مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد

مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد شاعر : انوري مرا بيکار بگذارد سر کاري دگر گيرد مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد که بگذارد هواي او هواداري دگر گيرد دل خود را دهم پندي اگرچه پند نپذيرد خورد زنهار با جانم وفاداري دگر گيرد ازو دوري نيارم جست ترسم زانکه ناگاهي رضاي او بجويد جان خريداري دگر گيرد اگر زان لعل شکربار بفروشد به جان مويي به جاي گل ز هجر او همي خاري دگر گيرد گل باغ وصالش را رها کردم به ناداني
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد
مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد
مرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد

شاعر : انوري

مرا بيکار بگذارد سر کاري دگر گيردمرا صوت نمي‌بندد که دل ياري دگر گيرد
که بگذارد هواي او هواداري دگر گيرددل خود را دهم پندي اگرچه پند نپذيرد
خورد زنهار با جانم وفاداري دگر گيردازو دوري نيارم جست ترسم زانکه ناگاهي
رضاي او بجويد جان خريداري دگر گيرداگر زان لعل شکربار بفروشد به جان مويي
به جاي گل ز هجر او همي خاري دگر گيردگل باغ وصالش را رها کردم به ناداني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.