عوارض طبي و جراحي دوران حاملگي برروي مادر (2)
بيماري هاي كليوي
عفونتهاي كليوي
اتمام درمان بايد كشت مجدد انجام گردد، زيرا در 30% از موارد عفونت مجدداً عود مي نمايد.
عفونت مثانه (سيستيت)
پيلونفريت
پيلونفريت راجعه در 10% الي 18% بيماران ايجاد مي شود، كه براي كاهش اين خطر اغلب درمان نگهدارنده شامل نيتروفورانتوئين 100 ميلي گرم هر شب، توصيه مي گردد. كشت و آنتي بيوگرام ادرار هر ماه يا همراه با هربار شكايت بيمار انجام ميشود. عفونت راجعه با يك دوره ده روزه از آنتي بيوتيكها درمان مي شود. براي بيماراني كه عفونت پايدار يا راجعه دارند، ارزيابيهاي ارولوژيك شامل پيلوگرافي وريدي و سيستوگرافي سه ماه پس از زايمان توصيه مي گردد.
سنگهاي ادراري
سنگهاي ادراري بايد در هر بيماري كه درد كوليكي پهلو، حساسيت پهلو، هماچوري يا باكتري اوري پايدار دارد مورد توجه باشد. از آنجائيكه 90% از سنگه داراي كلسيم هستند، تشخيص معمولاً بوسيله سونوگرافي داده مي شود. علائم حاد سنگهاي ادراري بوسيله مسكنها و مايع درماني شديد وريدي درمان مي گردد و اگر عفونت وجود داشته باشد. درمان با آنتي بيوتيك نيز شروع مي شود. ممكن است جهت درمان انسداد پايدار، سوند داخل حالب يا نفروستومي پركوتانئوس لازم شود.
بيماري مزمن كليه
مي تواند باعث كاهش در عملكرد كليه، افزايش پروتئينوري و فشار خون شود. با اينجال عملكرد كليه پس از زايمان به سطوع قبل از حاملگي باز مي گردد(جدول7).
نارسايي متوسط كليه با كراتين بيشتر از 1/4اما كمتر از 2/5 ميلي گرم در دسي ليتر مشخص مي شود. مطالعات متعددي نشان داده است كه در 10% از زناني كه نارسائي متوسط كليه دارند، بدتر شدن عملكرد كليه در طول حاملگي تشديد مي شود بيش از دو ميلي گرم در دسي ليتر است، در معرض خطر بزرگتري قرار دارند. فشار خون بوضوح افزايش مي يابد و كنترل آن براي حصول نتيجه مطلوب ضروري است. گر چه غالباً متيل دوپا تجويز مي گردد اما فاصله بين زمان مصرف و شروع اثر آن مي تواند باعث كاهش مطلوبيت اين دارو شود. بتا بلوكرها تجويز مي گردد اما فاصله بين زمان مصرف و شروع اثر آن مي تواند باعث كاهش مطلوبيت اين دارو شود بتا بلوكرها مانند لابتالول و بلوك كننده هاي كانال كلسيمي مانند نيفديپين نيز مي توانند موثر باشند.
درمورد بيماران حامله با نارسائي شديد كليه (كراتينين بيشتر از 2/5ميلي گرم در دسي ليتر) اطلاعات كمتري در دسترس مي باشد. 30% تا 40% از چنين بيماراني دچاركاهش پيشرونده عملكرد كليوي و رسيدن به مرحله انتهايي بيماري در طول 12 تا 24 پس از زايمان مي شوند.
بيماران مبتلا به نارسائي كليه در معرض خطر بالايي براي مرگ جنين (تا 15%)، پره اكلامپسي (بيش از 50%)، زايمان زودرس (30% تا 80%) و كاهش رشد جنين در رحم (تا 57%) قرار دارند. كنترل دقيق و متوالي مقادير آزمايشگاهي، انجام كشتهاي مكرر همراه با درمان سريع عفونت، انجام سونوگرافيهاي متوالي جهت بررسي رشد جنين و آزمايشات رايج جهت بررسي وضعيت مطلوب جنين انديكاسيون دارند
دياليز
جدول7:پیش آگهی بیماری کلیوی
شدید |
متوسط |
خفیف |
|
5/2 |
5/1 الی 4/2 |
4/1> |
کراتیتنین(میلی گرم در دسی لیتر) |
در 030/0تا040/0 موارد بدتر شدن وضعیت عملکرد کلیه تا مرحله انتهایی در یک الی دو سال پس از زایمان. |
تشدید در روند بدتذ شدن عملکرد کلیه در10/0 موارد |
کاهش عملکرد در طول حاملگی |
سیر بیماری |
|
مرگ جنین 015/0 |
|
تاثیرات جنینی |
پيوند كليه
اختلالات نورولوژيك
جدول8:درجه شيوع يا فراواني اختلالات نولوژيک
درجه شیوع |
اختلال (بیماری) |
2000 |
میگرن |
650 |
صرع |
250 |
سربرال پالسی(CP |
100 |
اسکلروز متعدد |
50 |
ضایعات طناب نخاعی |
50 |
خونریزی زیر عنکبوتیه (ساب آراکنوئید) |
4 |
میاستنی گراو |
10< |
اختلالات ژنتیک (به غیر از مالفورماسیونهای مادر زادی سیستم عصبی مرکزی) |
سردرد
سردردميگرني
حداقل چهار نوع از سردردهاي ميگرني وجود دارند. ميگرن معمول بوسيله سردرد غالباً يكطرفه كه چندين ساعت طول مي كشد، تهوع و استفراغ و حساسيت پوست سر مشخص مي گردد. تاريخچه فاميلي سردردهاي مشابه اغلب وجود دارد. ميگرن كلاسيك نيز همين علائم را دارد يا توهمات بينايي مقدم بر علائم ذكر شده وجود دارند. ميگرن بازيلر شامل علائمي از قبيل سرگيجه، اختلال در تكلم يا دوبيني بوده در حاليكه ميگرن عارضه دار در بر گيرنده علائم نورولوژيک جدي تري است.
تشخيص سردردهاي ميگرني نوظهور در حاملگي يكي از استثناعات است وبراي رسيدن به اين تشخيص بايد ساير اختلالات مانند تومور مغزي، حمله مغزي و صرع رد شوند. بيمار مي تواند بوسيله همان شيوه مورد استفاده براي بيماران غير حامله ارزيابي شود كه معمولاَ شامل تاريخچه كامل و
معاينات نورولوژيک بوده و بعضي مواقع نيز شامل انجام سي تي اسكن، MRI يا تهيه انسفالوگرام در بيداري و خواب ميشود. درمان حمله حاد در بيماران حامله مشابه بيماران غير حامله است و مي تواند شامل آسپرين يا استامينوفن همراه يا بدون كافئين يا بوتالبيتال، ناركوتيكها، ضداستفراغهاي فنوتيازيني يا سوماتريپتان سوكسينات (Sumatriptan Succinate) با نام تجاري Imitrex باشد. ارگوتامين در طي حاملگي نبايد تجويز گردد زيرا به علت قابليت انقباض عروقي مي تواند تأثير نامطلوبي روي گردش خون رحم و جفت بگذارد. از تجويز ضد التهابهاي غير استروئيدي (NSAIDs) نيز در طي سه ماهه سوم بارداري بايد پرهيز كرد. اگر سردردها مزمن باشند ممكن است از تجويز آمي تريپتيلين يا نوروتريپتيلين، پروپرانول يا وراپاميل نتيجه مثبت گرفته شود. والپروئيک اسيد ممكن است بعد از سه ماهه اول كه لوله عصبي جنين كاملاً تشكيل شده است، تجويز شود.
صرع
ظهور مورد جديد تشنج در طول حاملگي مورد توجه مي باشد و با اينكه صرع دوران بارداري احتمالاً ماهيت كاملاً مشخصي دارد اما تشخيص آن براساس رد ساير علل است. ارزيابي كاملي همانند آنچه براي بيماران غير حامله صورت مي گيرد بايد انجام شود. صرع استاتوس مورد اورژانس در طب بوده و بيماران به همان روش بيماران غير حامله درمان مي شوند. راه هوايي بايد باز نگه داشته شده و محافظت گردد، مايعات داخل وريدي همراه با گلوكز و تيامين به ميزان 100 ميلي گرم داده شود. همچنين فني توئين، فنوباربيتال يا ديازپام وريدي بايد تجويز گردد. در صورت امكان بايد شيئي گوه مانند در زير يكي از مفاصل ران (هيپ) گذاشت تا رحم را از وريد اجوف مجزا نگه داشت، اگر چه وضعيت غير طبيعي قلب جنين در حين تشنج مي تواند ايجاد شود اما تثبيت كردن وضعيت موارد احياء وضعيت مادر باعث احياء وضعيت جنين مي شود. ارزيابي كاملي شامل بررسيهاي سم شناسي و سطوح داروهاي ضد تشنج بايد آغاز گردد.
