چرا به من شک مي‌کني؟

ايران کشوري روبه رشد با جامعه‏اي جوان است که نيازهاي فراواني دارد. در شرايطي اين چنيني اگر نياز جوانان که در آينده هسته‏هاي اصلي تشکيل يک خانواده هستند، درست پاسخ داده نشود، انواع بيماري‏هاي رواني مانند بدبيني، افسردگي و استرس به شکل گسترده‏اي در جامعه منتشر خواهد شد. نيازسنجي جوانان و تصحيح معيارها و الگوهاي
دوشنبه، 18 بهمن 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چرا به من شک مي‌کني؟

چرا به من شک مي‌کني؟
چرا به من شک مي‌کني؟


 





 

ريشه‌هاي سوءظن همسران در گفتگو با دکتر منصور بهرامي
 

ايران کشوري روبه رشد با جامعه‏اي جوان است که نيازهاي فراواني دارد. در شرايطي اين چنيني اگر نياز جوانان که در آينده هسته‏هاي اصلي تشکيل يک خانواده هستند، درست پاسخ داده نشود، انواع بيماري‏هاي رواني مانند بدبيني، افسردگي و استرس به شکل گسترده‏اي در جامعه منتشر خواهد شد. نيازسنجي جوانان و تصحيح معيارها و الگوهاي زندگي آنان و در نهايت مشاوره درماني براي شناخت صحيح خود و همسر آينده از اقدام‌هاي اساسي براي داشتن جامعه‏اي سالم است. بدبيني يک نوع اختلال شخصيت است که به واسطه آن فرد به طور بيمارگونه‏اي نسبت به همسر خود، رفتارهاي او و روابطش دچار کج فهمي است. بدبيني مانند يک ويروس در تمام اعضاي خانواده نفوذ مي‌کند و فرزندان خانواده بدبين در آينده به اين بيماري مبتلا خواهند شد. در گفتگويي با آقاي منصور بهرامي، روان‌شناس باليني و عضو انجمن بين‌المللي تحليل رفتار در اين باره بيشتر خواهيم دانست.

آيا بدبيني در زندگي مشترک به هر شکل و ميزاني محکوم است؟
 

براي ريشه‏يابي بدبيني و توضيح اين بيماري در ابتدا بايد تعريفي از شخصيت سالم ارايه دهيم. شخصيت سالم را کسي دارد که از انواع مشکلات رواني مقدار کمي داراست. به اين معني که کسي که شخصيت سالم دارد به موقع کم حرف، برونگرا، درونگرا، بدبين و مضطرب است، ولي هيچ‌کدام از اين حالت‏ها بر ديگري غلبه نمي‏کند و جزو رفتارهاي دايمش نيست. شخصيت سالم، اضطراب دارد که به موقع سرقرارش برسد، بدبين است چرا که سريع به هر شخصي اعتماد نمي‏کند، درونگرا و کم‌حرف است چرا که ممکن است در مراسم عزاداري شرکت کرده باشد. برونگرا و شاد است چرا که در عروسي و جشن است.

نقش خانواده در بروز بدبيني در فرد به چه صورت است؟
 

در يک خانواده که والدين آن به طور وراثتي مبتلا به بدبيني باشند، اگر مسايل بدبيني و نگرش اطرافيان کودکي که در اين محيط پرورش مي‏يابد، مورد بررسي و اصلاح قرار نگيرد، باتوجه به عامل توارث و بودن در محيط متشنج و بيمارگونه شرايط براي بروز بدبيني بسيار مهياست و فرزند يا فرزندان آن خانواده به آن مبتلا خواهند شد.

آيا بدبيني را مي‏توان به عنوان يک رفتار عادي در جامعه‏اي با ارتباط پيشرفته تلقي کرد؟
 

بدبيني تا حدي طبيعي است اما آنچه از آن به عنوان بدبيني يا سوء ظن ياد مي‏کنيم، اختلال شخصيت است که فرد به واسطه آن به طور بيمارگونه‏اي نسبت به اطرافيان به خصوص همسر خود دچار کج فهمي و بيماري است که بسته به شدت اختلال اين تفکرات بيمارگونه نيز کم و زياد مي‏شود. براي مثال در افرادي که اين بيماري به اوج خود رسيده است، امکان دارد فرد همسرش را حتي از ارتباط با خويشاوندان نزديکش منع کند. مانند اينکه زن در اين حالت حق ندارد با خواهرزاده‏ها يا حتي عمو و دايي‏هايش نيز رابطه‏اي داشته باشد.

بدبيني پدر و مادر نسبت به يکديگر و تاثير آن در فرزندان چگونه است؟
 

بدبيني در خانواده مانند ويروس است و سريع انتقال مي‏يابد. يعني اگر براي مثال پدر خانواده به مادر بدبين باشد، اين بدبيني به پسر سرايت کرده و در دوره نوجواني ابتدا نسبت به خواهر کوچک‌تر يا حتي بزرگ‌ترش بدبين است و در آينده به همسرش شکاک مي‏شود. سقراط در يکي از کتاب‏هايش مي‏گويد که وقتي به شرق سفرکردم، دو بيماري را زياد ديدم يکي بدبيني در مردان و ديگري وسواس در زن‏ها. بدبيني گاه به صورت يک ويژگي بارز ديده مي‏شود ولي در خيلي از موارد در متن بسياري از بيماري‏هاي شايع رواني ديگر وجود دارد، مانند افسردگي يا اسکيزوفرني.

