الگوی عشق باشیم یا الگوی نفرت؟
نويسنده:طاهره خلیلی کسمایی
بسیاری از والدین هنگامی که با مشکلات روحی و ناسازگاری های شخصیت فرزند خود در سنین نوجوانی و یا جوانی مواجه می شوند، متعجب شده و با نگرانی و اضطراب و شتاب به دنبال حل مشکلات روحی و رفتاری فرزندشان در این سنین بر می آیند. این در حالی است که به شرایط محیط زندگی و کاستی های عاطفی و تربیتی در دوران حساس و اثرگذار کودکی، حتی فکر هم نکرده اند. این والدین چه بسا با خود بیاندیشند که در برنامه های آموزشی چیزی برای فرزندشان کم نگذاشته اند و از این جهت خرسند باشند؛ ولی اهمیت و دقت در مسائل روحی و تربیتی به خصوص در سال های اولیه ی زندگی کودک، موضوعی است که باید به راستی جدی گرفته شود؛ چرا که در همین سال هاست که ساختار شخصیتی کودک برای آینده شکل می گیرد.
تقلید کودک از گفتار و رفتار والدین، نکته ای بسیار حائز اهمیت است. کودک معمولاً در برابر رفتارهای پدر و مادر عکس العمل آنی نشان نمی دهد، ولی این به معنی عدم درک یا بی توجهی او نیست. کودک با قدرت تقلیدی که دارد، گفتار و رفتار والدین را به سرعت جذب کرده و در شرایط و موقعیت دیگری بروز می دهد. در واقع، هر آن چه را که او از پدر و مادر می شنود یا در رفتار آنان می بیند، الگوی خود قرار داده و همان را در برابر اطرافیان بازتاب می دد. لذا، والدین باید از بیان کلام تند، واژه های خشن و دادن نسبت های نا به جا به یک دیگر جداً اجتناب کنند.
کودکان روحی پاک و زیبا دارند و در عین حال موجوداتی بسیار حساس هستند. آن ها انسان هایی هستند که بنا به شرایط سنی شان جسمی کوچک و کودکانه دارند و طبیعتاً در جریان زندگی، که آمیخته با رویدادها و حادثه هاست، رشد می کنند و وجود درگیری های خانوادگی و هیاهوی قضاوت های منفی سبب می شود که بیش از هر کس کودک ها از آن رنج برند و آسیب ببینند.
اگر پدر و مادر درگیر اختلافات خانوادگی، فامیلی یا قومی و فرهنگی با یک دیگر یا بستگان و اطرافیان خود هستند، بایستی مراقب برخوردها و تعصبات خود باشند و در حضور کودک از ابراز داوری ها و احساسات خشم آلود اجتناب کرده و روح پاک فرزندشان را که سرشار از لطافت است و نیاز به محیط و کلام مهرآمیز دارد، تخریب نسازند و از همان کودکی بذر انزجار و دوری از اقوام و اطرافیان را در قلب او نپاشند.
کودکی که در فضای آلوده به منفی گرایی ها رشد می کند، متاثر از همان باورها و احساسات منفی بار می آید. او یاد می گیرد از کسانی یا چیزهایی نفرت داشته باشد و آن نفرت را در درون دنیای کوچکش حفظ کند. طبیعتاً انسان همان چیزی را به دیگران ابراز می کند که در درون خود دارد و وقتی کودک از همان طفولیت بدبینی و انزجار را شناخت و آموخت، در جریان زندگی بالاخره کسانی را می یابد که حس تنفرش را به آن ها ابراز کند. او در حین رشد با تاثیرپذیری از این شیوه ی خانوادگی در مورد هر کسی به راحتی پیش داوری و اظهار نظر می کند. اظهارنظر، بدبینی و نفرت برایش به مراتب آشناتر از ابراز محبت و ایجاد رابطه ی دوستی است و این روحیه و روند، او را در برقراری ارتباط دچار مشکل کرده تا جایی که گاهی حتی با کوچک ترین اختلاف نظری با دوستان و اطرافیان تحمل آن ارتباط و دوستی را ندارد. از آن ها دوری کرده و تنهایی را پیشه می کند. و این شیوه های منفی که کودک ها از والدین خود دریافت می کنند، گاه چنان قوی عمل می کند که فرزندشان در سنین نوجوانی و جوانی نسبت به خود دل سرد و بی اعتنا شده و حتی در مورد توانمندی ها و قابلیت های خودش هم دچار یاس، ناباوری و بیزاری می گردد.