بيشتر زنان مبتلا به صرع به درمان دارويي نياز دارند تا در طول حاملگي بدون تشنج باقي بمانند. در مورد بسياري از داروهاي ضد تشنج باقي بمانند. در مورد بسياري از داروهاي ضد تشنج فوايد آنها در ارتباط با جلوگيري از تشنج مهمتر از خطرات آنها براي جنين است. بقيه داروها به روشني ترانوژنيک هستند و در صورت امكان بايد از تجويز آنها پرهيز كرد اين مسئله شامل والپروئيك اسيد قبل از هشت هفتگي و تريمتاديون مي شود. در هر صورت زناني كه مبتلا به صرع هستند چه داروي ضد صرع دريافت كند و چه دريافت نكنند. در معرض خطر بيشتري جهت بروز ناهنجاريهاي جنين قرار دارند. گرچه زناني كه از داروهاي متعدي براي كنترل تشنج استفاد همي كنند در معرض خطر بيشتري جهت ناهنجاري جنين قرار دارند اما اين مسئله هنوز روشن نشده است كه اين افزايش خطر به علت در معرض دارو قرار گرفتن است يا به علت شدت بيماري مادر، عوامل جنيني نيز نقش مهمي ايفا مي كنند، براي مثال جنينهايي كه مبتلا به نقص اپوكسيد هيدرولاز هستند در معرض خطر بالايي جهت سندرم هيدانتوئين جنيني قرار دارند. صرع در طول دوران بارداري بايد از اين نظر كه بيماري خطرنقصهاي موقع توليد را از 3% به 7% افزايش مي دهد مورد مشورت با بيمار قرار گيرد. حداقل داروي مورد نياز جهت جلوگيري از تشنج بايد تجويز شود، عوامل محرک يا استرسورها بايد به حداقل ميزان خود برسد. همچنين بيمار بايد مولتي ويتامين به همراه فولات دريافت كد. بعضي از مؤلفان تجويز ويتامين K خوراكي را در ماه آخر حاملگي را براي خانمهاي حامله اي كه فني توئين دريافت مي كنند، توصيه
مي نمايند اما در اين موارد اختلاف نظر وجود دارد زيرا هنوز عبور ويتامين K از سد جفت مشخص نشده است. سونوگرافي هدف دار سه ماهه دوم به همراه ساير سونوگرافيها جهت ارزيابي وضعيت رشد جنين مورد نياز است. در حين زايمان درمان دارويي ضد تشنج بايد ادامه داده شود و درد بيمار بايد بسيار خوب كنترل گردد زيرا افزايش تنفس (هاپيرونتيلاسيون) به همراه درد مي تواند باعث بروز الكالوز تنفسي شود و در نتيجه آستانه تشنج را پايين آورد. بيمار مي تواند شيرخود را به بچه بدهد داروهاي ضد تشنج در شير مادر تناسب معكوس با درجه اتصال پروتئيني بالايي ندارند (بطور مثال كاربامازپين، فنوباربيتال، پريميدون) در مقادير بسيار پاييني در شير ظاهر مي شوند و به اين جهت كل مقداري كه به اين طريق به نوزاد مي رسد جزيي و بي اهميت است.
خونريزي تحت عنكبوتيه
خونريزي تحت عنكبوتيه (ساب آراكنوئيد) ممكن است در اثر پارگي آنژيوم مغزي، آنوريسم كيسه اي يا ناهنجاري وريد قدامي (AVM) ايجاد شود . پارگي آنوريسم سه برابر شايعتر از پارگي AVM است. ميزان مرگ و مير بالا و حدود 35% گزارش شده است.
اگر شک به خونريزي داخل جمجمه در طول حاملگي وجود داشته باشد بايد از بيمار سي تي اسكن انجام داد تا وجود خونريزي تأييد شده و محل آن مشخص گردد. اگر سي تي اسكن انجام شده طبيعي باشد اما شواهد كلنيكي به نفع خونريزي باشد، آزمايش مايع مغزي نخاعي (CSF) جهت تأييد وجود خون و بدنبال آن آنژيوگرافي براي مشخص كردن محل ضايعه آنديكاسيون دارد. درمان شامل استراحت مطلق، تجويز آرامبخشها و مسكنها است و اصلاح نمودن به روش جراحي اغلب توصيه مي شود. آنوريسمي كه يكبار خونريزي كرده باشد تمايل زيادي دارد تا در هفته هاي پس از خونريزي اول مجدداً خونريزي نمايد. همچنين در 5% تا 7% موارد خونريزي از AVM در طول سال اول مجدداً تكرار مي شود. نبايد به علت حاملگي كوچكترين اهمالي در درمان موارد خونريزي صورت پذيرد. افت درجه حرارت بدن در طول جراحي مغز و اعصاب معمولاً به خوبي توسط جنين تحمل مي شود تا تا حد ممكن بايد از افت فشار خون در حين عمل جراحي جلوگيري كرد. اگر بيمار در نزديكي انتهاي حاملگي به جراحي مغز و اعصاب نياز داشته باشد، در صورتي كه جنين بالغ شده باشد مي توان عمل سزارين را مقدم بر عمل بيمار انجام داد تا از صدمات وارده به جنين پرهيز گردد. ختم حاملگي معمولاً هيچ سودي براي مادر ندارد. بيماراني كه در طي دو ماه اول پس از زايمان دچار خونريزي داخل جمجمه مي شوند يا آنهايي كه آنوريسم ترميم نشده دارند نبايد در طول زايمان تحت مانور والسالوا قرار گيرند. در اين موارد بي حسي نخاعي و زايمان با فورسپس انديكاسيون دارد.
حمله ي ايسكميک (ترومبوتيک)
ترمبوز شريان مغزي اغلب همراه آترواسكلروز (تصلب شرائين) بوده، مي تواند باعث ايجاد حملات گذراي ايسكميك مغزي شود. آمبولي شرياني مغزي معمولاً همراه آريتمي قلبي است. بيماري كه به هر كدام از اين دو مورد مبتلا شود، سردرد شديد ناگهاني، همي پلژي يا ساير اختلالات نورولوژيك و يا ظهور تشنجهاي جديدي را از خود نشان مي دهد. در اين موارد ارزيابي دقيقي بايد انجام گيرد كه شامل شمارش سلولهاي خوني، سرعت رسوب، بررسي ليپيدهاي سرم و الكتروانسفالوگرام (ECG) مي شود و همچنين سي تي اسكن سر يا آنژيوگرافي مغزي نيز مورد نياز است.
درمان شامل استراحت، تجويز مسكن، آسپرين و هپارين است. هپارين بايد قبل از زايمان واژينال قطع گردد و پس از زايمان مجدداً شروع شود. انجام سزارين از نظر زنان و مامايي انديكاسيون دارد.
ترومبوز سينوس وريدي مغزي
بدخيمي
تومورهاي كاذب مغزي
مي تواند مفيد باشند ولي استفاده از آنها بايد تا بعد از زايمان به تعويق انداخته شود.
اسكلروز متعدد (مالتيپل اسكلرويس)
به خانمهايي كه مبتلا به MS هستند بايد آگاهي لازم در مورد افزايش ميزان عفونتهاي دستگاه ادراري، يبوست و تشديد خستگي حركتي در طي حاملگي، داده شود زناني كه مبتلا به فلج پاها يا هر چهار اندام (پاراپلژي يا كوادري پلژي) هستند در معرض خطر زايمان زودرس قرار دارند. زناني كه ضايعه اي در T6 دارند در معرض خطر ديس رفلكس آناتوميك قرار دارند. گرچه بعضي زنان علائم پيشرونده نسبتاً كمي در طول دوره حاملگي دارند اما شعله ور شدن بيماران در طول سه ماهه اول بعد از زايمان شايع است در اينحالت شير دادن از سينه ممكن است قطع گردد و بيمار براي مراقبت از نوزاد نياز به كمك داشته باشد.
مياستني گراو
خانمهاي حامله اي كه بيماري خفيف دارند معمولاً فقط به استراحت كافي و پرهيز از فعاليتهاي شديد نيازمندند. زناني كه بيماري شديدتر دارند به درمان دارويي نياز دارند كه شامل پيريدوستيگمين برومايد يا نئوستگمين برومايد، گلوكوكورتيكوئيدها يا داروهاي مضعف سيستم ايمني است. پلاسمافرزيس مي تواند با برداشت مكانيكي آنتي باديهاي مخرب باعث بهبودي علائم حاد شود و مي تواند آنرا در حاملگي با مراقبت كافي براي جلوگيري از افت فشار خون و كاهش حجم، انجام داد. به علت اينكه بيماري عضلات صاف را گرفتار نمي كند، حاملگي و زايمان بصورت طبيعي پيشرفت مي كند.
