تلويزيون؛ به کجا چنين شتابان؟!
گفتگو با دکتر سيدعلي احمدي ابهري درباره تاثيربرنامههاي تلويزيوني بر سلامت روان بينندگان
آقاي دکتر! فيلمهاي ترسناک چه اثري بر سلامت روان ما ميگذارد و چرا ساخت اين فيلمها تا اين حد زياد شده؟
سوال بسيار حساسي است. کما اينکه در حال حاضر در بسياري از برنامههاي تلويزيوني دنيا و فيلمهاي سينمايي، روند جاذبهمند و پرکششي در توليد فيلمهاي ترسناک به خصوص فيلمهايي که در يکي دو دهه اخير ساخته شده است مشاهده ميکنيم. يک زمان در فيلمهايي مانند آنچه آلفرد هيچکاک ميساخت، معاني و مفاهيم آموزشي و حتي ارزشي نهفته بود، ضمن اينکه پرجاذبه بود و آموزههاي مضري هم به بيننده نميداد اما در دو دهه اخير بدآموزي فيلمها بدون ترديد از لحاظ اثراتي که در روان فرد و در يادگيري روشهاي آزاردهنده دارد، قابل توجه است، ضمن اينکه تاثيرات سويي نيز در ذهن و روان فرد از نظر عاطفي باقي ميگذارد. اين کشش در واقع يک نوع تناقض است زيرا فيلمها براي سرگرمي و لذت بردن و پر کردن اوقات فراغت ساخته ميشوند تا فرد احساس آرامش و لذت کند، در حالي که عکس اين قضيه پيش ميآيد. اين تناقض در حدي است که کشش براي آزار ديدن بيشتر شکل پيدا ميکند، به طوري که دهان فرد خشک ميشود، تپش قلب ميگيرد، اگر احساس گرسنگي داشته باشد، آن را از دست ميدهد و تمام حواساش را جمع ميکند که فلان موضوع جنايي يا رفتار خشن فرد به کجا کشيده ميشود. اين تناقض به احساس بيننده که خشم فرو خورده خودش را در اين فيلمها متظاهر ميبيند، برميگردد، بنابراين آنچه که خود علاقهمند است به نوعي انجام دهد ولي به دلايل اجتماعي قادر به انجام آن نيست يا موانعي که موجب ميشود فرد از انجام دادن اين قبيل کارها ابا داشته باشد را توسط ديگران و در اين قبيل فيلمها مشاهده ميکند. يادآوري چنين احساسهاي منفي در انسان، اثرات مطلوبي ندارد زيرا همانطور که گفتم در يادگيري و آموزش بيننده براي انجام کارهاي غلط تاثيرگذار است، چرا که قبح موضوع از بين ميرود. اگر تا به حال موانع اجتماعي، اخلاقي و عاطفي مانع از اين ميشد که فرد چنين کارهاي خشني را انجام دهد اما در اين فيلمها پردهدري شده و به راحتي ميبينيد که آدمها ميتوانند جنايت کنند و به راحتي يکديگر را بکشند، بنابراين اين احتمال مطرح ميشود که فرد از اين قبح و اعمال خشونتآميز نترسد و خود دست به انجام اين قبيل کارها بزند.
آيا نشان دادن صحنههاي فجيع جرم و جنايت و کشتن آدمها با اين توجيه که ديگران عبرت بگيرند درست است؟
خير به هيچ وجه اينطور نيست و اصلا توجيهي ندارد. اين امور ميتواند در راستاي مجازاتي که متناسب با جرم مرتکب شده توسط فرد خلافکار و در فضاهاي اجراي احکام صورت ميگيرد، انجام شود، بدون اينکه انتشار همگاني داشته باشد و در واقع نه تنها هيچ توجيهي براي پخش اين قبيل برنامهها از نظر روانشناختي وجود ندارد، بلکه اثرات منفي آن قطعي است. ميتوانيم اثرات آموزشي ناشي از کارهاي خلاف که به افراد جامعه انتقال داده ميشود که هر کس خلافکار است، نتيجه کارهاي خلاف خود را به صورت مجازات ميبيند را در قالبهايي که اثرات مطلوب رواني داشته باشد، انتقال دهيم. چرا بايد چنين حکم اجرايي را بياييم و همراه با مستنداتي که دال بر خلافکاري آن فرد است، ارايه کنيم؟ اگر اينطور باشد، پس هر جنايتکاري را که مجازات ميکنند بايد در تلويزيون نشان بدهند که نتيجه عمل خلافکار اين است. اين به هيچ وجه روش مطلوبي نيست و ما به چنين برنامههايي معترضايم.
