نخستين آفريده از منظرى اسلامى و مسيحى (1)
اشاره
در نگاه به روايات و جمع بندى آنها، هم به معانى ظاهرى الفاظ و هم به برداشت هاى فلسفى، عرفانى و كلامى توجه شده و ديدگاه صدر المتألهين(رحمت الله علیه) ، كه در شرح اصول كافى نگاهى جامع به اين بحث داشته، مورد تأكيد قرار گرفته است. نگاه عرفانى و كلامىِ قاضى سعيد قمى(رحمت الله علیه) در شرح توحيد صدوق، كه به تعبير بعضى از بزرگان در مباحث كلامى و اعتقادى مثل و مانندى ندارد، نيز مورد توجه قرار گرفته است. در ميان شارحان فيلسوف و عارفى كه به تفسير و تحليل قرآن و سنت پرداخته اند به همين دو اكتفا شده است. ديدگاه بزرگانى چون فيض كاشانى و ملاصالح مازندرانى به همين دو ديدگاه نزديك است. اما در طرح ديدگاه محدثان، تنها به ديدگاه مرحوم مجلسى اشارت رفته است، زيرا عالمانى چون صاحب عوالم شبيه همين ديدگاه را دارند. گفتنى است كه چون علامه مجلسى حديث «اول ما خلق الله العقل» را حديثى عامى مى داند از اين رو جمع بندى او از روايات با جمع بندى ملاّ صدرا و قاضى سعيد متفاوت است. نگارنده در اين مقاله با ارجاع محققان به چند كتاب اصيل روائى شيعى، از قبيل من لايحضره الفقيه و كنز الفوائد كراجكى اثبات نموده است كه حديث مذكور بين عامه و خاصه مشهور بوده است. به منظور تكميل بحث به اجمال، ديدگاه فلسفه و عرفان اسلامى نيز مطرح شده است.
در بيان نظرگاه مسيحى، نگارنده توجه دارد كه اعتقاد به عهد عتيق جزئى از اعتقادات مسيحى است، اما با توجه به اين كه موضوع مقاله در قلمرو مسيحيت بر «كلمه» يا «لوگوس» انطباق مى يابد و بسيارى بر آنند كه اساس اين تفكر از فلسفه يونان باستان و از طريق فيلون يهودى به دست پولس و يوحنا رسيده است، تا به حدى موضوع را در فلسفه يونان و تفكر فيلونى پى گرفته ايم و طبعاً در طرح ديدگاه فيلون ، نيم نگاهى هم به تعاليم دين يهود داشته ايم.
واژه «نخستين آفريده» در معناى تحت اللفظى اش به ابتداى زمانىِ خلقت، اشاره دارد، لذا منعكس كننده نظريات و تفكرات مختلف نيست، زيرا اولا قبل از خلقت ماده، سخن از زمان بى معناست و ثانياً از نگاه عرفان و بسيارى از مكاتب فلسفى، رابطه موجودات با خداوند رابطه خلق و ايجاد نيست، بلكه رابطه صدور است و صدور به معناى آفرينش بعد از عدم نيست، بلكه به معناى ظهور بعد از خفاء است. بر اساس نظريه صدور، موجودات صرفاً تجلى و تنزّل كمالات ذاتىِ حق تعالى هستند، البته تجلى و تنزلى داراى مراتب. از ديدگاه عرفان مى توان از «صادر اول» يا «تجلى اول» سخن گفت، اما از «آفريده نخستين» نمى توان حرفى زد، زيرا خلقت و آفرينش اساساً به معناى وجود بعد از عدم است; كما اين كه در اعتقاد نامه هاى مسيحى نيز مخلوقيت و آفريده شدن حضرت عيسى(علیه السّلام) مطرح نيست، بلكه از «مولوديت» او سخن رفته است. بر اين اساس اگر بخواهيم عنوان بحث، جامع همه نظريات باشد يا بايد واژه «آفريده» را به معنايى اعم به كار ببريم تا شامل صادر نيز شود، يا از عنوان هاى متعددى استفاده شود: «نخست آفريده، صادر اول، مولود نخستين...». مقصود از اوليّت زمانى در اينجا يعنى اگر زمانى بود و مى خواستيم موجودات فرازين را بر اساس آن رتبه بندى كنيم، «نخستين آفريده» پيش از همه بود.
