژيک آسياي مرکزي و قفقاز را به وضوح آشکار مي سازد.
بنابراين شکل و تکامل تدريجي اين سازمان را بايد تلاشي دانست در راستاي برهم زدن روند رو به گسترش يک جانبه گرايي مورد نظر ايالات متحده که در اين بخش از مقاله سعي مي گردد تا به انگيزه ها ونيز قابليت هاي اين سازمان در جهت نيل به چنين هدفي پرداخته شود.
همان گونه که در قالب يکي از مفروضات مورد نظر اين تحقيق نيز آمده است، هدف نهايي سازمان همکاري شانگهاي، احياي ابرقدرتي شرق و مطرح شدن اين سازمان بعنوان يک قطب قدرت در نظام بين الملل است که اين هدف از انگيزه هاي اغلب کشورهاي عضو اين سازمان بويژه دولت هاي برتر آن ناشي مي شود. در اين ميان، چين و روسيه از اعضاي مؤسس اتحاديه شانگهاي و ايران و هند نيز بعنوان عضو ناظر اين اتحاديه بيش از ساير کشورها انگيزه لازم را در جهت هدايت شانگهاي در مسير مقابله با زياده طلبيهاي ايالات متحده در سطح جهاني و در نهايت تبديل اين سازمان به قطبي از قدرت در نظام بين الملل را دارا هستند.
با تکوين سازمان شانگهاي فرصتهاي مغتنمي براي کشورهاي واقع در منطقه شانگهاي پيش آمده است تا با تشکيل بلوک قدرتمند شرق در قالب همگرايي منطقه اي و براساس يک قطب بندي جغرافيايي از شکل گيري نظامي مبتني بر هژموني مسلط آمريکا بر جهان و تحکيم نظام تک قطبي جهاني جلوگيري کنند و بدين نحو موجبات تعادل و توازن قدرت را در تعاملات جهاني فراهم آورند، ضمن اينکه جايگاه و موقعيت واقعي و حتي جديدي را براي خود در سلسله مراتب جهاني در نظام در حال شکل گيري بين المللي فراهم آورند(زارعي،1385: 9). علاوه بر اين، تقويت و توسعه اين سازمان مي تواند نقش به سزايي در همگرايي بيشتر اعضا و تامين منافع و امنيت آنها در قبال يکديگر داشته باشد که اين خود مي تواند انگيزه بخش همکاريهاي گسترده تر اعضا در درون خود سازمان باشد و راه را براي رسيدن به هدف نهايي پيمان شانگهاي که برهم زدن توزيع قدرت موجود جهاني است همواره گرداند.
يکي از عمده دلايلي که باعث تقويت حس قدرت طلبي سازمان همکاري شانگهاي در نظام بين الملل و انگيزه مضاعف اين سازمان در تداوم اين هدف گشته است؛ تقسيم بندي عالم به دو جهان شرق و غرب بوده که در دنياي پس از جنگ سرد و با تلاش نظريه پردازاني چون هانتينگتون و فوکوياما، نمود بارزتري به خود گرفته است. اين جداسازي از جنبه هاي مختلفي صورت پذيرفته که مبنايي ترين نوع آن، تقسيم بندي براساس فرهنگ است؛ به طوري که چنين تقسيم بندي در حوزه سياست و روابط بين الملل نيز شباهت بسياري به ريشه هاي فرهنگي موضوع دارد. منهاي روسيه که بعدها جزيي از شرق به حساب آمد، بقيه شرقيها، کشورهايي هستند که از لحاظ فرهنگي هم در جايگاه شرق قرار مي گرفتند. روسيه بعد از وقوع انقلاب بلشويکي به جمع کشورهاي شرق پيوست و به همراه کشورهاي کمونيستي، بلوک شرق را در مقابل غرب که اروپا و آمريکا را شامل مي شد، شکل داد. پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، فدراسيون روسيه به رهبري يلتسين چند صباحي سياست دنباله روي غرب را در پيش گرفت اما پس از مدتي روس ها منافع شان را در اين ديدند که از غرب و آمريکا فاصله بگيرند و به چين و شبه قاره هند و آسياي دور توجه ويژه اي داشته باشند. بنابراين روسيه در حال حاضر منافعش را در پيوند با کشورهاي شرقي مي بيند و احساس مي کند در سال هاي پيروي از سياست خارجي غرب گرا، مغبون واقع شده و اکنون در صدد است تا با رسيمت بخشيدن به ارکان قدرت شرقي در چهار محور روسيه، چين، هند و جهان اسلام(ولايتي، 1385: 15)؛ سياستي مستقل از غرب را در پيش گرفته و در راستاي ايجاد بلوکي از قدرت متشکل از عناصر چهارگانه فوق حرکت کند؛ امري که با پيدايش و تکوين سازمان منطقه اي شانگهاي قابل انطباق است.