آقاي دکتر! شما در روز چقدر وقتتان را صرف تماشاي تلويزيون ميکنيد؟
با نهايت تاسف خيلي خيلي خيلي کم. البته ما روانپزشکان کمتر با ديد تاثيرپذيري به تلويزيون نگاه ميکنيم، بلکه بيشتر با ديد کنجکاوانه نگاه ميکنيم تا ببينيم که برنامههايي که ارايه ميشود تا چه اندازه درست يا غلط است. انتقاد بر آنها وارد است يا ميتوانيم تحليلهايي از آنها داشته باشيم؟ به هر حال ما هم مانند افراد ديگر جامعه براي اوقات فراغتمان انتظاراتي از تلويزيون داريم.
از نظر روانشناسي براي سنين مختلف چه ساعتي براي ديدن تلويزيون بهتر است؟
طبيعتا بستگي به وضعيت شغلي و برنامههاي روزانه افراد دارد. به نظر ميرسد براي گروههايي که در خانه هستند مانند خانمهاي خانهدار، افراد بازنشسته، سالمندان و... برنامهها بايد اغلب قبل از ظهر و در جهت آموزشهايي که به لحاظ بهداشتي، تغذيه و يادگيريهاي اجتماعي است، پخش شود. گاهي اين دسته از افراد مورد اغماض قرار ميگيرند، در حالي که بهداشت رواني اين دسته از افراد تاثير بسيار مهمي روي ديگر افراد خانواده و جامعه دارد. براي کودکان و دانشآموزان نيز بعد از ظهرها زمان مناسبي است. برنامههاي سنگين و برنامههايي که جنبه سياسي اجتماعي دارد يا اخبار سياسي و... نيز بهتر است شب هنگام که شاغلان از سرکار به خانه برگشتهاند، پخش شود. حتما فيلمها و برنامههايي که سنگينتر است بايد ديرتر پخش شود تا مخاطبان خاص اين برنامهها بتوانند آن را تماشا کنند.
همانطور که ميدانيد برنامههاي تلويزيون ما رده سني مشخصي ندارد و ممکن است بچهها پا به پاي بزرگترها بنشينند و تمام برنامهها را ببينند. توصيه شما به خانوادهها در اين زمينه چيست؟
گاهي اجتنابناپذير است و بايد در زمانبنديهاي پخش برنامهها همانطور که اشاره شد دقت به خرج داد، يعني زمان برنامههايي که ميتواند اثرات مخرب آموزشي يا اثرات حادي روي يک گروه خاص داشته باشد بايد تنظيم شود. مثل ساعات اوليه روز يا ساعات پاياني شب که معمولا کودکان خواب هستند اما مهمترين موضوع برميگردد به زمانهايي که زمان انتخاب براي سريالها و فيلمهاي خاصي است که پربينندهترين اوقات را به خود اختصاص ميدهد. مثل قبل يا بعد از اخبار يا سرشب که همه در منزل هستند و عملا به تلويزيون رجوع ميکنند. نهايت دقت و حساسيت در اين زمان است تا برنامههايي در آن زمان ارايه نشود که اثرات مخربي براي برخي از ردههاي سني داشته باشد. مثل برنامههاي خشونت بار، برنامههاي کسلکننده و آزاردهنده و... که ممکن است اثرات سويي بر خانواده داشته باشد. متاسفانه گاهي اوقات در همين زمانها، گزارشهاي مستندي ميبينيم که به جاي اينکه اثرات آموزشي تاثيرگذاري داشته باشند اثرات بدي دارند. مثلا خود بنده چند روز قبل در تلويزيون ديدم که در گزارش پليس يک کاميون دنده عقب آمد و به يک موتورسيکلتسوار زد. آموزش دادن اين کار که رانندهها دقت و توجه کنند که مثلا بيتوجه دنده عقب نيايند خيلي خوب است اما چه ضرورتي دارد که حتما چهره خوني و احياي قلبي ـ ريوي و حتي مرگ آن موتورسيکلتسوار را، آن هم با آب و تاب نشان بدهند. اين برنامهها براي گروهي از رانندههايي که بيدقت هستند شايد اثر داشته باشد اما کودکان و خانوادهها چه گناهي دارند که با مشاهده چنين صحنههايي دچار آزردگي ميشوند؟ ميتوان آموزش را در قالبهايي فراهم و توليد کرد که اثر آموزشي خاص خودش را داشته باشد ولي اين اثرات مخرب و کسالتآور را هم نداشته باشد.