عنوان مورد بحث از منظرهاى متفاوت مورد بحث قرار گرفته است. متون فلسفى با تمام گرايش هاى متفاوتش، متون عرفانىِ تمام فرق و نحله هاى باطنى، و متون دينى اديان مختلف، هر كدام به گونه اى «نخستين آفريده» را معرفى نموده اند. امّا به جهت گستردگى بحث، تمركز ما در اين تحقيق بيشتر بر بيان نظريه دو دين مهم ابراهيمى، يعنى اسلام و مسيحيت آن هم بر اساس متون دينى آنها مى باشد. البته به برداشت ها، تفسيرها و تأويلات فلاسفه و عرفا از اين متون نيز به تناسب مى پردازيم.
اهميت بحث
از نگاه فلسفى: تمام سلسله علل و معلول ها به آن نخستين آفريده مى رسد و او خود بدون واسطه معلول حق تعالى است و از چنان بساطتى برخوردار است كه بر اساس قاعده سنخيّت بين علت و معلول، تنها او توانسته است معلول بلا واسطه خداوند باشد. پس سلسله علل و معلولات، تماماً، در تأثير و تأثر وكمالات خويش وام دار اين نخست آفريده اند. بنا به ديدگاه صدرايىِ امكان وجودى و فقرى، سلسله معلولات تا هيولاى اولى همه عين ربط به علل خود هستند و وجود آنها چيزى جز اضافه اشراقى سلسله علل هستى نيست و از خود هيچ هويت و ذات مستقلى ندارند. بر اين اساس هويت و تحقق سلسله موجودات هميشه در گرو عنايت و فيض مدام عقل اول و اولين علت (بعد از حضرت حق) بوده و است. همچنين در تلقى فلسفى، پايين ترين مرتبه معلولات، يعنى هيولاى اولا كه قوه محض است با پذيرفتن صور مختلف از جسميه، نباتيه، حيوانيه و انسانيه، به سوى علة العلل سير مى كند و با گذشت از مرحله هاى عقل هيولانى، عقل بالملكه و عقل بالفعل با عقل فعال اتصال يا اتحاد پيدا مى كند و از آن حد هم گذشته به مراتب عاليه عقول و مرتبه عقل اول ارتقاء پيدا مى كند.
از نگاه عرفانى: جريان فيض در قوس نزول از صادر اول، كه همان فيض منبسط و تجلى تمام اسماء و صفات حق تعالى به صورت مبسوط و يك جاست، شروع مى شود و تا آخرين تنزّلات ادامه پيدا مى كند، و سپس در قوس صعود، تمام موجودات از طريق نفس انسانى، كه حلقه اتصال دو قوس است، با سلوك و يا جذبه از تعينات و مراتب تجلى عبور كرده به لقاء تجلى اول و صادر نخستين كه تجلى تمام اسماء و صفات حسناى الهى است نائل مى گردند. پس در مقام نظر و به تعبير ديگر در مقام هستى شناسى، همه موجودات به ويژه انسان در پى لقاء عقل اول (صادر نخستين) و اتحاد با آن مى باشند.
اهميت عملى بحث: بحث از آفريده و يا صادر نخستين در عمل نيز نقش آفرين است، زيرا در جاى خود بحث شده است كه بين دانسته ها و بايسته ها پيوند عميقى[1] هست و شناخت در كنش و عمل تأثير مستقيم دارد، و از آنجا كه فيض حق از طريق عقل اول و يا صادر نخستين به موجودات مى رسد، پس هستى و هويت ما و تمام كمالات و هدايت ما، مرهون قابليت و فاعليت بى انتهاى آن تجلى تمام نماى حضرت حق بوده و است، پس شناخت او كه مظهر كامل خداى جميل على الاطلاق است، در دل انسان شور و عشق به زيبايى محض مى آفريند، عشق به زيبايى اى كه در نهاد انسان نهفته شده است و اين شور و عشق، سالك را به حركت در مى آورد. و از طرف ديگر مى توان با استمداد از آن در مسير سلوك احساس قوّت كرد و از رنج تنهايى بيرون آمد.
بجاست براى درك اهميت بحث از «اولين آفريده» يا «صادر نخستين» به سخنان دو فيلسوف و عارف بزرگ، يعنى مرحوم صدر المتألهين و قاضى سعيد قمى در مورد «حقيقت محمديه» كه ، چنانكه خواهد آمد، از نظر روايات و بيانات عرفانىِ اسلامى همان «اولين آفريده» است ، تمسك شود.
صدرا : «حقيقت محمديه كه همان عقل اول است، ملاك كيفر و پاداش است و شناخت به صورت شايسته فقط از طريق او ممكن است و حتى خداوند از تمام پيامبران براى نبوت او پيمان گرفته است».[2]
قاضى سعيد: «هر موجودى به واسطه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با تبعيت از اوامر و نواهى او، به قابليتى مى رسد كه از آن طريق، معارف الهى اى كه بر قلب پيامبر فيضان دارد، به قلب او انعكاس مى يابد و در آخرت از شفاعت او بهره مند مى شود». [3]
نخستين آفريده از نگاه قرآن و روايات اسلامى
اولا، حيات به حيوانات اختصاص ندارد و شامل ملائكه و جنيان نيز مى شود[6] آن جوهرى كه مبدأ موجودات است دو جنبه دارد:
الف) جنبه علوى كه از آن به «روح اعظم» تعبير مى شود و منشأ خلقت ارواح انسان و فرشته است; ب) جنبه سفلى كه از آن به «آب» تعبير مى شود و آن مبدأ پيدايش حيوانات و جنبدگان است.[7]
يادآورى 1: بعداً در جمع بندى روايات، حديثى از على(علیه السّلام) نقل خواهد شد كه طبق آن «آب» داراى مراتب است. رتبه اعلايش مافوق همه مجردات است، از اين رو مى توان آن را مبدأ تكوّن ارواح تلقى كرد. اما در مرتبه پايين منشأ خلقتِ مادّيات است.
يادآورى 2: در مبدئيت آب در آفرينش به گونه ديگرى نيز مى توان از قرآن استدلال كرد: زيرا از طرفى در آيه اى آمده است: «خداوند رحمان بر عرش مستقر شد» (5 طه) يعنى عرش تجلى «رحمانيت» خداوند است، و از طرف ديگر خلقت مظهر «رحمانيت» است: «الرحمن خلق الانسان» (الرحمن/ 1). اما عرش با اين عظمت خود بر «آب» تكيه داشته است: «و عرش خداوند بر آب مستقر بود» (7 هود). پس اين «آب»، هرچه باشد داراى جايگاهى برتر از عرش است و چنانكه از بعضى روايات بر مى آيد، حقيقت اين آب منشأ تكون همه موجوداتِ مادى و مجرد است.[8]
از نگاه روايات: امّا رواياتِ «نخستين آفريده» فراوانند و در آنها اين نخست آفريده به صورت هاى گوناگون، از قبيل: نور، نور پيامبر، روح پيامبر، عقل، قلم، آب، مشيئت، مَلَك كروبى، جوهر مطرح شده است. ما در هر مورد رواياتى را نقل مى كنيم و سه نوع جمع بندى را از سه استوانه علمىِ اسلامى، يعنى جناب صدر المتألهين با مذاق فلسفى، عرفانى و جناب قاضى سعيد قمى با گرايش عرفانى، كلامى و جناب مجلسى صاحب بحار الانوار با صبغه حديثى و كلامى عرضه خواهيم كرد و در نهايت خود به جمع بندى مستقلى مى پردازيم:
نور: فردى شامى در سؤالى از حضرت على عليه السلام پرسيد: اول مخلوق خدا چيست؟ حضرت فرمود: نور[9]
نور پيامبر: در دسته اى از روايات ، نور رسول خدا ــ صلى الله عليه و آله ــ به عنوان اولين آفريده معرفى شده است، در بعضى از اين روايات به يگانگى نور رسول خدا با انوار دوازده امام و حضرت زهرا ــ سلام الله تعالى عليهم ــ اشاره شده است. به بعضى از احاديث نور در اين باب اشاره مى شود:
1. جابر بن عبدالله انصارى مى گويد از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم: اول مخلوق خدا چيست؟ حضرت فرمود: «نور پيامبرت اى جابر، خداوند او را آفريده و از او هر چيزى را به وجود آورد...».[10]
