پولس و شريعت (4)
نويسنده:مهراب صادق نيا
7. معناى طرد شريعت نزد پولس
مفسران يهودى و مسيحىِ پولس در پاسخ به اين پرسش اختلاف نظر دارند، حتى مفسران مسيحى نيز رأى واحدى ندارند. شايد بخشى از اين مناقشه بدان دليل باشد كه پولس در نوشته هايش كلمه عبرى تورات را به كار نمى برد، بلكه از كلمه يونانى نوموس [82] ما بر اساس همان وعده پيشين، مى كوشيم تا براساس گفته هاى پولس داورى كنيم نه تفسير مفسرانى كه بر مشرب خود سخن گفته اند. براى رسيدن به يك داورى درست بحث را اين گونه آغاز مى كنيم:
يكم: در مجموعه رساله هاى پولس فراوان ديده مى شود كه او دست كم بر برخى از احكام شرعىِ موجود در عهد عتيق تأكيد دارد. از آن جمله مى توان موارد زير را برشمرد:
ـ لهذا دروغ را ترك كرده و هركس با همسايه خود راست بگويد، زيرا ما اعضاى يكديگريم (افسسيان 4:25).
ـ هر قسم تلخى و غيظ و خشم و فرياد و بدگويى و خباثت را از خود دور كنيد (افسسيان 4:31).
ـ به يكديگر دروغ مگوييد (كولسيان 3ـ9).
ـ اى فرزندان، والدين خود را در همه چيز اطاعت كنيد، زيرا كه اين پسنديده است در خداوند (كولسيان 3:20).
ـ اى فرزندان والدين خود را در خداوند اطاعت نماييد، زيرا كه اين انصاف است. پدر و مادر خود را احترام نما كه اين اول حكم با وعده است (افسسيان 6:1 و 2).
ـ اما زنا و هر نوع ناپاكى و طمع هرگز در ميان شما مذكور هم نشود، چنان كه مقدسين را مى باشد و نه قباحت و بيهوده گويى و چرب زبانى كه اين ها شايسته نيست بلكه شكرگذارى، زيرا اين را تعيين مى دانيم كه هيچ زانى يا ناپاك يا طمّاع كه بت پرست باشد، ميراثى در ملكوت مسيح و خدا ندارد (افسسيان 5:3ـ 5).
ـ و اعمال جسم آشكار است يعنى زنا و فسق و ناپاكى و فجور و بت پرستى و جادوگرى و دشمنى و نزاع و كينه و خشم و تعصب و شقاق و بدعت ها، و حسد و قتل و مستى و لهو و لعب و امثال اينها كه شما را خبر مى دهم، چنان كه قبل از اين خبر دادم كه كنندگان چنين كارهايى وارث ملكوت خدا نمى شوند (غلاطيان 5:19ـ21).
ـ فريب مخوريد زيرا فاسقان و بت پرستان و زانيان و متنعمان و لوّاط و دزدان و طمعكاران و ميگساران و فحاشان و ستمگران، وارث ملكوت خدا نخواهند شد (اول قرنتيان 6:10).
ـ از زنا بگريزيد (اول قرنتيان 6:17).
دوم: تفاوت پولس در تأكيد بر اين احكام شرعى با تأكيدى كه عهد عتيق بر اين احكام دارد بسيار متفاوت است. عهد عتيق اين احكام را احكام ايجابى تأسيسى قلمداد مى كند. به عبارتى، در عهد عتيق مصدر اين احكام يك نيروى بيرونى است (= خدا) به اين بيان كه اگر دزدى، قتل، زنا و دروغگويى بد است، بدان دليل است كه خدا گفته است و اگر احترام به پدر و مادر خوب است و لازم الاجرا بدان جهت است كه خدا خواسته است. اما پولس چنين رأيى ندارد. او به نوعى اطاعت درونى و باطنى فرامى خواند: «زيرا مختونان ما هستيم كه خدا را در روح عبادت مى كنيم» (فيلپيان 3:3) و اين احكام زائيده همان اطاعت روحانى و به عبارتى ايمان است. او معتقد است زندگانى جسمانى و زمينى براى خود اقتضائاتى دارد: و اعمال جسم آشكار است، يعنى زنا، و فسق و ناپاكى و فجور و بت پرستى و جادوگرى و دشمنى و نزاع و كينه و خشم و تعصب و شقاق و بدعت ها و حسد و قتل و مستى و لهو و لعب و امثال اينها» (غلاطيان 5:19ـ21) و زندگى روحانى هم براى خود اقتضائاتى دارد و لوازمى، ليكن ثمره روح محبت و خوشى و سلامتى و حلم و مهربانى و نيكويى و ايمان و تواضع، پرهيزكارى است (غلاطيان 5:22).