وقتی کودک در چنین فضای مبهمی که دائماً نگرش ها، گفت و گوها و حتی تلقینات منفی است، رشد می کند، چگونه می تواند روابطی آرام و صلح آمیز داشته باشد؟ معیارهای انسانی و معنوی را از چه کسانی باید دریافت کند؟ او یک الگوی قوی، موثر و سازنده را که برای تربیت خود و رشد یک شخصیت سالم لازم دارد در چه کسی و کجا باید بیابد؟
والدین در مورد شیوه هایی که فرزندان آن ها از آن الگو می گیرند، وظیفه ی سنگینی دارند؛ چرا که هر کاری که انجام می دهند، طبعاً نتیجه ای به دنبال دارد و مسائل روحی و رفتاری کودک متاثر از نحوه ی تفکر و رفتار والدین و اطرافیان است. واقعیت این که هر چند ممکن است چنین روش های مخربی که در خانواده ها اعمال می شود بی اهمیت جلوه کند، ولی وقتی روح و شخصیت فرزندی در اثر شیوه های غلط و محیط نامناسب تخریب شد، یک عمر طول می کشد تا این روح و درون ویران شده، اندکی ترمیم یابد.
ارزش های انسانی مقوله ی حائز اهمیتی است که باید توسط والدین به کودک ها ارائه شود. بیایید به فرزندان خود محبت را بیاموزیم و آنان را در محیطی مهرآمیز بزرگ کنید- محیطی که کودک به جای این که شاهد درگیری ها باشد، ارزش های معنوی را تجربه کند، بتواند خود را بشناسد و به استعدادها و توانایی های خود پی ببرد و در فضای متعالی به عظمت انسانی اش واقف گردد. بسیار از روش های زندگی یک عادت است، عادت هایی که می توانند تغییر کند و انتخاب های مفیدتر و سازنده تر جای گزین آن شود.
منبع: http://www.khanevadeyema.com
تقلید کودک از گفتار و رفتار والدین، نکته ای بسیار حائز اهمیت است. کودک معمولاً در برابر رفتارهای پدر و مادر عکس العمل آنی نشان نمی دهد، ولی این به معنی عدم درک یا بی توجهی او نیست. کودک با قدرت تقلیدی که دارد، گفتار و رفتار والدین را به سرعت جذب کرده و در شرایط و موقعیت دیگری بروز می دهد. در واقع، هر آن چه را که او از پدر و مادر می شنود یا در رفتار آنان می بیند، الگوی خود قرار داده و همان را در برابر اطرافیان بازتاب می دد. لذا، والدین باید از بیان کلام تند، واژه های خشن و دادن نسبت های نا به جا به یک دیگر جداً اجتناب کنند.
کودکان روحی پاک و زیبا دارند و در عین حال موجوداتی بسیار حساس هستند. آن ها انسان هایی هستند که بنا به شرایط سنی شان جسمی کوچک و کودکانه دارند و طبیعتاً در جریان زندگی، که آمیخته با رویدادها و حادثه هاست، رشد می کنند و وجود درگیری های خانوادگی و هیاهوی قضاوت های منفی سبب می شود که بیش از هر کس کودک ها از آن رنج برند و آسیب ببینند.