2) سلمان فارسى مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اى سلمان! خداوند، قبل از خلقت آسمان، زمين، هوا، آب، خاك و انسان، مرا از نور مصفاى خود آفريد و به عبوديت فرا خواند، پس من اجابت نمودم و از نور من، على (علیه السّلام) را آفريد و او را به بندگى فرا خواند، پس او اطاعت نمود و از نور من و نور على، فاطمه را آفريد و او را به بندگى فرا خواند، پس اجابت كرد و از نور من و على و فاطمه، حسن و حسين را آفريد و آنها را به عبوديت دعوت كرد، پس اجابت نمودند و از نور حسين نُه امام را آفريد و آنها را به بندگى فرا خواند و آنها اجابت كردند و...».[11]
محمد و آل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) : در دسته اى از روايات آمده است كه اولين مخلوق ، نور چهارده معصوم است كه در اصل نور واحدند:
1. ابو حمزه ثمالى از امام سجاد ــ عليه السلام ــ نقل مى كند كه: «همانا خداوند ـ عزوجل ـ محمد و على و يازده امام را از نور عظمت خود به صورت ارواحى در پرتو نور خود آفريد و اينها قبل از خلقتِ مخلوقات، او را عبادت مى كردند...».[12]
2. امام باقر ــ عليه السلام ــ: «... پس اول چيزى كه خدا آفريد ، محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ما، اهل بيت بود كه از نور عظمتش آفريد و ما را به صورت سايه هايى سبز (اظلّة خضراء) در پيشگاه خود نگاه داشت...».[13]
3. امام باقر ــ عليه السلام ــ از حضرت على عليه السلام نقل مى فرمايد كه: «خداوند تبارك و تعالى احد و واحد است و در وحدانيتش يگانه است، سپس خداوند كلمه اى را فرمود كه به نور تبديل شد، سپس خداوند از آن نور حضرت محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را و من و ذرّيه ام را آفريد، سپس خداوند كلمه اى را فرمود كه به روح تبديل شد ، پس خداوند آن روح را در آن نور سكنا داد و آن روح را در بدن هاى ما قرار داد، پس ما روح خدا و كلمات او هستيم و ما حجاب خدا از مخلوقاتش مى باشيم...».[14]
عقل: نخست آفريده بودن عقل در جوامع اصيل روايى شيعه و اهل سنت وارد شده است، حتى بعضى از بزرگان مانند كراجكى، سيد بن طاووس و ديلمى اين حديث را مشهور بين شيعه و سنى دانسته اند.[17]
نقد: آيا نقل و تأييد كسانى مانند مرحوم صدوق و كراجكى كه از طرفى نزديك به عهد حضور ائمه اند و از طرف ديگر مخالف تفكرات صوفيانه اند، خاصه آنكه صدوق (رحمت الله علیه) در ابتداى من لايحضر مى فرمايد: من به روايات اين كتاب وثوق دارم و بر طبق آنها فتوا مى دهم براى اعتبار حديث كافى نيست؟ آيا مدعاى بزرگانى مانند و كراجكى، سيد بن طاووس (كه در تقوا زبانزد است) و ديلمى كه مى فرمايند: «اين حديث مشهور بين و خاصه است» و توجه فيلسوفان ژرف انديشِ، مثل ميرداماد و صدرا كه اين حديث را تلقى به قبول كرده و به شرح آن پرداخته اند، براى وثوق به صدور اين حديث شريف از پيامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) كفايت نمى كند؟
اما غناى فرهنگ اسلام در زمينه خاستگاه معارف عرفانى و فلسفى در ردّ ادعاى مستشرقين كافى است. ادعاى اينها بر روش «نقد تاريخى» مبتنى است، كه بر اساس آن خاستگاه هر تفكر جديد را مى بايد در فرهنگ ها و اديان پيشين شناسايى كرد. اين روش از اساس باطل است، زيرا بر تجربه گرايى افراطى مبتنى است كه در جاى خودش ابطال شده است.[18]
صدوق با چند واسطه از امام صادق ــ عليه السلام ــ از پدرش از جدش از اميرمؤمنان ــ عليه السلام ــ از رسول اكرم ــ صلى الله عليه و آله ــ آورده كه حضرت در ضمن مواعظى فرمود: «يا على! همانا اول مخلوقى كه خداوند عزوجل آفريد عقل بود كه خداوند به او فرمود: روى آور پس روى آورد، سپس فرمود: برگرد، پس برگشت، سپس فرمود: مخلوقى محبوب تر از تو نيآفريده ام، كيفر و پاداش به واسطه تو است».
