حوادث قریب و ادعیة غریب
نه تنها در شرايط فعلي كه احتمال حوادث غير مترقبه و پيشبيني نشده يا همان بلاياي طبيعي مطرح است، بلكه در هر شرايطي انسان بايد حالت تضرّع و التجا به خداوند و ائمه(علیهم السلام) و به ويژه امام زمان(عج) را داشته باشد. بله، به طور كلّي زلزله خواهد آمد، امّا چه وقت؟ كجا؟ و چه جور؟ (با چه درجه و چه ريشتري؟) اين مسئله قابل پيشگويي قطعي نيست. اين عالم، مالك، صاحب و وليّاي دارد كه «ربّاني آيات» اوست. بنابراين نبايد نگران و مضطرب باشيم كه حوادثي در پيش است؛ حوادث هميشه در پيش است.
امّا اينكه چه كنيم كه از اين حوادث به دور باشيم؛ طبعاً توسّلات و ادعيه مؤثّر است. در روايات ما آمده است: «الدّعاء يردّ القضاء ولو اُبرم إبراما1؛ دعا سرنوشت را تغيير ميدهد، هر چند محكم شده باشد»، «الدّعاء مخّ العبادة؛ دعا،2 مغز عبادت است»،3 «الدّعاء تُرس المؤمن؛4 دعا سپر مؤمن است»
خداوند در آيات قرآن ميفرمايد: «ما يعبأ بكم ربّي لولا دعاؤكم؛5 اگر دعاي شما نباشد، پروردگار هم هيچ اعتنايي به شما نميكند.»
دعا بسيار خوب و نسبت به آن تأكيد شده است. امّا اينكه فكر كنيم كار ما فقط دعاست و گوشة خانه بنشينيم هم درست نيست.
اگر ما چنين احتمالي را ميدهيم بايد سعي كنيم كه به گونهاي بنا بسازيم كه دور از حوادث و تلفات قرار بگيريم. سعي كنيم كنار گسل يا روي گسل نباشد و اگر هست، بناها را محكم بسازيم. يكي از مواردي كه مصداق اين فرمودة اميرالمؤمنين(ع) است: «كن لدنياك كأنّك تعيش أبدأً6 و ... براي دنياي خودت چنان عمل كن كه گويي براي هميشه زنده خواهي ماند و براي آخرتت چنان عمل كن كه گويي فردا خواهي مرد.» همين محكم كاري در ساخت و ساز است، امّا در مجموع، دعا لازم است و فراموش نكنيم كه دعا نيز يكي از «مقدّرات» است؛ يعني اگر شب جمعهاي آمد و انسان دعايي كرد، عرفهاي بود و دعايي كرد، شب قدري توفيق يافت و دعا كرد خداوند به او عطاي ويژه ميفرمايد، در غير اين صورت، ميزان بهرهمندي او همان بهرهمندي عموم انسانهاست. بيان عوامانهاش چنين است كه مثلاً، پذيرايي عمومي از ميهمان همين چاي و شيريني و ميوه است، امّا ميزبان ميگويد، اگر ناهار هم طلب كرد، به او بدهيد. حال در سفرة زميني نيز، چه دشمن، چه دوست از نعمتهاي عمومي خداوند بهرهمند ميشود، امّا خداوند اراده فرموده است كه، اگر كسي نيمه شبي دستي برآورد و دعايي كرد به او عطا مينمايد. بنابراين خود دعا هم يكي از مقدّرات است.
يعني اگر فرد نخواهد، به او عطا نميشود؟ مثلاً در موضوع گفتوگوي ما، اگر از خداوند طلب امان و پناه از بلا نكند، بهرهاي نميگيرد؟
بله، در صورتي كه طلب كند، آن هم با شرايط ويژة استجابت دعا به درگاه خدا رود، چون خود دعا هم شرايطي دارد. حتّي در شرايطي برخي از اعمال ما دعا را حبس ميكند. در دعاي شريف كميل ميخوانيم: «اللهّم اغفرلي الذّنوب الّتي تحبس الدّعاء؛7 خدايا گناهاني را كه من مرتكب شدهام و دعا را حبس ميكند، بيامرز.» از امام سجّاد(ع) پرسيدند: يابن رسول الله اينها چه گناهاني است كه موجب حبس دعا ميشود؟ فرمود: «اوّل كسي كه كينة برادر مسلمانش را در دل داشته باشد، دعايش مستجاب نميشود» پس اوّل بايد برود دلش را پاك نمايد و بعد خدا را بخواند والّا با اين كيفيت هرچه خدا را بخواند، دعايش اصلاً بالا نميرود و مستجاب نميشود. در تعقيبات نماز ظهر هم ميخوانيم: «خدايا به تو پناه ميبرم از دعايي كه شنيده نميشود.»