بيمار ممكن است اكسي توسين و مسكنها را دريافت كند اما بايد مراقب بود که بلوكهاي وسيع ناحيه اي صورت نگيرد زيرا مي تواند وضعيت تنقس مادر را به مخاطره اندازد. از تجويز داروهاي معيني كه در اين بيماران بخوبي تحمل نمي شود بايد اجتناب كرد. اين داروها شامل سولفات منيزيم، آمينوگليكوزيدها، ضد آريتمي هاي بخصوص (مانند كينين، كينيدين و پروكائين)، بي حس كننده هاي پروكائين، كورار، ساكسنيل كولين و مقادير زياد ناركوتيكها مي باشند. به علت اينكه آنتي باديهاي IgG ضد گيرنده به راحتي از جفت عبور مي كنند، جنين در 10% از موارد بصورت گذرا علامت داراست و نياز به مراقبت در سه ماهه سوم حاملگي دارد.
ديستروفي ميوتونيک
نقص مولكولي در ناحيه تكرارهاي تري نوكلئوتيد CTG در ژن ميوتونين وجود دارد كه روي بازوي بلند كروموزوم 19 واقع است. تعداد تكرار شدنهاي اين ناحيه شدت علائم را تعيين مي كند، گسترش اين ناحيه شدت علائم را تعيين مي كند، گسترش اين ناحيه همراه با افزايش شدت علائم مي تواند در هر نسل رخ دهد. به همين جهت جنين يک مادر بيمار در معرض به ارث بردن شكل گسترش يافته ژن و داشتن شكل مادرزادي شديد بيماري است. جنينهاي بيمار در موقع تولد شل هستند، رفلكسهاي بلع و گريه كاهش يافته است و مشكلات شديد تنفسي دارند. تشخيص در دوران بارداري ميسر بوده و زناني كه به شدت بيمار مي باشند همراه با جنينهاي بيمارشان معمولاً نياز به مراقبتهاي ويژه در سه ماهه سوم بارداري دارند.
صدمه ديدن طناب نخاعي
زناني كه دچار ضايعه نخاعي بالاي T6 باشند در معرض خطر افزايش رفلكس اتونوم قرار دارند. در چنين وضعيتي هر نوع تحريک (زايمان، سوند ادراري، توشه ركتال يا واژينال) مي تواند باعث ايجاد ايمپالسمايي شده كه به نخاع وارد شده و رفلكسهاي سگماني موضعي را شروع كند. از آنجائيكه در اين بيماران اين رفلكسها توسط مراكز بالاتر مهار يا تنظيم نمي شوند، باعث ايجاد تحريک سيستم عصبي سمپاتيک مي شوند. علائم شامل سيخ شدن موها، تعريق فراوان، قرمزي صورت، اتساع مردمكها، سردرد شديد، فشار خون حمله اي و براديكاري مي باشد. بي حسي اپي دورال مي تواند از بروز تحريك سمپاتيك جلوگيري كرده يا آنرا كنترل كند و به همين جهت در اين بيماران بعنوان بخشي از اقدامات انجام شده در موقع زايمان، مورد استفاد قرار مي گيرد.
غدد درون ريز
تومورهاي هيپوفيز (پيتوئيتري)
آورده و باعث اختلال ديد در نيمه خارجي ميدان بينايي شود. ترشحات هيپوفيز در حاملگي تغيير مي كند، هورمون محرک فوليكول (FSH) و هورمون لوتئينيزه كننده (LH) كاهش و ACTH وپرولاكتين افزايش مي يابند، با اينحال غلظت هورمون محرک تيروئيد (TSH) در زمانهاي متفاوت حاملگي، متغير است.
آدنوم هيپوفيز، تومور خوش خيم سلولهاي هيپوفيز قدامي است. آدنومها مي توانند هورمونهايي مانند پرولاكتين يا ACTH ترشح كنند و باعث افت عملكرد غده هيپوفيز (هيپوپيتئيتري)، سردرد يا مشكلات بينائي شوند. آدنومها براساس اندازه تومور تقسيم بندي مي شوند، مثلاً آدنوم كوچك و آدنوم بزرگ كه آدنوم كوچك (ميكروآدنوم) اندازه اي كمتر از ده ميليمتر دارد. همچنين اين تومورها را مي توان براساس هورموني كه ترشح مي كنند تقسيم بندي كرد. مانند آدنوم ترشح كننده پرولاكتين كه شايعترين شكل آدنوم بوده و 26% از موارد را شامل مي شود. تشخيص به وسيله سي تي اسكن يا MRI داده مي وشد. افزايش پرولاكتين خون (هيپرپرولاكتينميا) مي تواند باعث بروز گالاكتوره، اختلالات رگل، ناباروري، سردرد و نقص در ميدان بينايي شود.
روشهاي درمان شامل درمانهاي دارويي، جراحي يا راديوتراپي است. درمان دارويي استفاده از آگونيست دوپامين است كه باعث كاهش سطح پرولاكتين مي شود و در 90% بيماران سطح پرولاكتين را به اندازه طبيعي باز مي گرداند. تراتوژن بودن بروموكريپتين شناخته شده نيست اما درمان در طول حاملگي قطع مي گردد. همان گونه كه غده هيپوفيز در طول حاملگي بطور طبيعي بزرگ مي شوند. به خانمهاي حامله بايد در مورد گسترش اختلالاتي مانند سردرد يا تغيير در ميدان بينايي آموزشهاي لازم داده شود. اين اتفاق شيوع كمي داشته و فقط در 2% از آدنومهاي كوچك و 15% ا آدنومهاي بزرگ علائم و نشانه هاي گسترش تومور مشخص مي شود. آزمايشات متوالي تعيين ميدان بينائي بطور معمول در طول هر دوره سه ماهه حاملگي انجام مي شود. درمان با جراحي يا راديوتراپي كيفيت متفاوتي در آدنوم دارد. جراحي در مورد بيماراني بكار مي رود كه تومورهاي خيلي بزرگ دارند و به درمان دارويي جواب نداده اند. تغذيه با شيرمادر همراه با بالا بودن پرولاكتين خون مشكلي ندارد. تجويز بروموكريپتين پس از زايمان مجدداً شروع مي شود.
ديابت بيمزه
جدول9:علل ديابت بيمزه
1-هیپوتالاموسی |
DI هيپوتالاميك (مركزي) كه در نتيجه ترشح ناكافي آرژينين وازوپرسين (AVP) بدنبال محرك ها است مي تواند ژنتيكي (نادر) يا اكتسابي باشد. DI مركزي اكتسابي مي تواند به علت تومور، تروما، عفونت، سندرم شيهان يا بيماري اتوايميون ايجاد شود. DI كليوي كه به علت كم شدن حساسيت كليه به مقادير طبيعي يا افزايش يافته AVP است، ميت واند فاميليال يا اكتسابي باشد. ليتيوم نيز مي تواند اين نوع از ديابت بي مزه را ايجاد كند. پرنوشي اوليه منشاء رواني دارد و شامل دريافت بيش از حد مايع و سركوب AVP است.
تشخيص ديابت بيمزه براساس تست محروميت از آب صورت مي گيرد. در بيماران حامله اي كه جنين زنده ماندني دارند اين آزمايش بايد با كنترل دقيق وضعيت جنين صورت گيرد. كم آبي (دهيدراتاسيون) در DI همراه با افزايش اسمولاليته سرم وكاهش قدرت تغليظ ادرار مي باشد. تجويز داخل بيني استات دسموپرسين باعث افزايش غلظت ادرار و تأييد تشخيص مي شود و استفاده از آن براي مادر و جنين بدون عارضه است.
بيماري هاي تيروئيد
عملكرد تيروئيد مادر در طول حاملگي طبيعي
شونده به هورمونهاي تيروئيد (TBG) به علت بالا رفتن محصولات كبدي در اثر استروژن، افزايش مي يابد و به علت اينكه مقادير كل تيروكسين (T4) و تري يدوتيرونين (T3) نيز افزايش مي يابند، غلظتهاي مقادير آزاد T3 وT4 در حاملگي طبيعي بدون تغيير باقي مي ماند. گنادوتروپين كوريونيك انساني (HCG) از نظره زنجيره?با TSH يكسان است و ه همين جهت ارتباط معكوسي بين سطوح اين دو هورمون در حاملگي وجود دارد.