راه مقابله با اين بيماري چيست يا چه طور مي‏توان زمينه‏هاي بروز آن را تشخيص داد؟
 

ما به صورت فرهنگي و تاريخي اين زمينه‏ها را در جوامع شرقي داشته‏ايم و عواملي آن را شدت و ضعف مي‏بخشد. مانند چگونگي نگرش و معيارهايي که فرد در ازدواجش آنها را قبول دارد. براي مثال کسي که در شرايط سخت‏گيرانه‏اي پرورش يافته و اعتماد به نفسش هم پايين بوده هيچ بعيد نيست که در ارتباط با مسايل اخلاقي دچار بدبيني شود يا برعکس کسي که در خانواده‏ بي‏بندوبار پرورش يافته و الگوي صحيحي براي بازنگري معيارهاي سلامت نداشته است، در شکل‏گيري و استفاده از اين معيارها دچار خطا و اشتباه مي‏شود و به بدبيني دچار مي‏شود. در خانواده‏هاي از هم پاشيده و ناموفق نيز زمينه بروز بدبيني وجود دارد البته نه در همه بلکه نسبت به بقيه کمي بيشتر است. براي مثال دختر اين خانواده نمي‏تواند به جنس مخالف خوش‏بين باشد چرا که مدام در معرض اطلاعات غلط راجع به مردان است و گوشش پر است از حرف‏هايي مانند مردها همه سر و ته يک کرباس‌اند، مردها همه دروغ مي‏گويند و... پسر خانواده‏هاي اين چنيني نيز نمي‏تواند ديد خوبي به زن داشته باشد. او مدام از پدرش مي‏شنود که زن‏ها رفيق شيطانند، زن‏ها يک تخته‏شان کم است و مانند اينها که اين نوع از فرهنگ يا باورهاي غلط زمينه را براي برخي تعصبات به وجود مي‏آورد.

آيا تعصب با بدبيني رابطه‏اي دارد؟
 

تعصب يعني اين که به طور کورکورانه نسبت به يک مطلب يا قضيه‏اي اظهارنظر کنيم يا آن را باور کنيم. تعصب در واقع برخي باورهاي افراطي و بيمارگونه در رابطه با موضوعات گوناگون است که فرد جاي هيچ‌گونه نقد يا استدلال را براي خود يا ديگران نمي‏گذارد. او يک باور را به عنوان معيار يا ملاک محک قرار مي‏دهد و اگر در باور بيمار گونه‏اش چند موضوع باشد که او را به استدلال برساند، سريع نتيجه‏گيري مي‏کند.

براي نجات جوانان از اينکه در دام بدبيني گرفتار نشوند چه بايد کرد؟
 

ما بايد براي جوانان شرايطي را فراهم کنيم که پيش از ازدواج معيارهاي صحيح را بشناسند. به عبارت بهتر اينکه ما به جوان فرصتي بدهيم که ارزش و معيارهايي را که تاکنون پذيرفته است، بازنگري کند تا معيارهايش با عرف و سلامت جامعه هم‌خواني پيدا کند و با مشاوره پيش از ازدواج و با روان‌درماني و مشاوره به بازپروري ساختار فکري و باورهايش اقدام کنيم. اغلب در يک يا دو سال اول زندگي بدبيني هست اما مهم‌تر از آن اين است که شخص براي ازدواج به سن پختگي رسيده باشد و اطلاعات داشته باشد. در انتخاب طرف مقابلش آزاد باشد و از اختلال‏هاي شخصيتي آگاهي داشته باشد و بتواند از روي نشانه‏ها به تشخيص برسد و با توجه به اين توانمندي‏ها آگاهي داشته باشيم که اغلب دو سال اول زندگي، همسران به همديگر بدبين هستند که اين طبيعي است. بايد با اعتمادسازي، دادن آرامش و با داشتن اطلاعات و سياست‏هاي ارتباط به يکديگر القا کنند که همسرشان را دوست دارند و پاي‌بند ازدواجشان هستند. توصيه روان‌شناسان اين است که زوج‏هاي جوان دو سال اول زندگي را بچه‏دار نشوند و تا مطمئن نشدند که کسي که براي ازدواج انتخاب کرده‏اند، همان است که پيش از ازدواج مي‏شناخته‏اند به اين کار اقدام نکنند و بگذارند بدبيني طبيعي اول زندگي به اعتماد بدل شود سپس بچه‏دار شوند.

حرف آخر
 

براي جلوگيري از شيوع و گسترش بدبيني، توجه مسوولان فرهنگي و برنامه‏ريزان بهداشت رواني جامعه به جامعه جوان و شناخت نيازهاي آنان و مشاوره درماني پيش از ازدواج ضروري است. ما بايد الگوها را براي جوانان تعريف کنيم. بايد با آنها کار کرد تا مشکلات رواني‌شان پيش از ازدواج حل شود. مديران جامعه و برنامه‏ريزان فرهنگي نيز در اين زمينه بايد بسيار تلاش کنند. برنامه‏ريزي بلند مدت داشته باشند و يارانه‌هايي را براي بهداشت رواني جامعه در نظر بگيرند چرا که هزينه درمان و مشاوره رواني بالاست و مردم کمتر توان پرداخت درمان‏هاي بلند مدت را دارند. ضمن اينکه فرهنگ مشاوره هم در ميان مردم کم است اما با اين حال بايد مردم را اميدوار کرد که با داشتن زمينه‏هاي مناسب مي‏توان حتي حادترين بيماري‏هاي رواني را درمان کرد.
منبع: http://www.salamat.com
ae



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط