آموزش کودکان عقب مانده ذهنی
آموزش کودکان عقب مانده ذهنی از ابتدا گرفتار تغییرات، مباحثات، تعصبات و فشارهای زیادی بوده است. علت گرفتاریهای نامبرده این است که اهمیت آموزش و پرورش این دسته از کودکان بیشتر از کودکان عادی است زیرا کودکان عادی میتوانند از بهره هوشی و استعدادهای بالقوه خود استفاده کنند ولی عقب ماندگان ذهنی به این امر قادر نبوده و نیاز به مراقبت و توجه دارند. این کودکان در هر سطحی که باشند میتوانند از تعلیم و تربیت بهره مند شوند. بهطور مثال کلاسهای تحریک نوزاد برای معلولین جسمانی از بدو تولد تا سه سالگی با شرکت والدین برای روشهای تحریک رشدی و بازی با نوزادان و همچنین کلاسهای پیش از دبستان برای کودکان سه تا شش ساله و یا برای کودکانی که سن عقلی کمتری دارند و حداقل از یکدوم تا سهچهارم هوشبهر عادی برخوردار هستند تربیت یافته است. ایجاد اینگونه مدارس اولاً باعث میشود که کودکان قبل از رسیدن به سن ورود به مدرسه ارزیابی و شناسائی دقیق تری بشوند و در ثانی به خانوادهها آموزش داده شود که برنامهها را طوری ترتیب دهند که لااقل باعث شدت و پیشرفت بیماری نشوند (وجود مهد کودک، کودکستان و کلاسهای آمادگی) بیشتر بدینمنظور است.
بسیاری از والدین قبل از مراجعه به پزشک و حتی قبل از ورود کودک به دبستان اطلائی از نارسائی هوشی و فعالیتهای ذهنی او ندارند.
پزشکی که کودک را معاینه میکند و تشخیص عقبماندگی را میدهد و میخواهد این مسئله بزرگ و مشکل بلند مدت را با خانواده کودک در میان بگذارد باید دارای دانش و آگاهی از جنبههای گوناگون پزشکی، اجتماعی، تربیتی و رفتاری این نوع کودکان داشته و اطلاع کافی از دستگاهها، خدمات محلی موجود و روانشناختی خانواده داشته باشد.
پزشک بهعلاوه باید شخصی صبور، با تجربه در حوزهٔ بالینی و تجربی عقبماندگی، علاقه جهت کار کردن با اینگونه کودکان و کمک به والدین و حساسیت به نیازهای واقعی خانواده داشته باشد. اینگونه تجربیات و دانشها را نمیتوان در کلاس درس آموخت بلکه دستیابی به آنها متضمن آموزش در مورد عقبماندگی ذهنی، مشاوره، آشنائی به برنامهریزیهای خاص اینگونه افراد و بالاخره آشنائی به زندگی کودک عقبمانده و خانواده و خطراتی که هر دو را تهدید میکند میباشد. از اینکه مؤسسات نگهداری و مدارس استثنائی شلوغ و وضع خوبی ندارند و همچنین متقاعد کردن والدین به انتقال کودک به اینگونه مؤسسات که بهتر از خانه ماندن است مسائلی هستند که کار هر کس نیست. اکثراً آموزگار در سر کلاس متوجه میشود که کودک در یادگیری استعداد چندانی ندارد و فوراً تصمیم میگیرد که او را به رئیس مدرسه معرفی کند، آموزگار کمتجربه، والدین ناوارد و نامطمئن، آزمایشها و آزمونهای نامتناسب و عجولانه باعث ارزیابی غلط شده و خانواده را مجبور میکنند که کودک را به مدارس استثنائی معرفی کنند و این عمل جز شانه خالی کردن از مشکلی که مسئولین مدارس عادی نمیخواهند با آن مواجه شوند نیست. بارها در بیماران خصوصی دیدهایم کودکی را که عقبمانده قلمداد کردهاند و معلم از پذیرفتن او در کلاس درس سرباز زده با قدری تدریس اضافی در منزل و یا آموزگار دیگر موفق شده و نمراتی در حد قابل کلاس آورده که حتی خود آموزگار تعجب کرده است که این همان شاگرد است!!
هیچ کس نمیتواند منکر این باشد که آموزش مناسب و در خور توانائی مفید است و تبعیض در بین شاگردان غیرعاقلانه است. پس تلاش مدارس در آموزش این کودکان باید متناسب با علایق بر نیازها و توانمندی و اهداف شغلی آنان باشد و بهترین تضمین گماردن کادر آموزشی با تجربه، دلسوز و متخصص در امور تدریس اینگونه کودکان و روانشناسانی است که در ارتباط با والدین تصمیماتی بگیرند که به حال کودک بیشترین فایده را داشته باشد. آموزش و پرورش کودکان عقبمانده ذهنی در حال تغییرات سریعی است و آموزگاران و متخصصین در این رشته در حال توسعه است که همگی نوید بخش آینده خوبی است.
در بعضی کتب درباره روان درمانی کودکان عقب مانده ذهنی صحبت میشود ولی کمبود پرسنل و تسهیلات لازم، عدم توانائیهای درکی، کلامی و عدم کنترل رفتار و ... باعث عدم نتیجه میشود ولی اجراء روشهائی مانند بازی درمانی، نمایش، موسیقی، نقاشی، نمایشهای هنری و روان درمانیهای گروهی کودکان و خانواده اکثراً نتیجه مبهم، گاهی ناراحتکننده و ندرتاً مفید و ثمربخش گزارش شده است. البته بهبودیهای اندک موجب تغییرات رفتاری و سازگاری بهتر و امکان در خانه ماندن و یا برگشت به مدارس عادی را فراهم کرده است.
شاگردان گروه آموزشپذیر معمولاً پس از رسیدن به کلاسهای چهارم و پنجم مشکلآفرین میشوند. اگرچه از ابتدا نیز مشکلات درسی و تطبیقی داشتهاند. این مسئله در کلاسهای راهنمائی بیشتر به چشم میخورد اجباراً نوجوانان به سبب شکست پیدرپی دچار بیعلاقهگی شده و ترک تحصیل کرده و به کارگاههای حرفهای و کسب مهارتهای شغلی میپردازند. راهنمائی و گماردن اینگونه شاگردان در مدارس حرفهای و کار با ابزارآلات مکانیکی باعث سازگاری، بهداشت روانی و پیشگیری از ناسازگاریهای بعدی نوجوانان میشود.
منبع:www.vista.ir
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
/ع
بسیاری از والدین قبل از مراجعه به پزشک و حتی قبل از ورود کودک به دبستان اطلائی از نارسائی هوشی و فعالیتهای ذهنی او ندارند.
پزشکی که کودک را معاینه میکند و تشخیص عقبماندگی را میدهد و میخواهد این مسئله بزرگ و مشکل بلند مدت را با خانواده کودک در میان بگذارد باید دارای دانش و آگاهی از جنبههای گوناگون پزشکی، اجتماعی، تربیتی و رفتاری این نوع کودکان داشته و اطلاع کافی از دستگاهها، خدمات محلی موجود و روانشناختی خانواده داشته باشد.
پزشک بهعلاوه باید شخصی صبور، با تجربه در حوزهٔ بالینی و تجربی عقبماندگی، علاقه جهت کار کردن با اینگونه کودکان و کمک به والدین و حساسیت به نیازهای واقعی خانواده داشته باشد. اینگونه تجربیات و دانشها را نمیتوان در کلاس درس آموخت بلکه دستیابی به آنها متضمن آموزش در مورد عقبماندگی ذهنی، مشاوره، آشنائی به برنامهریزیهای خاص اینگونه افراد و بالاخره آشنائی به زندگی کودک عقبمانده و خانواده و خطراتی که هر دو را تهدید میکند میباشد. از اینکه مؤسسات نگهداری و مدارس استثنائی شلوغ و وضع خوبی ندارند و همچنین متقاعد کردن والدین به انتقال کودک به اینگونه مؤسسات که بهتر از خانه ماندن است مسائلی هستند که کار هر کس نیست. اکثراً آموزگار در سر کلاس متوجه میشود که کودک در یادگیری استعداد چندانی ندارد و فوراً تصمیم میگیرد که او را به رئیس مدرسه معرفی کند، آموزگار کمتجربه، والدین ناوارد و نامطمئن، آزمایشها و آزمونهای نامتناسب و عجولانه باعث ارزیابی غلط شده و خانواده را مجبور میکنند که کودک را به مدارس استثنائی معرفی کنند و این عمل جز شانه خالی کردن از مشکلی که مسئولین مدارس عادی نمیخواهند با آن مواجه شوند نیست. بارها در بیماران خصوصی دیدهایم کودکی را که عقبمانده قلمداد کردهاند و معلم از پذیرفتن او در کلاس درس سرباز زده با قدری تدریس اضافی در منزل و یا آموزگار دیگر موفق شده و نمراتی در حد قابل کلاس آورده که حتی خود آموزگار تعجب کرده است که این همان شاگرد است!!
هیچ کس نمیتواند منکر این باشد که آموزش مناسب و در خور توانائی مفید است و تبعیض در بین شاگردان غیرعاقلانه است. پس تلاش مدارس در آموزش این کودکان باید متناسب با علایق بر نیازها و توانمندی و اهداف شغلی آنان باشد و بهترین تضمین گماردن کادر آموزشی با تجربه، دلسوز و متخصص در امور تدریس اینگونه کودکان و روانشناسانی است که در ارتباط با والدین تصمیماتی بگیرند که به حال کودک بیشترین فایده را داشته باشد. آموزش و پرورش کودکان عقبمانده ذهنی در حال تغییرات سریعی است و آموزگاران و متخصصین در این رشته در حال توسعه است که همگی نوید بخش آینده خوبی است.
در بعضی کتب درباره روان درمانی کودکان عقب مانده ذهنی صحبت میشود ولی کمبود پرسنل و تسهیلات لازم، عدم توانائیهای درکی، کلامی و عدم کنترل رفتار و ... باعث عدم نتیجه میشود ولی اجراء روشهائی مانند بازی درمانی، نمایش، موسیقی، نقاشی، نمایشهای هنری و روان درمانیهای گروهی کودکان و خانواده اکثراً نتیجه مبهم، گاهی ناراحتکننده و ندرتاً مفید و ثمربخش گزارش شده است. البته بهبودیهای اندک موجب تغییرات رفتاری و سازگاری بهتر و امکان در خانه ماندن و یا برگشت به مدارس عادی را فراهم کرده است.
شاگردان گروه آموزشپذیر معمولاً پس از رسیدن به کلاسهای چهارم و پنجم مشکلآفرین میشوند. اگرچه از ابتدا نیز مشکلات درسی و تطبیقی داشتهاند. این مسئله در کلاسهای راهنمائی بیشتر به چشم میخورد اجباراً نوجوانان به سبب شکست پیدرپی دچار بیعلاقهگی شده و ترک تحصیل کرده و به کارگاههای حرفهای و کسب مهارتهای شغلی میپردازند. راهنمائی و گماردن اینگونه شاگردان در مدارس حرفهای و کار با ابزارآلات مکانیکی باعث سازگاری، بهداشت روانی و پیشگیری از ناسازگاریهای بعدی نوجوانان میشود.
منبع:www.vista.ir
ارسالي از طرف کاربر محترم : omidayandh
/ع