آقاي دکتر! فيلمهاي ترسناک چه اثري بر سلامت روان ما ميگذارد و چرا ساخت اين فيلمها تا اين حد زياد شده؟
سوال بسيار حساسي است. کما اينکه در حال حاضر در بسياري از برنامههاي تلويزيوني دنيا و فيلمهاي سينمايي، روند جاذبهمند و پرکششي در توليد فيلمهاي ترسناک به خصوص فيلمهايي که در يکي دو دهه اخير ساخته شده است مشاهده ميکنيم. يک زمان در فيلمهايي مانند آنچه آلفرد هيچکاک ميساخت، معاني و مفاهيم آموزشي و حتي ارزشي نهفته بود، ضمن اينکه پرجاذبه بود و آموزههاي مضري هم به بيننده نميداد اما در دو دهه اخير بدآموزي فيلمها بدون ترديد از لحاظ اثراتي که در روان فرد و در يادگيري روشهاي آزاردهنده دارد، قابل توجه است، ضمن اينکه تاثيرات سويي نيز در ذهن و روان فرد از نظر عاطفي باقي ميگذارد. اين کشش در واقع يک نوع تناقض است زيرا فيلمها براي سرگرمي و لذت بردن و پر کردن اوقات فراغت ساخته ميشوند تا فرد احساس آرامش و لذت کند، در حالي که عکس اين قضيه پيش ميآيد. اين تناقض در حدي است که کشش براي آزار ديدن بيشتر شکل پيدا ميکند، به طوري که دهان فرد خشک ميشود، تپش قلب ميگيرد، اگر احساس گرسنگي داشته باشد، آن را از دست ميدهد و تمام حواساش را جمع ميکند که فلان موضوع جنايي يا رفتار خشن فرد به کجا کشيده ميشود. اين تناقض به احساس بيننده که خشم فرو خورده خودش را در اين فيلمها متظاهر ميبيند، برميگردد، بنابراين آنچه که خود علاقهمند است به نوعي انجام دهد ولي به دلايل اجتماعي قادر به انجام آن نيست يا موانعي که موجب ميشود فرد از انجام دادن اين قبيل کارها ابا داشته باشد را توسط ديگران و در اين قبيل فيلمها مشاهده ميکند. يادآوري چنين احساسهاي منفي در انسان، اثرات مطلوبي ندارد زيرا همانطور که گفتم در يادگيري و آموزش بيننده براي انجام کارهاي غلط تاثيرگذار است، چرا که قبح موضوع از بين ميرود. اگر تا به حال موانع اجتماعي، اخلاقي و عاطفي مانع از اين ميشد که فرد چنين کارهاي خشني را انجام دهد اما در اين فيلمها پردهدري شده و به راحتي ميبينيد که آدمها ميتوانند جنايت کنند و به راحتي يکديگر را بکشند، بنابراين اين احتمال مطرح ميشود که فرد از اين قبح و اعمال خشونتآميز نترسد و خود دست به انجام اين قبيل کارها بزند.
آيا نشان دادن صحنههاي فجيع جرم و جنايت و کشتن آدمها با اين توجيه که ديگران عبرت بگيرند درست است؟
خير به هيچ وجه اينطور نيست و اصلا توجيهي ندارد. اين امور ميتواند در راستاي مجازاتي که متناسب با جرم مرتکب شده توسط فرد خلافکار و در فضاهاي اجراي احکام صورت ميگيرد، انجام شود، بدون اينکه انتشار همگاني داشته باشد و در واقع نه تنها هيچ توجيهي براي پخش اين قبيل برنامهها از نظر روانشناختي وجود ندارد، بلکه اثرات منفي آن قطعي است. ميتوانيم اثرات آموزشي ناشي از کارهاي خلاف که به افراد جامعه انتقال داده ميشود که هر کس خلافکار است، نتيجه کارهاي خلاف خود را به صورت مجازات ميبيند را در قالبهايي که اثرات مطلوب رواني داشته باشد، انتقال دهيم. چرا بايد چنين حکم اجرايي را بياييم و همراه با مستنداتي که دال بر خلافکاري آن فرد است، ارايه کنيم؟ اگر اينطور باشد، پس هر جنايتکاري را که مجازات ميکنند بايد در تلويزيون نشان بدهند که نتيجه عمل خلافکار اين است. اين به هيچ وجه روش مطلوبي نيست و ما به چنين برنامههايي معترضايم.