امام سجّاد(ع) در ادامه فرمودند: «دوم، كسي كه با همسر بداخلاق و تندخو باشد، دعايش مستجاب نميشود.» يا اينكه فرمودند: «كسي كه بد زبان است، دعايش مستجاب نميشود.» اينها مواردي است كه مانع استجابت دعا ميشود.
البتّه چنانچه با رعايت همة شرايط دعا كرديم ولي مستجاب نشد، صلاح و منفعت بلند مدّت ما در آن بوده است.
در دعاي افتتاح ميخوانيم: «شايد آنچه از دست من بازداشته شده است [آن را به دست نياوردم] براي من بهتر [از آنچه كه طلب ميكردم] است زيرا تو سرانجام و پايان امور را ميداني.»
اميرالمؤمنين(ع) در حسّاسترين لحظات زندگيشان كه در حال ارتحال از اين دنيا بودند، چشمهاي مبارك خود را گشودند و به حسنين(ع) فرمودند: «شما دو نفر را و هر كس را كه وصيّتم به او برسد سفارش ميكنم كه... امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد زيرا موجب ميشود افراد شرور بر شما مسلّط گردند، آنگاه خوبان شما هم كه دعا كنند، مستجاب نمي شود.»
بعضي اين طور ميگويند كه دعا در اين موارد چه ضرورتي دارد؟ اگر مقدّر باشد، ميميريم و اگر نباشد، زنده ميمانيم؟ شما چه ميفرماييد؟
البتّه همة عالم سرنوشتي دارد و ما منكر آن سرنوشت نيستيم. حضرت علي(ع) از كنار ديوار خميدهاي كه احتمال ميرفت فرو بريزد، به كناري رفتند، برخي از اصحاب عرض كردند: آيا از تقدير و سرنوشت فرار ميكني؟ فرمودند: خير، از «قضا»ي خدا به «قَدَر» او پناه ميبرم.
اين مطلب شرح و توضيح دارد كه فرصت مبسوطتري ميطلبد اجمالاً يعني اينكه قضاي خدا اين است كه اين ديوار خميده در اين حالت فرو ريزد و كسي كه آنجا ايستاده در اثر اين كار بميرد و از اين قضا به قدر خدا پناه ميبريم كه اگر از زير ديوار به كنار رود زنده ميماند. كه بحث قضا و قدر در تمام مراحل هستي جريان و حضور دارد. خداوند متعال ميفرمايد: «إنّا كلّ شيءٍ خلقناه بقدرٍ8ٍ؛ ماييم هر چيزي را به اندازه آفريديم.»، «و إن من شيءٍ الّا عندنا خزائنه و ما ننزّله إلّا بقدرٍ معلومٍ؛9 و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينههاي آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازهاي معيّن فرو نميفرستيم.»، يعني همة عالم داراي سرنوشت و «قضايي» است و اين به معني حكمي مسلّم است، ولي «قدر» به معني اندازة آن حكم است. به عنوان مثال خداوند ميفرمايد: «و قضي ربّك أن لا تعبدوا إلّا إيّاه؛10 و پروردگار تو مقرّر كرد كه جز او را نپرستيد» اين قضا و حكم الهي است، امّا قدر آن چگونه است قدر آن حكم كلّي، مصاديق احكام؛ مانند: نماز، روزه، زكات، حج و... است كه در آيات ديگر به تفصيل بيان شده است اين از جهت [احكام] تشريعي، از جهت تكويني نيز به عنوان مثال، قضاي الهي آن است كه: «كلّ نفسٍ ذائقة الموت،11 هر نفسي چشَندة [طعم] مرگ است.» امّا قدر و اندازة آن اين است كه هر كس روزي با يك حادثهاي از دنيا ميرود؛ يكي توسط سيل، ديگري توسط زلزله، در بيماري، در جنگ و... . اينها اندازهها و قدر آن قضا (مردن) است. بنابراين قضا يعني حكم اجتناب ناپذير و قدر، اندازه و مقدار و ميزان آن حكم است.