چنانچه اشاره شد مرحوم علامه مجلسى در چند جاى بحار مى گويد، حديث «اول ما خلق الله العقل» عامى است و از طريق شيعه وارد نشده و حتى راجع به اين حديثِ امام صادق عليه السلام كه «ان الله خلق العقل و هو اول خلق من الروحانيين عن يمين العرش من نوره، فقال له ادبر...»[19] مى نويسد كه: اين حديث هم نمى رساند كه عقل، اولين مخلوق بوده است.
در پاسخ بايد گفت كه اولا حديث «اول ما خلق الله العقل» با وجود كثرت منابع شيعى بر نخست آفريده بودن عقل دلالت دارد و ثانياً در بحث از «اولين آفريده» از نگاه فلسفى خواهد آمد كه مخلوقاتِ ذاتاً و فعلا مجرد (يعنى عقول)، مى بايد مقدم بر نفوس و عالم ماده آفريده شده باشند، پس حديث منقول از امام صادق(علیه السّلام) نيز مؤيد حديث «اول ما خلق الله العقل» است، از اين رو عقل به ضميمه نقل معتبر دلالت دارد كه «اولين آفريده» عقل است.
مشيّت: 1. امام صادق ــ عليه السلام ــ: «خداوند مشيت را به خود مشيت و بقيه اشياء را با مشيّت آفريد».[20]
2. مضمون مناظره حضرت رضا ــ سلام الله عليه با عمران صابى چنين است: اولا، ابداع، مشيّت و اراده به يك معنايند و ثانياً، «مخلوق اولِ» خداوند «ابداع» است كه وزن و حركت ندارد و قابل شنيدن و ديدن و حس كردن نيست از اين عبارت مى توان به مجرد تامّ بودن مخلوق اول پى برد و مخلوق دوم، حروف اند كه توسط «ابداع» آفريده شده اند و وزن و رنگ ندارند و قابل ديدن نيستند، ولى قابل شنيدن هستند پس حروف مجرد تام نيستند، و چنانكه در اين روايت آمده منظور از اين حروف همان مقام فعل خداوند است كه به صورت «كن فيكون» تحقق مى يابد و اين حروف واسطه خلقت نوع سوم از مخلوقات اند و نوع سوم مخلوقات، شامل تمام مخلوقاتِ مادى است كه قابل حس و لمس و چشيدن و ديدن اند. در ادامه حضرت مى فرمايد، «نور» اولين فعل خداست كه همان نور آسمان و زمين است. و حروف به واسطه اين اولين فعل تحقق يافته اند.[21]
بنا به آنچه نقل شد مى توان گفت كه حقيقت ابداع يا مشيّت با اين «نور» يكى است، يعنى اين نور (يا مشيت) واسطه بين حق تعالى و حروفى است كه اصل و منشأ هر شيئى و مقام فعل خداوند هستند و در نتيجه، ساحت آن «نور» از مقام فعل بالاتر است. بر طبق اين حديث ، مقام مشيت عبارت است از: همان صادر نخستين، اول ما خلق الله، واسطه فيض كلى، مرتبه قضاء علمى، قدر ازلى در جلوه ذاتى و در نشئه لاهوت. و امام خمينى ــ قدس سره ــ در اين خصوص مى فرمايد: «و بالمشية ظهر الوجود و هى اسم الله الاعظم... و به فتح الله و به يختم».[22]
در احاديث و ادعيه آمده كه چهارده معصوم(علیهم السّلام) «مواضع مشية الله» و «تجلّى بخش ارادة الله»[24] يعنى ما مصنوع خداييم و آفرينش مصنوع ماست.