اگر پدر و مادر درگیر اختلافات خانوادگی، فامیلی یا قومی و فرهنگی با یک دیگر یا بستگان و اطرافیان خود هستند، بایستی مراقب برخوردها و تعصبات خود باشند و در حضور کودک از ابراز داوری ها و احساسات خشم آلود اجتناب کرده و روح پاک فرزندشان را که سرشار از لطافت است و نیاز به محیط و کلام مهرآمیز دارد، تخریب نسازند و از همان کودکی بذر انزجار و دوری از اقوام و اطرافیان را در قلب او نپاشند.
کودکی که در فضای آلوده به منفی گرایی ها رشد می کند، متاثر از همان باورها و احساسات منفی بار می آید. او یاد می گیرد از کسانی یا چیزهایی نفرت داشته باشد و آن نفرت را در درون دنیای کوچکش حفظ کند. طبیعتاً انسان همان چیزی را به دیگران ابراز می کند که در درون خود دارد و وقتی کودک از همان طفولیت بدبینی و انزجار را شناخت و آموخت، در جریان زندگی بالاخره کسانی را می یابد که حس تنفرش را به آن ها ابراز کند. او در حین رشد با تاثیرپذیری از این شیوه ی خانوادگی در مورد هر کسی به راحتی پیش داوری و اظهار نظر می کند. اظهارنظر، بدبینی و نفرت برایش به مراتب آشناتر از ابراز محبت و ایجاد رابطه ی دوستی است و این روحیه و روند، او را در برقراری ارتباط دچار مشکل کرده تا جایی که گاهی حتی با کوچک ترین اختلاف نظری با دوستان و اطرافیان تحمل آن ارتباط و دوستی را ندارد. از آن ها دوری کرده و تنهایی را پیشه می کند. و این شیوه های منفی که کودک ها از والدین خود دریافت می کنند، گاه چنان قوی عمل می کند که فرزندشان در سنین نوجوانی و جوانی نسبت به خود دل سرد و بی اعتنا شده و حتی در مورد توانمندی ها و قابلیت های خودش هم دچار یاس، ناباوری و بیزاری می گردد.
وقتی کودک در چنین فضای مبهمی که دائماً نگرش ها، گفت و گوها و حتی تلقینات منفی است، رشد می کند، چگونه می تواند روابطی آرام و صلح آمیز داشته باشد؟ معیارهای انسانی و معنوی را از چه کسانی باید دریافت کند؟ او یک الگوی قوی، موثر و سازنده را که برای تربیت خود و رشد یک شخصیت سالم لازم دارد در چه کسی و کجا باید بیابد؟
والدین در مورد شیوه هایی که فرزندان آن ها از آن الگو می گیرند، وظیفه ی سنگینی دارند؛ چرا که هر کاری که انجام می دهند، طبعاً نتیجه ای به دنبال دارد و مسائل روحی و رفتاری کودک متاثر از نحوه ی تفکر و رفتار والدین و اطرافیان است. واقعیت این که هر چند ممکن است چنین روش های مخربی که در خانواده ها اعمال می شود بی اهمیت جلوه کند، ولی وقتی روح و شخصیت فرزندی در اثر شیوه های غلط و محیط نامناسب تخریب شد، یک عمر طول می کشد تا این روح و درون ویران شده، اندکی ترمیم یابد.
ارزش های انسانی مقوله ی حائز اهمیتی است که باید توسط والدین به کودک ها ارائه شود. بیایید به فرزندان خود محبت را بیاموزیم و آنان را در محیطی مهرآمیز بزرگ کنید- محیطی که کودک به جای این که شاهد درگیری ها باشد، ارزش های معنوی را تجربه کند، بتواند خود را بشناسد و به استعدادها و توانایی های خود پی ببرد و در فضای متعالی به عظمت انسانی اش واقف گردد. بسیار از روش های زندگی یک عادت است، عادت هایی که می توانند تغییر کند و انتخاب های مفیدتر و سازنده تر جای گزین آن شود.
منبع: http://www.khanevadeyema.com