هيپوتيروئيدي مادري
هيپرتيروئيدي مادري
جدول 10:علل هيپرتيروئيديسم
بیماری گریوز |
شايعترين علت هيپرتيروئيدي در حاملگي بيماري گريوز است. تشخيص بر اساس تظاهرات سه گانه اي است كه عبارتند از هيپرتيروئيدي همراه با گواتر منتشر، مشكلات چشمي (خصوصاً اگزوفتالمي و مشكلات پوستي (درموپاتي). بيماري گريوز يک اختلال اتوايميون است كه در آن ايمنوگلوبولينهاي تحريك كننده تيروئيد موجود در گردش خون (TSIs) به گيرنده هاي TSH سلولهاي فوليكولر تيروئيد متصل شده و باعث تحريك ساخته شدن و ترشح هورمونهاي تيروئيد مي شوند. بيمار ممكن است ساير بيماريهاي اتوايميون را داشته باشد كه شامل لوپوس اريتماتوي سيستميک، مياستني گراو و ترومبوسيتوپني اتوايميون مي باشند.
تشخيص هيپرتيروئيدي در حاملگي مي تواند مشكل باشد زيرا بيمار ممكن است از علائمي شكايت كند كه در حاملگي طبيعي شايع باشند. اين علائم شامل تنفس سطحي، طپش قلب و عدم تحمل گرما است. علائم و نشانه هاي هيپرتيروئيدي كه در حاملگي ديده نمي شوند و ما را به سمت تشخيص هدايت مي كنند عبارتند از كاهش وزن يا افزايش ناچيز وزن و افزايش حركات روده اي. ارزيابي هاي آزمايشگاهي تشخيص را تأييد مي كند. T4 آزاد در بيماران هيپرتيروئيد بالا است. بندرت (3% تا 5% موارد) ممكن است سطح T4 طبيعي و T3 آزاد افزايش يافته باشد. هيپرتيروئيدي مي تواند بوسيله داروهاي ضد تيروئيد، جراحي يا يد راديواكتيو (I135) درمان شود. تمام اين درمانها در حاملگي
كنترانديكاسيونهايي دارد. پروپيل تيواوراسيل (PTU) و متي مازول (ناپازول) تريون آميدهايي هستند كه ساخته شدن هورمون تيروئيد را مهار مي كند. پروپيل تيواراسيل سطح T4 را سريعتر از متي مازول پايين مي آورد و در شروع درمان ارجحيت دارد. دوزي براي پروپيل تيواوراسيل توصيه مي گردد 300 تا 450 ميلي گرم در شروع است كه با مقدار نگه دارنده 50 تا 300 ميلي گرم روزانه، ادامه مي يابد. اين دارو معمولاً در سه دوز منقسم در زو تجويز مي شود. PTU و متي مازول هر دو از جفت عبور مي كنند و مي توانند اثرات مهاري بر روي عملكرد تيروئيد جنين داشته باشند. زمانيكه سطح T4 آزاد به مقادير حداكثر طبيعي رسيد بايد دوز PTU كم شود و به كمترين حدي كه بتواند اين سطح را نگه دارد، برسد تا خطر هيپوتيرويئدي در جنين كاهش يابد. در حين درمان عملكرد تيروئيد مادر بايد هر سه الي 4 هفته ارزيابي گردد تا بعنوان راهنما جهت تعيين مقدار دوز دارو مورد استفاده قرار گيرد.
قبل از شروع درمان، بايد شمارش پايه گلبولهاي سفيد همراه با شمارش افتراق آنها انجام شود. واكنشهاي ناخواسته PTU مشتملند بر راش پوستي (2 تا 8%)، اسپاسم برونشي، تب دارويي، هپاتيت، زخمهاي دهاني و آگرانولوسيتوپني ايديوپاتيك، آگرانولوسيتوپني ايديوپاتيك معمولاً در طي سه ماه اول درمان اتفاق مي افتد (يك مورد در 500 بيمار) و پس از قطع PTU قابل برگشت است. يك واكنش ناخواسته به يك تيوناميد ضرورتاً واكنش مشابهي را به تيوناميد ديگر پيشگويي نمي كند.
هردو PTU ومتي مازول پس از سه ماهه اول توسط غده تيروئيد جنين برداشت مي شوند. با دوزهاي PTU معادل 300 ميلي گرم در روز يا بيشتر، گواتر و هيپوتيروئيدي جنين گزارش شده اند، وبا دوزهاي كمتر از 300 ميلي گرم در روز، نتايج باليني جنيني معمولاً بهبود مي يابند و با دوزهاي كمتر از دويست ميلي گرم در روز، سطوح T4 جنيني مي توانند طبيعي باشند. در بعضي جنينهاي در معرض متي مازول، آپلازي لايه زيرين پوست (كوتيس) گزارش شده است، كه ممكن است مصرف PTU را در طي حاملگي ارجح سازد. پس از زايمان، زناني كه اين داروها ضد تيروئيد را دريافت مي كنند ممكن است مقادير چشمگيري از اين داروها را در شيرشان وارد سازند. اگر زنان دريافت كننده داروهاي ضد تيروئيد بخواهند به نوزادشان شير دهند، عملكرد تيروئيد نوزاد بايد بطور دوره اي كنترل شود تا از عدم تشخيص هيپوتيروئيدي نوزادي پيشگيري بعمل آيد.
بتا بلوكرها ممكن است در كاهش علايم شبه سمپاتيك هيپرتيروئيدي در جنيني كه سطوح هورمون تيروئيد وي توسط اشكال دارويي ديگري در حال كاهش است، مفيد باشند. بعلاوه، پروپرانولول تأثير مهاري بر تبديل محيطي T4 به T3 دارد و بدين ترتيب سطوح هورمون تيروئيد در گردش را كاهش مي دهد. اين فعاليت اضافه بر اثرات تيوناميدهاست. دوز توصيه شده پروپرانولول براي اين منظور باليني 20 تا 40 ميلي گرم خوراكي سه تا چهار بار در روز است.
اگر دوزهاي بسيار بالاي PTU (بيش از 300 ميلي گرم در روز) بطور مزمن براي كنترل هيپرتيروئيدي مادر مورد نياز باشند، ممكن است برداشتن تيروئيد با جراحي، يا تيروئيدكتومي ضرورت يابد. حذف طبي تيروئيد با I 131 نبايد در طي حاملگي مد نظر قرار گيرد زيرا احتمال حذف همزمان تيروئيد جنين وجود دارد. درمان قبل از زايمان با I 131 با دوز معمول منجر به قرار گرفتن جنين در معرض 0/75 تا 1/5 راد اشعه مي شود. مي توان به بيماراني كه سهواً در سه ماهه اول در معرض آن بوده اند. اطمينان داد كه تيروئيد جنين تا هفته 10 تا 12 حاملگي شروع به تغليظ يد نمي كند و حذف طبي تيروئيد مادر قبل از اين زمان قاعدتاً نبايد جنين را تحت تأثير قرار دهد. با اين حال در معرض قرارگيري پس از هفته ي12 حاملگي ممكن است منجر هب هيپوتيروئيدي مادرزادي شود. از لحاظ تئوريك ده روز تجوي PTU به مادر پس از برخورد اتفاقي با I 131 ممكن است با كاهش برداشت I 131 توسط تيروئيد جنين، براي جنين سودمند باشد.
بيمار با وخيمترين عارضه بيماري گريوز، طوفان يا بحران تيروئيدي ممكن است با تاكي كاردي، تب بالا، كلاپس عروقي و مرگ تظاهر كند. طوفان تيروئيدي از آزاد شدن مقادير فراوان هورمونهاي تيروئيد ناشي مي شود و اغلب توسط يك عامل استرس زا همچون عفونت (مثلاً پيلونفريت)، لمس و دستكاري غده تيروئيد، يا درد زايمان و خود زايمان زمينه سازي مي شود. طوفان تيروئيدي يك مورد اورژانس است و بايد به شدت تحت درمان قرار گيرد. براي درمان ممكن است نياز به تجويز داروهاي متعدد براي يك تا دو هفته باشد(جدول 11). PTU بايد با دوزهاي بالا داده شود: 600 ميلي گرم خوراكي در ابتدا و سپس 300 ميلي گرم خوراكي هر شش ساعت. اگر بيمار قادر به تحمل داروهاي
خوراكي نباشد، تيوناميدها را مي توان از طريق لوله نازوگاستريك تجويز نمود. بعلاوه يديد سديم بايد روزانه به ميزان يك گرم در 500 سانتيمتر مكعب مايع تجويز شود تا آزاد شدن هورمونهاي ذخيره شده را مهار كند. براي كنترل تاكي كاردي و ساير علايم شبه سمپاتيك، پروپرانولون را ميت وان در صورتيكه شواهدي از بيماري قلبي وجود نداشته باشد به برنامه درماني افزود. دوز اوليه پروپرانولول 40 تا 80 ميلي گرم خوراكي هر 4 تا6 ساعت يا يك ميلي گرم در دقيقه داخل وريدي براي مدت 2 تا10 دقيقه با مونيتورينگ همزمان قبل مادر است؛ سپس مي توان دوز را، بسته به پاسخ قلبي بيمار تعديل كرد. دگزامتازون، يك ميلي گرم خوراكي يا عضلاني هر شش ساعت، يا هيدروكورتيزون، 100 ميلي گرم وريدي هر 8 ساعت، مي تواند تبديل محيطي T4 و T3 را مهار كنند. اكسيژن، ديژيتال، درمان جايگزيني مايعات و استامينوفن (بعنوان ضد تب) بايد در صورت نياز تجويز شوند.