شخص با ايمان چون جسم خود را به همراه مسيح بر صليب ميخكوب كرد و يك زندگانى روحانى و تازه برگزيده، پس از آن خواهش ها كنده شده و به ثمرات زندگى روحانى مى رسد و آنانى كه از آن مسيح مى باشند جسم را با هوس ها و شهواتش مصلوب ساخته اند (غلاطيان 5:24) و چون چنين كرده اند، در يك اطاعت روحانى بر اساس محبت، خوشبينى، سلامتى، حلم، مهربانى و نيكويى، ايمان، تواضع و پرهيزكارى رفتار خواهند كرد; بى آن كه امرى باشد و يا دستورى ايجابى آنان را به اين سمت كشانده باشد. اين ثمره زندگى روحانى آنهاست: «اما مى گويم به روح رفتار كنيد پس شهوات جسم را به جا نخواهيد آورد» (غلاطيان 5:16).
اعمالى را كه انسان بر اساس روح انجام مى دهد، اعمال تشريعى به شمار نمى آيند. چه اين كه او خود مى گويد: «اگر از روح هدايت شويد زير شريعت نيستيد» (غلاطيان 5:18) ولى هيچ شريعتى هم با اين اعمال در تضاد و تغاير نيست: «كه هيچ شريعتى مانع چنين كارها نيست» (غلاطيان 5:23). بر اين اساس، مى توان گفت كه بر اساس انديشه پولس از آن جا كه در زندگى جديد جايى براى گناه نيست، براى شريعت هم جايى نيست; يعنى از آن جا كه بشر يك زندگى روحانى يافته كه در آن تمايلى به گناه ندارد، پس به شريعت نيازى نيست و او مى تواند بدون فرمان بيرونى مطيع باشد و از خطا بپرهيزد. اما اگر كسى هنوز تمايل دارد كه گناه كند، اين بدان معناست كه او هنوز هم دربند يك زندگى جسمانى است وهنوز نتوانسته است به يك زندگى روحانى دست يابد.
بدين ترتيب، تأكيد پولس بر اين احكام، نه از آن جهت است كه آنها حكمى از احكام شريعتند، بلكه از آن جهت است كه اين احكام از لوازم زندگانى روحانى است. مراد پولس اين است كه دست يافتن به زندگى جديد كه يك زندگى روحانى است، لوازمى دارد ازآن جمله دورى ازپاره اى آلودگى هاست. به اين جمله پولس توجه كنيد: «به يكديگر دروغ مگوييد، زيرا آن طبيعت كهنه وفاسد شما كه دروغ مى گفت ديگر مرده و از بين رفته است» (ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، كولسيان 3:9). پولس دراين جمله براى اين كه چرايى پرهيز از دروغ را بيان كند، نمى گويد چون امر شده ايد كه پرهيز كنند، بلكه مى گويد چون دروغ زاييده طبيعتى كهنه است كه شما آن را با ايمان به مسيح از خود دور كرده ايد و به يك زندگى جديد روى آورده ايد و «زندگى كاملا تازه اى در پيش گرفته ايد كه طى آن درشناخت راستى ترقى مى كنيد و مى كوشيد هر روز بيشتر شبيه مسيح خالق اين زندگى تازه بشويد» (ترجمه تفسيرى كتاب مقدس، كولسيان 3:10). بنابراين، دعوت پولس به احكام شرعى نيست، بلكه به يك زندگى روحانى است وتن دادن به اقتضائات آن.
