طالع نحس
نويسنده:نويسنده: بلال الفت
نقد و تحليل فيلم هاي آخرالزماني
نسخه اول از سري فيلم هاي طالع نحس در تاريخ 1976/6/6نمايش داده شد، تا عدد 666که نماد شيطان و شيطان پرستي است، با اکران فيلم مطرح شود و نوعي تبليغ به شمار آيد. قسمت پاياني طالع نحس نيز به همان سبک، در تاريخ 2006/6/6،به کارگرداني جان مور روي پرده رفت. نسخه دوم به بعد مجموعه فيلم هاي طالع نحس، با حمايت مستقيم مالي رژيم اشغالگر صهيونيستي تهيه شد تا سياست هاي يهوديان اسراييلي را در قالب هنر مطرح کند.
طالع نحس 2006، به زندگي يکي از سياست مداران امريکايي به نام رابرت تورن مي پردازد. داستان از آن جا آغاز مي شود که نوزاد رابرت در بيمارستان مي ميرد و او به توصيه کشيشي و براي اين که همسرش از خبر مرگ فرزندش دچار کسالت روحي و رواني نشود، سرپرستي نوزاد ديگري را بر عهده مي گيرد و نام او را ديمين مي گذارد . با بزرگ شدن ديمين، رفتارهاي عجيب او باعث مي شود مادرش نسبت به سلامت فرزندش شک کند. پرستار او در پنجمين سالگرد تولد ديمين خودکشي و جانش را به عنوان هديه جشن تولد، به ديمين اهدا مي کند.
«برنان»کشيشي است که ديمين را فرزند شيطان مي خواند و سعي در برملا کردن هويت واقعي فرزند خوانده رابرت تورن دارد. او بارها سعي مي کند از خطر فرزند شيطان براي خانواده بگويد، اما موفق نمي شود تا اين که همسر رابرت بر اثر اتفاق مرمروزي مي ميرد و پدر برنان درست پيش بيني مي کند.
رابرت که اينک دچار سردرگمي شده است، با عکاسي آشنا مي شود که ادعا مي کند در موقع ظاهر کردن عکس هاي گرفته شده از او و کشيش برنان به نشانه خاصي برخورد کرده است. تورن متقاعد مي شود فرزند خوانده اش انسان نبوده، بلکه فرزند شيطان است و او بايد آن را بُکشد.
براي فهميدن طريقه کشتن ديمين، به بيت لحم فلسطين اشغالي مي رود تا چاقوي مخصوص ذبح کردنش را از کشيشي بگيرد.
رابرت، ديمين را به کليسا مي برد تا به وظيفه اش عمل کند، اما موقع کشتن او، با خواهش هاي پسرش مواجه مي شود تا از کشتنش صرف نظر کند. با ترديد رابرت، پليس به کليسا مي رود و به او شليک مي کند و ديمين يا همان شيطان ، زنده مي ماند تا شايد طالع نحس ديگري ساخته شود.
طالع نحس به ارائه چهره اي مثبت از شيطان مي پردازد تا با هم ذات پنداري مخاطبينش ، آن ها را با شيطان يا همان ديمين در يک جناح قرار دهد تا جايي که وقتي رابرت مي خواهد فرزندش را در کليسا بکشد، تماشاگر با وجود اين که مي داند ديمين همان شيطان است و بايد کشته شود، اما براي لحظه اي با ديدن صورت معصومانه شيطان، مردد مي شود و دوست دارد رابرت از کشتن شيطان منصرف شود.
صحنه اي که رابرت تصميم به ذبح ديمين مي گيرد، اشاره به داستان حضرت ابراهيم (ع)دارد که به دستور خداوند متعال، اقدام به ذبح اسماعيل مي کند، اما به خواست خدا، اسماعيل به او برگردانده مي شود و از امتحان سربلند بيرون مي آيد. رابرت به عنوان پدر، تسليم فرمان خداوند و کليسا مي شود، اما چون لحظه اي در کشتن شيطان شک مي کند، در امتحان الهي شکست مي خورد و جانش را از دست مي دهد. در فيلم تلقين، نيروهاي مقدس و مذهبي که قصد مبارزه با شيطان را دارند، محکوم به شکست اند و شيطان پيروز خواهد شد.