آقاي دکتر! شما در روز چقدر وقتتان را صرف تماشاي تلويزيون ميکنيد؟
با نهايت تاسف خيلي خيلي خيلي کم. البته ما روانپزشکان کمتر با ديد تاثيرپذيري به تلويزيون نگاه ميکنيم، بلکه بيشتر با ديد کنجکاوانه نگاه ميکنيم تا ببينيم که برنامههايي که ارايه ميشود تا چه اندازه درست يا غلط است. انتقاد بر آنها وارد است يا ميتوانيم تحليلهايي از آنها داشته باشيم؟ به هر حال ما هم مانند افراد ديگر جامعه براي اوقات فراغتمان انتظاراتي از تلويزيون داريم.
از نظر روانشناسي براي سنين مختلف چه ساعتي براي ديدن تلويزيون بهتر است؟
طبيعتا بستگي به وضعيت شغلي و برنامههاي روزانه افراد دارد. به نظر ميرسد براي گروههايي که در خانه هستند مانند خانمهاي خانهدار، افراد بازنشسته، سالمندان و... برنامهها بايد اغلب قبل از ظهر و در جهت آموزشهايي که به لحاظ بهداشتي، تغذيه و يادگيريهاي اجتماعي است، پخش شود. گاهي اين دسته از افراد مورد اغماض قرار ميگيرند، در حالي که بهداشت رواني اين دسته از افراد تاثير بسيار مهمي روي ديگر افراد خانواده و جامعه دارد. براي کودکان و دانشآموزان نيز بعد از ظهرها زمان مناسبي است. برنامههاي سنگين و برنامههايي که جنبه سياسي اجتماعي دارد يا اخبار سياسي و... نيز بهتر است شب هنگام که شاغلان از سرکار به خانه برگشتهاند، پخش شود. حتما فيلمها و برنامههايي که سنگينتر است بايد ديرتر پخش شود تا مخاطبان خاص اين برنامهها بتوانند آن را تماشا کنند.
همانطور که ميدانيد برنامههاي تلويزيون ما رده سني مشخصي ندارد و ممکن است بچهها پا به پاي بزرگترها بنشينند و تمام برنامهها را ببينند. توصيه شما به خانوادهها در اين زمينه چيست؟
گاهي اجتنابناپذير است و بايد در زمانبنديهاي پخش برنامهها همانطور که اشاره شد دقت به خرج داد، يعني زمان برنامههايي که ميتواند اثرات مخرب آموزشي يا اثرات حادي روي يک گروه خاص داشته باشد بايد تنظيم شود. مثل ساعات اوليه روز يا ساعات پاياني شب که معمولا کودکان خواب هستند اما مهمترين موضوع برميگردد به زمانهايي که زمان انتخاب براي سريالها و فيلمهاي خاصي است که پربينندهترين اوقات را به خود اختصاص ميدهد. مثل قبل يا بعد از اخبار يا سرشب که همه در منزل هستند و عملا به تلويزيون رجوع ميکنند. نهايت دقت و حساسيت در اين زمان است تا برنامههايي در آن زمان ارايه نشود که اثرات مخربي براي برخي از ردههاي سني داشته باشد. مثل برنامههاي خشونت بار، برنامههاي کسلکننده و آزاردهنده و... که ممکن است اثرات سويي بر خانواده داشته باشد. متاسفانه گاهي اوقات در همين زمانها، گزارشهاي مستندي ميبينيم که به جاي اينکه اثرات آموزشي تاثيرگذاري داشته باشند اثرات بدي دارند. مثلا خود بنده چند روز قبل در تلويزيون ديدم که در گزارش پليس يک کاميون دنده عقب آمد و به يک موتورسيکلتسوار زد. آموزش دادن اين کار که رانندهها دقت و توجه کنند که مثلا بيتوجه دنده عقب نيايند خيلي خوب است اما چه ضرورتي دارد که حتما چهره خوني و احياي قلبي ـ ريوي و حتي مرگ آن موتورسيکلتسوار را، آن هم با آب و تاب نشان بدهند. اين برنامهها براي گروهي از رانندههايي که بيدقت هستند شايد اثر داشته باشد اما کودکان و خانوادهها چه گناهي دارند که با مشاهده چنين صحنههايي دچار آزردگي ميشوند؟ ميتوان آموزش را در قالبهايي فراهم و توليد کرد که اثر آموزشي خاص خودش را داشته باشد ولي اين اثرات مخرب و کسالتآور را هم نداشته باشد.