سوم: نكته سوم كه شايد نتيجه گيرى نهايى در پاسخ به پرسش پيشين باشد، اين است كه پولس مبلغ شريعت نيست و براى آن در رهايى انسان نقشى در نظر نمى گيرد، زيرا از اعمال شريعت هيچ بشرى عادل شمرده نخواهد شد (غلاطيان 2:16). او عنصر شريعت و جوهره تشريع را نفى مى كند و معتقد است كه شريعت توانايى رهايى انسان را از گناه ندارد و تأكيدش بر پاره اى از احكام شرعى از آن جهت نيست كه اينها احكام شرعى اند، بلكه از آن روى است كه اين ها احكامى درونى اند و انسانى كه با ايمان زيست مى كند، چنين احكامى را مراعات خواهد كرد. اين احكام، بيشتر احكام اخلاقى و اعتقادى اند. در ميان احكامى كه پولس بر آنها تأكيد دارد و به انجام دادن آنها تأكيد مى كند و آنها را از لوازم زندگى روحانى برمى شمرد، نمى توان احكام تشريعى به معناى رايج آن را يافت. با اين همه، تأكيد او بر پاره اى از احكام، و لو احكام اخلاقى يا اعتقادى، نشان مى دهد كه نمى توان پولس را به تبليغ اباحيگرى متهم كرد. او شريعت و عنصر تشريع را از دايره نجات و رستگارى خارج مى كند، از آن جهت كه اطاعتى جسمانى است و بيرونى نه روحانى. از نگاه او ممكن است آدمى در جسم مطيع باشد، ولى اين اطاعت مايه نجات نيست. اطاعت بايد درونى باشد: زيرا مختونان واقعى ما هستيم كه خدا را در روح عبادت مى كنيم (فيلپيان 3:3) و نيز مى گويد: لهذا لازم است كه مطيع او شوى، نه به سبب غضب فقط، بلكه به سبب خير خود نيز (روميان 13:5). شايد به همين دليل است كه مى گويد ايمانْ اطاعت و شريعت را استوار مى كند[84]
در نگاه پولس شريعت امرى خارج از وجود آدمى نيست، بلكه روح القدس آن را در دل آدمى حك كرده[85] و اين نكته، افتراق و تمايز شريعت قديم و جديد است.
در حقيقت پولس با مطرح كردن ايمان و نجات از طريق شريعت ايمان بر آن است كه بگويد اگر آدمى به اين گوهر دست يابد، از درون به واسطه روح القدس هدايت مى گردد و ديگر نيازى ندارد كه يك زبان بيرونى به نام شريعت او را به اطاعت فراخواند.
8. مقايسه رويكرد پولس و عيسى
به همين دليل، اينان بسيار كوشيده اند تا با تأويل پاره اى از آموزه هاى پولس، ميان آنچه او مى گويد و آنچه عيسى گفته آشتى برقرار سازند. هانس كونگ، الاهيدان برجسته مسيحى، معتقد است تدبر و ژرف نگرى در سخنان پولس سبب خواهد شد كه به اين نتيجه برسيم كه جوهره كلام عيسى و پولس يكى است و اين دو با هم اختلافى ندارند. او باور اختلاف ميان آموزه هاى پولس و عيسى را در زمينه شريعت زاييده يك انديشه لوترى مى داند و تفاسير دسته نخست را به انديشه لوترى نسبت مى دهد: «اگر كسى پولس را ازچشم انداز تفاسير لوترى مطالعه كند، اعتقاد راسخ پيدامى كند كه درنگاه پولس با مرگ و سپس رستاخيز عيسى مسيح بى ترديد شريعت يهود پايان يافته است و اكنون اناجيل(بشارت ها) به جاى شريعت رواج يافته اند.شريعت يهود نزد مسيحيان بى اهميت است و جاى خود را به ايمان به مسيح سپرده است و اكنون ايمان مهم تلقى مى گردد.[87]
با اين حال، اين دسته از الاهيدانان تفاوت آشكار عبارات و شيوه گفتارى عيسى و پولس را انكار نكرده اند و معتقدند اين تفاوت ناشى از اين است كه عيسى روستازاده بوده و به زبان ماهيگيران و كشاورزان سخن مى گفت و چون آنان از تشكيلات بهره گيرد، ولى پولس شهرنشين بوده و تصورات خود را در زندگى شهرى به چنگ آورده بود. به همين دليل، طبيعى است كه چون عيسى سخن نگويد.[90]
ولى واقعيت آن است كه عيسى هرگز نافى جوهره شريعت نبود. او در پى اصلاح اطاعت از شريعت بود.[91] در سرتاسر اناجيل نمى توان يافت كه عيسى(علیه السّلام) حتى حكمى از احكام تورات را نفى كند، بلكه نفى حتى يك حكم را از زايل شدن آسمان و زمين مشكل تر مى داند (متى 5) و هميشه اعلام كرده است كه نيامده است تا حكمى از احكام شريعت را نفى كند (متى). انتقادى ترين سخنان عيسى نه از شريعت بلكه از معلمان و مبلغان شريعت است و درواقع از چگونگى اطاعت كردن از آن و حال اين كه پولس نافى اصل و جوهره شريعت است و آن را از اساس بى ارزش دانسته، در نجات انسان بى تأثير مى داند.