مفهوم و القاي پيروزي شيطان بارها در فيلم تکرار شده است، مانند صحنه اي که عکاس قصد دارد از شيطان انتقام بگيرد و ديمين را بکشد، اما مي بينيم به واسطه تابلويي که روي آن نوشته شده يحيي، سر او قطع مي شود . حضرت يحيي (ع)پيامبري است که با مشاهده فساد در دربار پادشاه وقتش، اعتراض مي کند و به واسطه همين اعتراض، سر او قطع مي شود. فيلم با استفاده از اين صحنه به اين نکته اشاره مي کند که همان القاء و وسوسه اي که باعث شد سر يحيي قطع شود، هنوز هم براي شيطان باقي است و کسي نمي تواند در مقابل آن قرار گيرد و شيطان را به عنوان قدرت برتر معرفي مي کند.
وقتي رابرت براي پيدا کردن چاقوي مخصوص ذبح شيطان به سمت بيت الحم مي رود، در حقيقت قدم در آرماگدوني مي گذارد که همه اديان از جمله يهوديان ، مسيحيان و مسلمانان را نمايش مي دهد که تحت تسلط سربازان رژيم صهيونيستي محاصره شدند و در حقيقت اشاره به پيروزي اسراييل يا همان شيطان در آرماگدون نمايشي دارد. اين مفهوم با نمايش تصوير غروب آفتاب کامل مي شود تا بيان کننده غروب تمامي اديان در مقابل ابليس باشد و اين جعل تاريخ به وسيله هنر هفتم است.
در صحنه انتهايي فيلم مشاهده مي شود ديمين با رئييس جمهور امريکا کنار هم ايستاده اند تا مدفون شدن نيروي کليسا را مشاهده کنند.در اين صحنه ديمين مي تواند نمادي از اسراييل باشد که در سياست نفوذ کرده و رئييس جمهور امريکا را زير سلطه خود برده است. ديمين در اين صحنه، به صورت بچه اي است که ديگران نمي توانند او را ببينند، اما القاء ها و دستورات شيطاني او هدايت گر مسير ابليس(امريکا)خواهد بود.
منبع:نشريه ي انتظار نوجوان، شماره ي 58.
/ج
نسخه اول از سري فيلم هاي طالع نحس در تاريخ 1976/6/6نمايش داده شد، تا عدد 666که نماد شيطان و شيطان پرستي است، با اکران فيلم مطرح شود و نوعي تبليغ به شمار آيد. قسمت پاياني طالع نحس نيز به همان سبک، در تاريخ 2006/6/6،به کارگرداني جان مور روي پرده رفت. نسخه دوم به بعد مجموعه فيلم هاي طالع نحس، با حمايت مستقيم مالي رژيم اشغالگر صهيونيستي تهيه شد تا سياست هاي يهوديان اسراييلي را در قالب هنر مطرح کند.
طالع نحس 2006، به زندگي يکي از سياست مداران امريکايي به نام رابرت تورن مي پردازد. داستان از آن جا آغاز مي شود که نوزاد رابرت در بيمارستان مي ميرد و او به توصيه کشيشي و براي اين که همسرش از خبر مرگ فرزندش دچار کسالت روحي و رواني نشود، سرپرستي نوزاد ديگري را بر عهده مي گيرد و نام او را ديمين مي گذارد . با بزرگ شدن ديمين، رفتارهاي عجيب او باعث مي شود مادرش نسبت به سلامت فرزندش شک کند. پرستار او در پنجمين سالگرد تولد ديمين خودکشي و جانش را به عنوان هديه جشن تولد، به ديمين اهدا مي کند.
«برنان»کشيشي است که ديمين را فرزند شيطان مي خواند و سعي در برملا کردن هويت واقعي فرزند خوانده رابرت تورن دارد. او بارها سعي مي کند از خطر فرزند شيطان براي خانواده بگويد، اما موفق نمي شود تا اين که همسر رابرت بر اثر اتفاق مرمروزي مي ميرد و پدر برنان درست پيش بيني مي کند.
رابرت که اينک دچار سردرگمي شده است، با عکاسي آشنا مي شود که ادعا مي کند در موقع ظاهر کردن عکس هاي گرفته شده از او و کشيش برنان به نشانه خاصي برخورد کرده است. تورن متقاعد مي شود فرزند خوانده اش انسان نبوده، بلکه فرزند شيطان است و او بايد آن را بُکشد.