جدول 11:درمانطوفان تيروئيدي
*پروپیل تیواوراسیل :600میلی گرم خوراکی (از طریق لوله نازوگاستریک )،سپس 300میلی گرم هر 6 ساعت |
ندولها و كانسر تيروئيد
شواهدي دال بر تأثير حاملگي بر پيشرفت كانسر تيروئيد يا كانسر تيروئيد بر نتيجه حاملگي در دست نيست. در نتيجه، كانسر تيروئيد يا سابقه آن كنترانديكاسيون مطلقي براي حاملگي محسوب نمي شود. اگر چه حاملگي كنتراانديكاسيوني براي جراحي تيروئيد نيست، ولي كنتراانديكاسيون براي درمان با I 131 مي باشد.
عملكرد تيروئيد جنين
كمبود هورمون تيروئيد طي دوران رشد جنيني و يا طي 2 سال اول زندگي مي تواند موجب آسيب مغزي غير قابل برگشت شود و شدت بيماري با شدت، طول مدت و سن جنيني كه هيپوتيروئيدي در آن اتفاق افتاده است در ارتباط است. اگر چه هيپوتيروئيدي نوزادي شايع نيست (1 در 4000تولد زنده در ايالات متحده)، علت بالقوه علاج پذيري براي عقب ماندگي ذهني است و لذا امروزه در اغلب برنامه هاي غربالگري خون نوزاد لحاظ شده است.
در حال حاضر هيپوتيروئيدي جنين با تزريق مستقيم هورمون جنيني از طريق آمنيوسنتز، قبل از تولد قابل درمان است. هيپرتيروئيدي نوزادي نيز قبل از تولد قابل درمان است. هيپرتيروئيدي نوزادي نيز قبل از تولد قابل تشخيص است و ممكن است به درمان پيش از توليد پاسخ دهد. تيروتوكسيكوز جنيني يا نوزادي در 1 از 70 مادر تيروتوكسيک اتفاق مي افتد. اين مورد از انتقال TSI از از خلال جفت ناشي مي شود وبيماري بالقوه وخيمي است كه ميزان مرگ و مير 10 تا 16% بعلت نارسي و نارسايي احتقاني قلبي دارد. بيماران هيپرتيروئيد حامله بايد مكرراً از لحاظ تاكي كاردي جنيني مورد ارزيابي قرار گيرند و رشد مناسب جنيني در فواصل زماني مورد تأييد قرار گيرند و رشد مناسب جنيني در فواصل زماني مورد تأييد قرار گيرد. گواتر جنين در سونوگرافي قابل شناسايي است و عملكرد تيروئيد جنين را مي توان با نمونه گيري از خون جنين تعيين كرد. از آنجا كه PTU و متي مازول از جفت عبور مي كنند، دوزهاي مادر را مي توان طوري تنظيم كرد كه هيپرتيروئيدي جنين را اصلاح كنند، سپس در صورت ضرورت مي توان T4 جانشين به مادر داد.
تشخيص تيروتوكسيكوز نوزادي معمولاً از لحاظ باليني واضح است و شيرخوار ممكن است گواتر، اگزوفتالمي، تاكي كاردي، تحريک پذيري و محدوديت رشد داشته باشد. احتمالاً مادر سابقه اي از هيپرتيروئيدي دارد و ممكن است سابقه داشتن شيرخواران مبتلا به اين بيماري را داشته باشد. موارد
خفيف تيروتوكسيكوز نوزادي نياز به درماني ندارند و علايم به موازاتي كه TSIهاي مادر از سيستم گردش خون جنين پاك مي شوند، فروکش مي كنند. بچه هاي شديداً سمپتوماتيک با پروپرانولول و PTU درمان مي شوند.
بيماريهاي پاراتيروئيد
هيپرپاراتيروئيدي
هيپرپاراتيروئيدي با افزايش شيوع مرگ و مير و ناتواني حول و حوش تولد همراه است، و لذا درمان مورد تأكيد قرار گرفته است. تا 50% نوزادان درمان نشده هيپوكلسمي و تتاني نشان خواهند داد كه ممكن است اولين معرف بيماري مادر باشد. اگر تشخيص براي اولين بار در طي حاملگي داده شود، برداشتن آدنوم از راه جراحي معمولاً انديكاسيون دارد، اگر چه گاهي ممكن است تلاش با درمان فسفات خوراكي (1 تا 1/5 گرم در روز در روزهاي منقسم) را مورد امتحان قرار داد. جز در موارد نادر درگيري پيشرفته كليه، ختم حاملگي مد نظر قرار نمي گيرد.
هيپوپاراتيروئيدي
بيماري آدرنال
اگر چه عوامل مسئول آن هنوز آشكار نشده اند و هيچ ارتباط سازگاري با افزايش مشاهده شده در آنژيوتانسين II يا پروژسترون وجود ندارد. آزمايشات عملكرد آدرنال بدون تغيير باقي مي مانند. همانند اختلالات آندوكرين ديگر، اختلالات عملكرد آدرنال معمولاً با عقيمي همراهند. هر چند نارسايي آدرنال و عملكرد بيش از حد آن مي توانند حاملگي را عارضه دارد سازند.
جدول 12:علل نارسايي آدرنال
اولیه (بیماری آدیسون |
توليد ناكافي كورتيكو استروئيدهاي آدرنال مي تواند مزمن يا حاد باشد. اگر چه بيشتر موارد نارسايي آدرنال در خارج از دوران حاملگي تشخيص داده مي شوند، بيماري ممكن است براي اولين بار در طي حاملگي روي دهد و تلاش باليني خاصي را طلب كند. شكل مزمن ميتواند با علايم و نشانه هاي غيراختصاصي متعددي تظاهر كند، درحاليكه شكل حاد مي تواند بصورت كلاپس عروقي ظاهر شود.
علايم و نشانه هاي نارسايي مزمن آدرنوكورتيكال در طي حاملگي مشابه همين علايم ر حالت غير حاملگي مي باشند و عبارتند از خستگي، هيپرپيگمانتاسيون، ضعف، بي اشتهايي، تهوع، استفراغ و كاهش وزن. از آنجا كه تمام اين مشكلات مي توانند در سير حاملگي طبيعي نيز ايجاد شوند، تشخيص باليني نارسايي آدرنوكورتيكال در حاملگي مي تواند دشوار باشد با اين حال، كاهش وزن پايدار يا تهوع و استفراغ بعد از سه ماهه اول، خصوصاً همراه با هريك از علايم و نشانه هاي ذكر شده بايد شك برانگيز باشد. تشخيص و درمان مناسب نارسايي آدرنوكورتيكال در طي حاملگي اهميت بسزايي دارند. اين موضوع هم بدليل خطرات مربوط به استرس اضافه شده حاملگي و زايمان وهم به دليل احتمال بيشتر بحران آدرنال است.
نارسايي آدرنال مي تواند اوليه (بيماري آديسون)، بعلت تخريب اتوايميون آدرنال يا سل، و يا ثانويه، اغلب به دليل گلوكورتيكوئيدهاي خارجي، باشد(جدول12). هنگامي كه بيماري آديسون مورد شك قرار گيرد، بايد يك نمونه خون، جهت تعيين سطوح كورتيزول و ACTH پلاسما گرفته شود (جدول13). سطح پلاسمايي كورتيزول كمتر از 20 ميكروگرم در دسي ليتر با بيماري اديسون سازگار است. درمان كه مشتمل بر تزريق داخل وريدي هيدروكوتيزون، 100 ميلي گرم هر6 ساعت است، بايد سريعاً آغاز شود. هنگاميكه نارسايي مزمن آدرنال مورد شك باشد و يا تأييد تشخيص نارسايي حاد آدرنال مورد نياز باشد، ازمايش تجويز ACTH قابل انجام است و سطح كورتيزول آزاد ادرار 24 ساعته را تعيين مي كنيم. درمان نگهدارنده از هيدروكوتيزون، 12 تا 15 ميلي گرم بر متر مربع سطح بدن در روز تشكيل شده است و در صورت ضرورت (كه توسط پتاسيم سرم تعيين مي شود)، فلوئودروكورتيزون استات (استات فلورينف (Florinef, acetate) 100 ميلي گرم در روز براي فعاليت مينرالوكورتيكوئيدي به آن اضافه مي شود.