كتاب نامه
1. الان، كول، التفسير الحديث للكتاب المقدس، العهد الجديد الرساله الى غلاطيه (ج9)، ترجمه به عربى الفى فاضل، دارالثقافه بيروت، 1994.
2. شركة ماستر ميديا، التفسير التطبيقى للعهد الجديد، دارالياس، 1995.
3. متى، المسكين، شرح رسالة القديس بولس الرسول الى اهل روميه، ديرالقديس انبارمقار، 1992.
4. باركلى، ويليام، تفسير العهد الجديد، دارالثقافه، مصر 1982.
5. بولس، باسيم، معجم الاهوت الكتابى، بيروت، دارالمشرق، 1986.
6. پالما، آنتونى، بررسى رساله هاى پولس، آرمان رشيدى، آموزشگاه كتاب، 1994.
7. ترجمه تفسيرى كتاب مقدس.
8. تيسن، هنرى، الاهيات مسيحى، ترجمه ميكائيليان، انتشارات حيات ابدى، تهران.
9. جيمس انس، نظام التعليم فى علم اللاهوت القويم، چاپ دوم، بيروت 1890.
10. حبيب، سعيد، سيرة بولس الرسول، دارالتأليف والنشر.
11. الفغالى، خورى بولس، دراسات بيبليه.
12. كهن، آبراهام، رجال كتاب مقدس، ترجمه گرگانى.
13. كهن، آبراهام، گنجينه اى از تلمود، تهران، يهوداحى، 1350.
14. متى المسكين، القديس بولس الرسول، 1992، مطبعه ديرالقديس انبار مقار.
15. مرى جويور، ديويد، درآمدى به مسيحيت، ترجمه حسن قنبرى، مركز مطالعات اديان، قم 1381.
16. ميشل، توماس، كلام مسيحى ترجمه حسين توفيقى، مركز مطالعات اديان، قم 1377.
17. دورانت، ويل، تاريخ تمدن، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران 1366.
18. ياسپرس، كارل، مسيح، ترجمه احمد سميعى گيلانى، انتشارات خوارزمى، تهران 1373.
_. James D. G. Dunn, The Theology of Paul, The Apostle, New York, 1998.
_. D. G. Dunn, The Cambridge Comepanion to St Paul James, New York, 2003.
_. George Arthur Buttrick, The Interpreter's Bible, 1995, The united state of America.
_. Joseph carbinal Ratziuger ch. schonbera, Catechism of the Catholic Church, Ignatius press, San francisco, 1994.
_. W. R. F. Browning, The International Standard Bible, Encyclopedia.
_. Catholic, Encyclopedia, New York, the encychbpedia press inc, 1907.
_. Alister McGroth, Christian Theology, cambridge, mass: Blackwell, 2002.
_. The Canons and Decress of the Sacred and Ecunmenical Council of Trent, Sess.
_. Great Christian Thinkers, Hans Kung, New York, continuun.
پي نوشت ها :
[80]. Nomos
[81]. Halakha
[82]. Kung, Hans, ibid, p.18
[83]. تفسير تطبيقى عهد جديد، ص523.
[84]. Catholic, P.2053
[85]. باسيم، بولس، همان، ص447.
86. The International Standard Bible, v.3, P. 81
[87]. Kung, Hauns, ibid, P.24.
[88]. Kung, Hans, ibid, P.24.
[89]. Kung, Hans, ibid, P.24.
[90]. Kung Hans, ibid, P.24.
[91]. ياسپرس، عيسى، ترجمه احمد سميعى، ص155.