براي فهميدن طريقه کشتن ديمين، به بيت لحم فلسطين اشغالي مي رود تا چاقوي مخصوص ذبح کردنش را از کشيشي بگيرد.
رابرت، ديمين را به کليسا مي برد تا به وظيفه اش عمل کند، اما موقع کشتن او، با خواهش هاي پسرش مواجه مي شود تا از کشتنش صرف نظر کند. با ترديد رابرت، پليس به کليسا مي رود و به او شليک مي کند و ديمين يا همان شيطان ، زنده مي ماند تا شايد طالع نحس ديگري ساخته شود.
طالع نحس به ارائه چهره اي مثبت از شيطان مي پردازد تا با هم ذات پنداري مخاطبينش ، آن ها را با شيطان يا همان ديمين در يک جناح قرار دهد تا جايي که وقتي رابرت مي خواهد فرزندش را در کليسا بکشد، تماشاگر با وجود اين که مي داند ديمين همان شيطان است و بايد کشته شود، اما براي لحظه اي با ديدن صورت معصومانه شيطان، مردد مي شود و دوست دارد رابرت از کشتن شيطان منصرف شود.
صحنه اي که رابرت تصميم به ذبح ديمين مي گيرد، اشاره به داستان حضرت ابراهيم (ع)دارد که به دستور خداوند متعال، اقدام به ذبح اسماعيل مي کند، اما به خواست خدا، اسماعيل به او برگردانده مي شود و از امتحان سربلند بيرون مي آيد. رابرت به عنوان پدر، تسليم فرمان خداوند و کليسا مي شود، اما چون لحظه اي در کشتن شيطان شک مي کند، در امتحان الهي شکست مي خورد و جانش را از دست مي دهد. در فيلم تلقين، نيروهاي مقدس و مذهبي که قصد مبارزه با شيطان را دارند، محکوم به شکست اند و شيطان پيروز خواهد شد.
مفهوم و القاي پيروزي شيطان بارها در فيلم تکرار شده است، مانند صحنه اي که عکاس قصد دارد از شيطان انتقام بگيرد و ديمين را بکشد، اما مي بينيم به واسطه تابلويي که روي آن نوشته شده يحيي، سر او قطع مي شود . حضرت يحيي (ع)پيامبري است که با مشاهده فساد در دربار پادشاه وقتش، اعتراض مي کند و به واسطه همين اعتراض، سر او قطع مي شود. فيلم با استفاده از اين صحنه به اين نکته اشاره مي کند که همان القاء و وسوسه اي که باعث شد سر يحيي قطع شود، هنوز هم براي شيطان باقي است و کسي نمي تواند در مقابل آن قرار گيرد و شيطان را به عنوان قدرت برتر معرفي مي کند.
وقتي رابرت براي پيدا کردن چاقوي مخصوص ذبح شيطان به سمت بيت الحم مي رود، در حقيقت قدم در آرماگدوني مي گذارد که همه اديان از جمله يهوديان ، مسيحيان و مسلمانان را نمايش مي دهد که تحت تسلط سربازان رژيم صهيونيستي محاصره شدند و در حقيقت اشاره به پيروزي اسراييل يا همان شيطان در آرماگدون نمايشي دارد. اين مفهوم با نمايش تصوير غروب آفتاب کامل مي شود تا بيان کننده غروب تمامي اديان در مقابل ابليس باشد و اين جعل تاريخ به وسيله هنر هفتم است.
در صحنه انتهايي فيلم مشاهده مي شود ديمين با رئييس جمهور امريکا کنار هم ايستاده اند تا مدفون شدن نيروي کليسا را مشاهده کنند.در اين صحنه ديمين مي تواند نمادي از اسراييل باشد که در سياست نفوذ کرده و رئييس جمهور امريکا را زير سلطه خود برده است. ديمين در اين صحنه، به صورت بچه اي است که ديگران نمي توانند او را ببينند، اما القاء ها و دستورات شيطاني او هدايت گر مسير ابليس(امريکا)خواهد بود.
منبع:نشريه ي انتظار نوجوان، شماره ي 58.
/ج