درمان جانشيني كورتيزول اضافي در طي دوره هاي استرس عمده توصيه شده است ولي معيارهاي تجويز آن نسبتاً مبهم و آزادانه مي باشد(مثلاً آسيب فيزيكي، تب، جراحي). در اين موارد دوز دارو به حداقل 200 ميلي گرم در روز افزايش داده مي شود تا زماني كه استرس مدنظر بر ظرف شود. براي استرسهاي خفيف تر (مثلاً تهوع، استفراغ، تب خفيف)، دوز روتين روزانه دو برابر مي شود. از آنجا كه گلوكوكورتيكوئيدها از جفت عبور مي كنند، سركوب موقت محور هيپوتالاسمي - هيپوفيز - آدرنال - نوزاد ممكن است مشاهده شود و نوزاد ممكن است نياز به درمان جانشيني كورتيزول و همچنين درمان براي هيپوگليسمي پيدا كند، نتايج در نوزادان در موارد ديگر تغييري ندارند.
سندرم كوشينگ (هيپركورتيزوليسم)
اگر هيپرپلازي آدرنال در پاسخ به يك تومور توليد كننده ACT ايجاد شود، تشخيص، بيماري كوشينگ خواهد بود. افراد مبتلا چاق، داراي فشار خون و پرمو هستند و شكايات عمومي از جمله ضعف، ايجاد كبودي به آساني و ناپايداري عاطفي دارند. H خصوصيات توصيف شده كلاسيک سندرم كوشينگ، مشتمل بر صورتهاي گرد با گونه هاي پر،
جدول 13:تشخيص آزمايشگاهي نارسايي آدرنوکورتيکال
بیماری آدیسون |
پاسخ طبیعی |
طبیعی |
آزمایش |
دوبرابر شدن کورتیزول در ساعت >اول |
دوبرابر شدن کورتیزول در ساعت <اول |
|
تحریک با کورتیکو تروپین |
افزایش در بیماری اولیه |
افزایش در طی حاملگی |
5پیکوگرم در میلی لیتر درسه ماهه اول |
هورمون ادرنوکورتیکو تروپیک پلاسما |
کاهش |
افزایش در طی حاملگی |
میکروگرم در دسی لیتر در سه ماهه اول9 |
کورتیزول ناشتای پلاسما |
همراه با افزايش توزيع مركز چربي مي شوند. عدم تحمل به گلوكز، آكنه و استئوپوروز نيز در بيماران درمان نشده شايع اند.
تشخيص سندرم كوشينگ در حاملگي ممكن است مشكل باشد چرا كه بسياري از علائم و نشانه هايي كه قبلاً ذكر شده اند، ممكن است در حاملگي طبيعي نيز ديده شوند. با اين حال پرموئي و آكنه اختصاصاً چشم گير مي باشند. اين بيماران سطوح افزايش يافته اي از كوتيزول پلاسما دارند ك تغييرات شبانه روزي در آن ديده نمي شود و با دگزامتازون سركوب نمي شود(جدول14). به علت احتمال كارسينوم آدرنال، كليه چنين بيماراني بايد با روشهاي مناسب آزمايشگاهي و راديوگرافي بدقت مورد بررسي قرار گيرد. درحضور علايم كوشينگ، كانسرهاي آدرنال عموماً بسيار بيرگ (6سانتيمتر) بوده و در سي تي اسكن به آساني قابل كشف مي باشند.
سندرم كوشينگ در حاملگي با افزايش شيوع سقط جنين، زايمان زودرس، ديابت، فشار خون، و تولد نوزاد مرده همراه مي باشد. در نتيجه، ارزيابي دقيق جنين ضروري است.
هيپرپلازي مادرزادي آدرنال
جدول14:تشخيص آزمايشگاهي هيپرکورتيزوليسم
سندرم کوشینگ |
پاسخ طبیعی |
طبیعی |
آزمایش |
افزایش بیشتر و فقدان تغییرات شبانه روزی |
افزایش در طی حاملگی |
9 میکرو گرم در دسی لیتر در سه ماهه اول |
کورتیزول ناشتای پلاسما |
- |
- |
میکرو گرم در دسی لیتر در سه ماهه اول 4 |
کورتیزول پلاسما بعد ازظهر |
افزایش بیشتر |
فزایش در طی حاملگی |
100- میکرو گرم در دسی لیتر در سه ماهه اول 30 |
کورتیزول آزاد ادرار 24 ساعته |
بسیار پائین یا غیر قابل کشف |
افزایش در طی حاملگیا |
میکرو گرم در دسی لیتر در سه ماهه اول 23 |
هورمون آدرنورکوتیکوتروپین پلاسما |
اگرچه ندرتاً ممكن است با موارد كمبود آنزيم 11- بتا هيدروكسيلاز يا 18 - هيدروكسي استروئيد دهيدروژناز مواجه شويم. بعلت اينكه اين كمبودهاي آنزيمي از نوع آتوزوم مغلوب مي باشند، بيماري با اين تشخيص شانس بسيار كمي براي داشت فرزند مبتلا دارد، مگر اينكه با پدر بچه نسبتي داشته باشد.
تقريباً 90% از بيماران با CAH در طي حاملگي كمبود نسبي يا كامل آنزيم 21- هيدروكسيلاز دارند. كاهش متعاقب آن در توليد كورتيزول منجر به افزايش تحريك ACTH مي شود
در بعضي موارد بيمار حامله، خود مبتلا به CAH نيست ولي فرزند قبلي اين اختلال را داشته است. تشخيص هيپرپلازي مادرزادي آدرنال در جنين از قديم بر پايه اندازه گيري 17 - آلفا هيدروكسي پروژسترون در مايع آمينون بوده است. هرچند تكنيك هاي ژنتيك ملكولي امروزه براي ارزيابي جنين هاي در معرض خطر در دسترس مي باشند كه به صورت نمونه برداري از ويلي هاي كوريوني (CVS) و مطالعه سلولهاي ويلي هاي كوريوني يا آمنيوسيتها انجام مي شود. جنين مبتلا مقادير زيادي استروئيدهاي آندروژني توليد خواهد كرد كه مي توانند موجب مردانه سازي سوند. درمان جنيني شامل تجويز دگزامتازون خوراكي به مادر، دو بار در روز كه در هفته 6 يا 7 حاملگي شروع شود مي تواند از اين امر پيشگيري نمايد. در صورتي كه مطالعه CVS يا آمنيوسيت ها مويد عدم نقص آنزيمي در جنين باشد، درمان قطع مي شود.
نوزاد با دستگاه تناسلي مبهم نياز به تشخيص، درمان و تعيين جنسيت سريع دارد. كاريوتيپ، الكتروليتها، 17- آلفا هيدروكسي پروژسترون و 17 - كتواستروئيدهاي ادراري بايد به سرعت مورد ارزيابي قرار گيرند. تظاهرات باليني كمبود كورتيزول و آلدوسترون مي توانند شامل هيپوگليسمي، هيپرپيگمانتاسيون، دوره هاي آپنه، تشنج، استفراغ، هيپركالمي، دهيدراسيون، هيپوتانسيون، كلاپس عروقي و شوک باشند. احياي بيمار نيازمند تجويز هيدروكورتيزون و هيدراتاسيون با سالين / گلوكز است. افزايش فعاليت رنين پلاسما بر نياز به درمان جانشيني مينرالوكورتيكوئيدي دلالت دارد. نهايتاً درمان نگهدارنده با هيدروكورتيزون (گلوكوكورتيكوئيد) و فلوروكورتيزون (مينرالوكورتيكوئيد) به ترتيب بر اساس 17- آلفا هيدروكسي پروژسترون و اندازه گيري فعاليت رنين پلاسما هدايت مي شوند. درمان ناكافي با بلوغ زودرس اسكلتي همراه است، در حالي كه درمان بيش از حد منجر به كند شدن بلوغ اسكلتي مي شود. اين اميد وجود دارد كه با استفاده از متغيرهاي باليني چون شروع رشد قد و وزن براي هدايت درمان جايگزيني، قد متوسط پس از بلوغ را در بيماران با اين اختلال بهبود بخشد (يعني صدک چهارم براي مردان و صدك 25 براي زنان).
فئوكروموسيتوم
تشخيص فئوكروموسيتوم بهتر از همه با اندازه گيري مقادير كاتكولامينهاي ادرار 24 ساعته انجام مي گيرد كه مقادير طبيعي آنها توسط حاملگي تحت تأثير قرار نمي گيرند. اگر تشخيص توسط معيارهاي آزمايشگاهي صورت گرفته باشد، محل تومور بايد با استفاده از تركيبي از سي تي اسكن شكمي و نمونه گيري وريدي انتخابي كه مورد نياز باشد، مشخص شود. هشتاد درصد اين تومورها به صورت يكطرفه در يك آدرنال قرار گرفته اند، 10-15% دو طرفه اند و 10% در نواحي ديگر چون ناف كليه، عقده Zuckerkandl و زنجيره سمپاتيك اطراف آئورت يافت مي شوند.