توسّلات به وجود مقدّس امام زمان(عج) چه جايگاهي دارد؟
وقتي ما به امام زمان(ع) متوسّل ميشويم، به عنوان مثال، براي سلامتي ايشان صدقه ميدهيم يا براي سلامتي وجود مباركشان دعا ميكنيم، يك وسيله و يك مقدّمه براي ايجاد ارتباط با آن حضرت(ع) است وگرنه امام علي(ع) ميدانند چه بخورند، چه وقت بخورند و چقدر بخورند. بنابراين بيماري براي حضرت(ع) مطرح نيست. اصلاً بقا و سلامتي وجود ما به بركت وجود آن حضرت است. در دعا ميخوانيم «بيمنه رُزق الوري؛12 به بركت او به ديگر مخلوقات روزي داده ميشود.» از جملة اين مخلوقات، جبرئيل است؛ يعني جبرئيل به بركت وجود امام زمان(عج) زنده است و نفس ميكشد و حيات دارد. همچنين اسرافيل و عزرائيل و ميكائيل. درست است كه اينها ملك مقرّبند، امّا قرب اينها قرب صوري است، مثل نگهبان دم در كه از همة رفت و آمدها باخبر است، امّا دليل بر قرب نيست. او وسيلة انجام كارهاي صاحبخانه است؛ امّا محبوب و دوست واقعي او نيست.
رسول اعظم الهي(ص) فرمودند: «مرا وقتي با خداوند است كه هيچ كس نه ملك مقرّب و نه پيامبر صاحب رسالتي به آن راه ندارد.»13
فرشته گر چه دارد قرب درگاه
نگنجد با مقام «لي مع الله»
در اين موضع كه نور حق دميده است
چه جاي گفتو گوي جبرئيل است
در اين مشهد كه انوار تجلّي است
سخن دارم بر اين ناگفتن اولي است
جبرئيل در توصيف قرب رسول خدا(ص) به خدا در شب معراج ميگويد: در آن سير به مقامي رسيديم كه اگر ذرّهاي بالاتر ميرفتم ميسوختم.
بنابراين حضرات اهل بيت(ع)؛ به ويژه وجود امام زمان(عج) از چنين مرتبة وجودي برخوردارند و صاحب مقام شفاعت هستند.
از جهت بعد بشري و عنصري (ناسوتي) نيز اگر بخواهيم توضيح بدهيم، ميگوييم: درست است كه اينها وجود بشري دارند، امّا چگونه بشرهايي؟ آيا ابوجهل و پيغمبر(ص) از جهت بشري مثل هم هستند؟
در حال حاضر بشر از لحاظ علمي بسيار پيشرفت كرده است به نحوي كه نميتوان حتّي اين پيشرفت را در فرصتي محدود بيان كرد و همة اين موفقيّت را در اثر استفاده از حدود يك هشتم سلولهاي مغزياش بدستآورده است. خب اگر اين بهرهگيري به دو هشتم برسد، لابد شقّ القمر ميكند، اگر استفاده به سه هشتم برسد، ردّ الشمس ميكند.
حال، امام عصر(عج) كه از تمام ظرفيّت مغزشان استفاده ميكنند نميتوانند صرفاً از طريق يك نگاه و يك عطف توجّه امور، عوالم را به سرانجام برسانند؟
امروز امير در ميخانه، امام زمان(عج) است و ما بايد عرض ادبمان به ساحت مقدّس امام زمان(عج) باشد. در قالب دو سلام كه صبح و شام به ما تأكيد شده است، اهميّت توسّل و تسليم به اين ذوات مقدّس را گوشزد كردهاند: اوّل، سلام به امام حسين(ع) و دوم، سلام به امام زمان(عج).