ادامه دارد ...
پی نوشت :
[1]. جوادى آملى، عبدالله، مبادى اخلاق در قرآن، تفسير موضوعى، ج10، ص41.
[2]. صدر المتألهين محمد بن ابراهيم شيرازى، شرح اصول كافى، ص219 و نيز رك: آيه 81 آل عمران.
[3]. قاضى سعيد قمى، شرح توحيد صدوق، ج1، ص106.
[4]. انبياء/ 30.
[5]. زيرا آثار حيات عبارت است از: علم يابى، علم دارى، تأثيرگذارى و تأثيرپذيرى و آيات مربوط به ملائكه و جن به اين نشانه ها دلالت دارد، البته ملائكه چون فعليت محض اند دچار انفعال و تأثر نمى شوند.
[6]. گويا اشاره به اين حديث دارد كه در بحار آمده: «اول چيزى كه خدا آفريد جوهرى بود، پس خداوند با مهابت به آن نظر كرد، پس آن جوهر به آب تبديل شد، سپس خداوند از آن «آب» آتش و هوا و نور را آفريد» بحار الانوار، ج64، ص13.
[7]. شيخ اسماعيل حقى برسوى در تفسير روح البيان، ج5، ص2 و 471 و كسانى ديگر نيز به اين احتمال در تفسير آيه اشاره كرده اند، مثل مرحوم فيض در صافى.
[8]. صدر المتألهين، شرح اصول كافى، ج1، ص2ـ400 و نيز اسفار اربعه، ج5، مبحث «اجماع الانبياء و الحكماء على حدوث العالم»، ص346.
[9]. علامه مجلسى، محمدباقر، بحار الانوار، ج57، ص17.
[10]. بحار، ج57، ص170.
[11]. همان، ص168.
[12]. بحار، ج15، ص23، ح 39 (باب ابتداى خلقت).
[13]. همان ح 41.
[14]. همان، ص10 و 9، ح 10.
[15]. براى كتب شيعه رك: ابن بابويه قمى، محمد بن على، من لايحضره الفقيه، ج4، بخش نوادر، ح4; كراجكى، محمد بن على (م 449هـ)، كنز الفوائد، ج1، ص57; ابن ادريس حلى (م 598هـ)، سرائر (مستطرفات)، ج6، ص621; طبرسى، حسن بن على بن فضل، مكارم الاخلاق، فصل 3، فى وصية النبى، ص443; ابن طاووس، على (م 664هـ)، سعد السعود، ص393; ديلمى، حسن بن ابى الحسن (ق 8)، اعلام الدين، ص172; ميرداماد (محمدباقر حسينى استرآبادى)، الرواشح السماوية، ص64، صدر المتألهين شيرازى، شرح اصول كافى، كتاب عقل و جهل، ح1; قاضى سعيد قمى، شرح توحيد صدوق، ج1، ص189 و 199; عاملى، شيخ حر، الجواهر السنية، ص117; براى كتب اهل سنت رك: ينابيع الموده، ج1، ص45; ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج18، ص85 (به نقل از امام صادق); حكيم ترمذى، كتاب ختم الاولياء، ص256و257.
[16]. بحار، ج1، ص102 و ج57، ص309; مرأة العقول، ج1، ص28 و رك: حسن زاده آملى، حسن، رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم، ص89.
[17]. گلدزيهر مستشرق مجارستانى در مقاله اى تحت عنوان «افكار نوافلاطونى و گنوسى در حديث» اين ادعا را دارد. ما مقاله او را به فارسى برگردانده و نقد كرده ايم و به زودى چاپ خواهد شد.
[18]. مجتهد شبسترى، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنت، ص7ـ160.
[19]. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج1، باب عقل و جهل، ح1.
[20]. بحار، ج54، ص56.
[21]. بحار، ج54، ص56 و نيز ج1، ص314.
[22]. امام خمينى(ره)، شرح دعاء سحر «باب مشيت» و رك: بحار الانوار، ج26، ص248.
[23]. بحار الانوار، ج97، ص348.
[24]. همان، ج57، ص178.