بعلت مرگ و مير و ناتواني بالاي همراه با اين وضعيت، پس از قطعيت تشخيص، برداشتن جراحي تومور در طي حاملگي انديكاسيون دارد. بيمار بايد از قبل با آلفا و بتا بلوكرها، معمولاً فتوكسي بنزامين و پروپرانولول براي يك تا دو هفته قبل از جراحي درمان شود تا شانس كنترل موفقيت آميز علايم در حين عمل جراحي بيشتر شود. براي به حداكثر رساندن نتيجه بخشي درمان براي مادر و جنين، مراقبت چند جانبه ضروري است.
بيماري هاي پوستي
تغييرات فيزيولوژيك در طي حاملگي
بيماريهاي پوستي مختص حاملگي
كلستاز داخل كبدي حاملگي
هر پس حاملگي (Herpes Gestationis)
جدول 15:بيماريهاي پوستي در حاملگي
درمان |
نتیجه حول و حوش زایمان |
خصوصیات بالینی |
شیوع |
بیماری |
ضد خارشها،انتی هیستامین ها،کلسیترامین |
افزایش ناتوانی |
یرقان،خارش ،افزایش در تستهای کارکرد کبدی،50/0عود در حاملگیهای بعدی |
شایع |
کلستاز داخل کبدی حاملگی |
ضد خارشها ،آنتی هیستامین ،استروئید ها |
افزایش ناتوانی |
خارش شدید ،پاپولها ،پلاکها و بولها |
نادر |
هرپسgestationis |
ضد خارشها،استروئیدها |
بدون تاثیر |
پلاکها و بولها |
شایع |
پاپولها و پلاکهای خارش دار حاملگی |
آنتی بیوتیکها ،درمان حمایتی |
موازی با شدت بیماری مادر |
پوستول ها |
نادر |
زرد زخم هرپتی فرم |
تره تینوئین،بنزوئیل پراکسید |
بدون تاثیر |
- |
شایع |
اکنه ولگاریس |
جراحی |
متاستازهای جفتی گزارش شده اند |
ضایعات پوستی پیگمانته |
نادر |
ملانوم بدخیم |
پاپولها و پلاكهاي كهيري خارش دار حاملگي
زرد زخم هرپتي فرم
تعيين كننده سلامت جنين ضروري مي باشند.
بيماريهاي پوستي غير اختصاصي در حاملگي آكنه و لگاريس
ملانوم بدخيم
بيماريهاي جراحي در حاملگي
آپانديسيت
تشخيص پاتولوژي داخل شكمي در يك زن باردار مي تواند مشكل باشد. به موازات رشد رحم باردار در طي حاملگي، روده تدريجاً به سمت بالا و عقب تغيير مكان مي يابد. از آنجا كه در اين حالت صداهاي روده را مي توان تنها در قسمت بالاي شكم شنيد، فقدان صداهاي روده ممكن است مورد توجه قرار نگيرد. آپانديس نيز رفته رفته وضعيت نزديكتر به سر مي يابد و التهاب و درد مرتبط با آن پس از سه ماهه اول حاملگي ديگر محدود به ربع تحتاني راست شكم نمي شود. بي اشتهايي، تهوع و استفراغ، تغيير در عادات روده اي و حتي درد شكمي يا اپيگاستريك مي توانند بخشي از حاملگي طبيعي باشند و بدين ترتيب ممكن است بررسيهاي آزمايشگاهي نيز كمك كنند نباشند، چرا كه لكوسيتوز خفيف در حاملگي طبيعي شايع است. معهذا، به نفع بيمار است كه ضريب بالايي از شك به اين بيماري را در ذهن داشته باشيم چرا كه تشخيص و درمان با تأخير مي توانند نتايج مصيبت باري به همراه داشته باشند. يك آپانديس پاره شده در حاملگي بخوبي در شكم محدود نمي شود و لذا وضعيت بسياري وخيمي به وجود خواهد آمد.
بيمار معمولاً با درد اطراف ناف يا پهلوي راست تظاهر مي كند كه با دستكاري رحم تشديد مي شود. قرار دادن بيمار بر پهلوي چپ اجازه مي دهد كه رحم از پهلوي راست دور شود و اين كار ممكن است معاينه را آسانتر كند 30 درصد آپانديسها در موقعيت رتروسكال قرار دارند. در اين وضعيت شكايت تظاهر كننده مي تواند درد پهلوي راست يا پا و يا درد در معاينه ركتال باشد و ممكن است بيمار علايم عضله
پسوآس يا ابتوراتور داشته باشد. نشان هاي بي اشتهايي، تهوع و استفراق نسبت به حاملگي طبيعي افزايش يافته اند. شمارش گلبولهاي سفيد خون ممكن است بطور چشمگيري بالا باشد، و بيمار ممكن است تبدار باشد، خصوصاً پارگي آپانديس يا پريتونيت ژنراليزه بوجود آمده باشد. ارزيابي سونوگرافي مي تواند به رد تشخيصهاي ديگر كمك كند ولي عموماً نمي تواند تشخيص آپانديسيت را تأييد كند، چراكه امواج ماوراء صوت به طور بسيار ضعيفي به ساختمانهاي پر از گاز نفوذ مي كنند. يك راديوگرافي ساده شكم براي تشخيص سطوح هوا مايع و يا هواي آزاد در حفره شكم بسيار كمك كننده بوده و معمولاً جنين را به ميزان كمتر از 300 ميلي راد در معرض اشعه قرار مي دهد. هنگامي كه تشخيص آپانديسيت عمودي در سمت راست خط واسط بهترين ميزان ديد را فراهم مي آورد.
انسداد روده
كوله سيستيت
درمورد كوله سيستكتومي با لاپاروسكوپي باز در سه ماهه دوم نتايج خوبي گزارش شده است. مرگ و مير مادر به حداقل مي رسد و مرگ ومير جنين معمولاً كمتر از 5 درصد است.
پانكراتيت
بيماري كبد
بيماري اولسرپپتيك
تروماي مادر
تغييرات فيزيولوژيك در حاملگي
هيپرونتيلاسيون از سه ماهه اول، احتمالاً در پاسخ به سطوح افزايش يافته پروژسترون شروع مي شود. به علت بالا رفتن تدريجي ديافراگم توسط رحم در حال بزرگ شدن، ظرفيت باقيمانده عملي، حجم باقيمانده، و حجم ذخيره بازدمي همگي كاهش مي يابند، در حاليكه حجم ذخيره دمي افزايش مي يابد. زن باردار طبيعي در هنگام ترم، آلكالوز تنفسي مزمن و فشار دي ا كسيد كربن كمتر از 30 ميلي متر جيوه دارد. 75% زنان حامله در سه ماهه سوم درجاتي از تنگي نفس را تجربه مي كنند. اگر چه فشار اكسيژن خون شرياني معمولاً با پيشرفت به سمت ترم افزايش مي يابد، در وضعيت خوابيده به پشت هيپوكسمي متوسطي مي تواند بوجود آيد. بدين ترتيب يک زن باردار در سه ماهه مياني كه در اتاق اورژانس به پشت خوابيده است ممكن است هيپوتانسيو، برادي كارد، نسبتاً هيپوكسميک و آنميک باشد كه همه بعلت تغييرات فيزيولوژيک طبيعي در حاملگي هستند.
اقدامات احيا (ABC)
اگر كاركرد قبلي از كفايت لازم برخوردار باشد، بايد توجه را معطوف حفظ حجم كافي در گردش نمود. يك يا دو آنژيوكت وريدي كلفت بايد كار گذاشته شوند و محلول رينگرلاكتات بايد انفوزيون شود. از انفوزيون حجمهاي زياد كلريد سديم بايد اجتناب نمود، چراكه مي تواند منجر به اسيدوز هيپوكلرميك شده و اسيدوز لاكتيك ناشي از خون رساني ضعيف بافتي را تشديد نمايد. اگر بيمار در حال خونريزي باشد
بايد چند واحد گلبولهاي قرمز متراكم سفارش داد تا به محض آماده شدن تجويز شوند.