توسّلات ما به امام زمان(عج) از باب ايجاد رابطه است. به قول شاعر:
در دل دوست به صد حيله رهي بايد جست
مثلاً شما ميگوييد حسين جان! قربان گنبدت، قربان كبوترهاي حرمت. مگر گنبد و ضريح قرباني ميخواهد؟
نه، اين براي نشان دادن علاقه و عشق ماست. خداوند در قرآن كريم نيز ميفرمايد: «يا أيّها الّذين أمنو اصبروا و صابروا و رابطوا...؛14 اي كساني كه ايمان آوردهايد، صبر كنيد و ايستادگي ورزيد و مرابطه داشته باشيد» يعني با امامتان ارتباط و مرابطه داشته باشيد؛ به صورت اينكه صدقه بدهيد، دعا كنيد براي سلامتيشان، سلام بدهيد و ... به هر شكل ممكن توسّل به حضرت، موجب ايجاد ارتباط است و گفتوگو در اين موضوع هم روزي ما است. در زيارت عاشورا ميخوانيم كه محبّت و ولايت شما رزق و روزي ما است.
اين توسّلات به هيچ وجه رنگ شرك ندارند. خداوند ميفرمايد: «من دون الله انداداً؛ 15 برخي از مردم، در برابر خدا همانندهايي براي او برميگزينند.»
بوسيدن حجرالأسود براي تقرّب به خدا اشكالي ندارد و استلام آن لازم است. پس اگر «من الله» (از خدا) باشد، اين توحيد است امّا اگر «من دون الله» (غير خدا) باشد، شرك است و توسّلات ما «من الله» است.
ما ميگوييم: «السّلام عليك يا داعي الله و ربّاني آياته؛17 سلام بر تو اي دعوت كننده به سوي خدا و تربيت كنندة آيات الهي» و خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد : «اين است كه شما را از خاك آفريد»18 «و از آيات او آفرينش آسمانها و زمين است.»19
معمولاً ميپرسند چطور در مملكت كفر و در ميان كفّار بلا نميآيد و خدا آنها را عذاب نميكند، امّا در مملكت ديني و در ميان مسلمانان خدا عقوبت ميكند؟
در مملكت كفّار نه تنها نبايد بلا بيايد، بلكه طبق آية شريف قرآن «اگر بيم آن نبود كه [همه] مردم [در انكار خدا] امّتي واحد شوند، قطعاً براي خانههاي آنان كه به [خداي] رحمان كفر ميورزيدند، سقفها و نردبانهايي از نقره كه بر آنها بالا روند، قرار ميداديم.»20 آنها آخرتي كه ندارند، هر چه دارند همين دنياست. البتّه الآن ميبينيم كه بلاها به آنها هم ميرسد. اين مطلب در بيان شاعران هم منعكس شده است كه:
هر كه در اين بزم مقرّبتر است
جام بلا بيشترش ميدهند
به جبرئيل امين خطاب رسيد كه برو، ديگ غذاي آن پيرزن را واژگون كن و از آن طرف به آن كسي كه دارد با ما مخالفت ميكند و كنار دريا نشسته و منتظر صيد است، يك ماهي به تورش بينداز. اينها شرح مفصّلتري دارد كه آن را براي يك فرصت ديگر ميگذاريم.
پي نوشت ها :
1.ميزان الحكمـة، ج 3، ص 247.
2.رسول خدا(ص)، بحارالأنوار، ج 3، ص 300.
3.اميرالمؤمنين(ع).
4.الكافي، ج 2، ص 468.
5.سورة فرقان (25)، آية 77.
6.بحارالأنوار، ج 44، ص 139؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 535.
7.مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
8.سورة قمر (54)، آية 49.
9.سورة حجر (15)، آية 21.
10.سورة اسراء (17)، آية 23.
11.سورة آلعمران (3)، آية 185؛ سورة انبياء (21)، آية 35؛ سورة عنكبوت (29)، آية 57.
12.مفاتيح الجنان، دعاي عديله.
13.علّامه طباطبايي، سنن النّبي(ص)؛ ترجمة محمّد هادي فقيهي، ج 1، ص 410.
14.سورة آلعمران (3)، آية 200.
15.سورة بقره (2)، آية 165.
16.الاحتجاج، ج 2، ص 467؛ بحارلأنوار، ج 53، ص 178.
17.مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين.
18.سورة روم (30)، آية 20.
19.سورة شوري (42)، آية 29.
20.سورة زخرف (43)، آية 33.
/ع