حرکت روسيه به سمت تقويت همکاري استراتژيک با دو قطب اقتصادي و نظامي جهان يعني چين و هند، حاکي از تقويت سياست نگاه به شرق اين کشور در تعاملات بين المللي است.همکاري گسترده روسيه با چين در سازمان همکاري شانگهاي و پذيرش ايران وهند به عضويت ناظر و در پي آن درخواست سران کشورهاي عضو اين سازمان از آمريکا براي خروج از منطقه، آغاز يک تلاش منطقه اي جهت حفظ منطقه اوراسيا بعنوان عرصه مشترک نفوذ روسيه، چين، هند و ايران بعنوان قدرت هاي برتر اين منطقه است (رضايي ،1385: 6) به طوري که با روي کارآمدن «ولاديمير پوتين» در عرصه سياست روسيه، تعريف جديدي از رابطه با ائتلاف غرب مطرح گرديد و تغييرات گسترده اي در سياست خارجي روسيه به وجود آمد. به واقع در اين دوران، تعبير «ژئوپلتيک چند قطبي» مد نظر «يوگني پريماکف» سياستمدار اوراسياگراي روسيه مورد توجه جدي دولتمردان روسيه قرار گرفت؛ البته با اين تفاوت که ساختار تغيير يافته جهاني در مقطع زماني پس از رويداد 11 سپتامبر هنجارهاي نويني را بر نخبگان روسيه تحميل نمود(اميني ،1385: 1)
اوج استراتژي سياست خارجي روسيه روياي تحقق ابرقدرتي و مقابله با آمريکاست و در اين راه، اين کشور در پي متحدان جديدي در دنياست که از آن جمله اند: چين، هند و ايران تا حدي که تشکيل سازمان همکاري شانگهاي را نيز مي توان در همين راستا ارزيابي کرد(کريم ،1385: 1) سازمان منطقه اي شانگهاي که به گفته پوتين عنصر با اهميتي براي ثبات در حوزه اوراسياست و افزايش علاقه ساير کشورها و تشکل هاي چند جانبه به عملکردهاي جاري و گردهماييهاي آن، امري اتفاقي نيست(پوتين 1385: 1)
اما اين تنها روسيه نيست که در صدد بازيابي قدرت از دست رفته خود از طريق همراهي با ديگر قدرت هاي منطقه اي و نهادهايي چون شانگهاي است بلکه چين نيز که در پي دستيابي به منابع نفتي و انرژي آسياي ميانه و به دست آوردن انحصار بازار فروش کشورهاي اين منطقه براي توليدات خود است و سازمان همکاري شانگهاي و توفيقات آنرا محملي براي کسب توانايي بيشتر به منظور مقابله با رقباي اقتصادي خود خاصه ايالات متحده تلقي مي کند(زارعي ،1385: 9) رشد سريع اقتصادي چين از آغاز ورود اين کشور به عصر «اصلاحات و درهاي باز» باعث گرديده تا شرايط لازم براي حرکت آن در مسير تبديل شدن به قدرتي بزرگ فراهم آيد و در اين راستا به ابتکارات متنوعي در اضلاع مختلف امنيتي خويش روي آورده است که سازمان شانگهاي يکي از نمونه هاي پر اهميت آن به شمار مي رود به طوري که مي توان گفت اين کشور با ترجمه نهادمند قدرت خود به نفوذ از طريق اين سازمان چندين هدف را دنبال مي کند که ايجاد محيط منطقه اي و بين المللي همراه با ظهور آن بعنوان قدرتي بزرگ در قلمرو نظام بين المللي و نيز کاهش و نهايتاً حذف حضور و نفوذ ايالات متحده بعنوان مهمترين رقيب خود در آسياي مرکزي از آن جمله است. در مجموع بايد گفت نگاه چين به سازمان همکاري شانگهاي از ابعاد منطقه اي و کلان برخوردار است که در وضعيت فعلي، بعد منطقه اي چنين نگاهي به دليل محدوديت هاي قدرت چين، سنگين تر از زياده خواهيهاي اين کشور در ابعاد بين المللي است. اما مي توان گفت که در صورت تداوم رشد سريع اقتصادي اين کشور که با مدرنيزاسيون بعد نظامي آن نيز همراه گرديده است، به طور طبيعي موقعيت استراتژيک چين در سطح بين المللي تقويت خواهد شد که در اين صورت منطقاً در نگاه چين به شانگهاي بعد کلان به معناي استفاده از آن بعنوان ابزاري در جهت پيشبرد تمنيات اين کشور در سياست بين الملل پررنگ تر خواهد شد(شريعتي نيا،1385: 2-1)
پي نوشت ها :
* استاديار روابط بين الملل گروه علوم سياسي دانشگاه اصفهان
** کارشناس ارشد روابط بين الملل دانشگاه اصفهان
ادامه دارد...
/ج