اگر ايست قلبي اتفاق افتاده باشد، احياي كامل بايد مانند هر بيمار ديگري شروع شود. احياي قلبي ريوي (CPR) حداكثر تا 30% برون ده طبيعي قلب را ايجاد مي كند و CPR يك زن حامله در وضعيت خوابيده به پهلوي چپ تاثيري حتي كمتر از اين خواهد داشت. لذا بايد بيمار را در وضعيت خوابيده به پشت نگاه داشت و كسي را مامور كرد تا با دست رحم را از روي وناكاوا برداشته و آن را بالا نگهدارد. مي توان فرض كرد كه خونرساني به رحم در حين CPR ناچيز و قابل اغماض است. توافق عمومي بر اين است كه يك جنين مي تواند آسفيكسي كامل را حداكثر 4 تا 6 دقيقه تحمل كند. اگر عملكرد قلبي ظرف 4 دقيقه از زمان ايست قلبي باز نگردد و جنين هنوز زنده باشد، يك عمل جراحي سزارين كلاسيک غير استريل اورژانس بايد بدون بيهوشي در كنار بستر بيمار انجام شود و رحم و برش شكمي به سرعت بسته شوند. اگر ايست قلبي بيش از 6 دقيقه طول كشيده است ولي فعاليت قلب جنين ادامه دارد، باز بايد زايمان انجام شود چراكه علاوه بر احتمال نجات جنين، تخليه رحم با بهبود ديناميک قلبي عروقي روند CPR را تسهيل خواهد كرد.
كالج آمريكايي زنان و مامايي توصيه مي كند كه هر زن حامله اي كه بعد از هفته 22 تا 24 حاملگي قرباني تروما واقع شود بايد براي حداقل 4 انقباض در ساعت مشاهده شود، اگر پارگي پرده ها، خونريزي، آريتمي جنيني، يا كند شدن ضربان قلب جنيني اتفاق افتد، يا اگر مادر بشدت مورد صدمه واقع شده باشد، بايد حداقل براي 24 ساعت تحت مونيتورينگ جنيني مداوم قرار گيرد.
تروماي شكمي
جدا شدگي جفت يا پارگي رحم مي تواند بدنبال شكستگي لگن يا آسيب از كاهش شتاب ناگهاني بوقوع پيوندند، جدا شدگي جفت با دردشكمي، حساسيت يا تحريك پذيري رحمي، وكاهش ضربان قلب جنين همراه است. اگر بيمار از ساير جهات وضعيت پايداري دارد و قابليت زنده ماند جنين به اثبات رسيده است زايمان اورژانس بايد مد نظر قرار گيرد. پارگي رحم معمولاً منجر به خونريزي واژينال، افت فشار خون، فقدان حركت قلبي جنيني و هماتوري در صورتيكه پارگي ديواره قدامي رحم را درگير كرده باشد، ميشود بيمار را بايد بوضعيت پايدار رساند و لاپاراتومي بايد بسرعت ممكن انجام گيرد. درمورد احتمال هيستركتومي بايد مشاوره انجام شود واحدهاي متعددي ازگلبولهاي قرمز متراكم فراهم آورده شوند.
اگر بيمار در وضعيت پايدار است و سي تي اسكن يا ساير مطالعات راديولوژيك براي مقاصد تشخيصي ضروري مي باشند. بايد آنها را انجام داد. در صورت ممكن بيمار را بايد در وضعيتي قرار داد (يک بالش در زير يكي از باسن ها) تا رحم از روي وناكاوا كنار برود. متوسط تابش اشعه كه از روشهاي استاندارد راديولوژيك ناشي مي شود، كمتر از دوز حداقل همراه با تراتوژني جنيني تأثير برروي رشد آن است. جنين قبل از هفته 15 بيشترين آسيب پذيري را دارد كه در اين هنگام اشعه به ميزان 10 راد يا بيشتر مي تواند موجب عقب ماندگي ذهني شود. در هفته هاي 16 تا 25 اين خطر بنحو قابل ملاحظه اي كمتر است و اعمال راديولوژيک در هفته 25 يا پس از آن حداقل خطر را ايجاد مي كند اغلب مولفين محدود كردن تابش اشعه به جنين را به كمتر از 5 راد توصيه مي كند. بيشتر عكسهاي ساده راديوگرافي دوز كمتر از 1
راد دارند. يك سي تي اسكن شكمي معادل 2 تا 2/6 راد اشعه به جنين خواهد تاباند. MRI نياز به اشعه يونيزان نداشته، لذا خطري را در كليه سنين بارداري به همراه ندارد. مراقبتهاي طبي و جراحي به هيچ وجه نبايد به علت حامله بودن بيمار به مخاطره افتند. اگر بيمار خون Rh منفي دارد و قبلاً حساس نشده است، ايمونوگلبولين (Rho(D او را در صورت خونريزي جنين به مادر حفاظت خواهد كرد.
تروما نافذ شكمي
تصميم در مورد تخليه رحم بايد در مورد هر بيمار بطور جداگانه گرفته شود. اگر صدمه داخل رحمي وسيع وجود داشته باشد، اگر حاملگي نزديك به ترم باشد، اگر شك قوي به خونريزي جنيني وجود داشته باشد يا اگر عدم كفايت جفتي رحمي موجود باشدع جنين بايد به دنيا آورده شود و سرتاسر رحم مورد تجسس قرار گيرد. اگر رحم آسيب نديده باشد يا آسيب بدون داخل شدن به حفره رحمي قابل ترميم باشد، اگر جنين قابليت زنده ماندن را از پيش داشته باشد و يا مرده باشد، ويا اگر اندازه رحم امكان تجسس كافي حفره شكمي را ندهد، مي توان مادام كه وضعيت پايدار است، از انجام هيستروتومي اجتناب كرد.
به موازات پيشرفت حاملگي اعضاء داخل شكمي به سمت بالاي شكم فشرده مي شود. زخمهاي نافذ در اين ناحيه خصوصاً تروماتيك مي باشند چرا كه اعضاء متعددي آسيب مي بيند كه به ترتيب كاهش شيوع عبارتند از : روده كوچك كبد، كولون و معده. به اين دليل بيساري از مؤلفين توصيه مي كنند كه زخمهاي بالاي شكمي در تمام بيماران حامله با لاپاراتومي مورد بررسي قرار گيرند. انتي بيوتيكهاي وسيع الطيف بايد تجويز شوند و درمان توكوليتيك مي تواند با احتياط در دوران پس از عمل مورد استفاده قرار گيرد. داروهاي مولد ? تأثيرات قلبي عروقي برروي مادر و جنين دارند كه ممكن است ارزيابي بعد از عمل را منحرف كند، در حاليكه سولفات منيزيم تهوع، استفراغ و سرگيجه مادر را به همراه دارد. حفظ حجم داخل عروقي طبيعي و توجه دقيق به تعادل مايعات اهميت بسزايي دارند.
تروماي سر
سوختگي ها
شوک هيپوولميك مي تواند، خصوصاً ظرف 36 ساعت اول بوقوع پيوندد. مراقبت و درمان براي راههاي هوايي در سوختگي بايد براي بيماران حامله مشابه بيماران غير حامله باشد. با اين حال، بيمار قرباني سوختگي حامله نيازمند توجه خيلي دقيق به تعادل مايعات با در نظر داشتن حجم داخل عروقي افزايش يافته و ديناميك قلبي عروقي تغيير يافته همراه با حاملگي است. وضعيت جنين مستقيماً مرتبط با كفايت خونرساني جفتي رحمي است و احياء ناكافي مايعات با نتايج بدي همراه است. اگر بيش از 50% از سطح بدن بيمار درگير باشد، زايمان فوري جنين داراي قابليت زنده ماندن بايد مد نظر قرار گيرد. با اين حال در بعضي موارد، احياء با مايعات و مونيتورينگ دقيق جنيني مي تواند امكان بتعويق انداختن زايمان را فراهم كنند.
آسيب حرارتي موجب افزايش سطوح پروستاگلاندين و افزايش استعداد به عفونت مي شود. اين عوامل اغلب سهمي در زايمان نارس دارند. از آنجا كه عوارض معمول همراه با درمان توكوليتيك ممكن است توسط بيمار قرباني سوختگي حامله قابل تحمل نباشند، توكوليتيكهابايد با دقت بسيار زياد مورد استفاده قرار گيرند و يا اصلاً استفاده نشوند. ايندومتاسين (Indocin) ايمن ترين دارو براي استفاده قبل از هفته 32 يم باشد. اگر نظارت جنين (24هفته حاملگي يا بيشتر دلالت بر به مخاطره افتادن جنين عليرغم احياء مناسب مادر داشته باشد، جنين بايد بدنيا آورده شود.
آسيب الكتريكي
خلاصه نكات
*متخصص زنان و مامايي بايد کاملا با تغييرات فيزيولوژيک طبيعي حاملگي آشنا باشد چرا که اين تغييرات تظاهر بسياري از بيماريها و همچنين درمان آنها را تحت تاثير قرار مي دهند . |
منبع :نشریه مامایی و بیماریهای زنان نفورث(جلد اول)
/ک