به رواني و نفاذ فرمانت

به رواني و نفاذ فرمانت شاعر : انوري کان نرفتست ز نافرماني به رواني و نفاذ فرمانت بيشتر طالعي و يزداني حکمها بود که مانع بودند ديگري دارم و آن کم داني گر بدين عذر نداري معذور روز روشن چو شب ظلماني تا که نقاش فلک ننگارد باد چون روز شبت نوراني همه عمر از اثر دور فلک بي‌کران از مدد نفساني مدت عمر تو چون مدت دور جان ببر نيز که مي‌بتواني دلم اي دوست تو داري داني چه حديثست به جان ارزاني به دلي صحبت تو نيست گران اين بده تا مگر...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
به رواني و نفاذ فرمانت
به رواني و نفاذ فرمانت
به رواني و نفاذ فرمانت

شاعر : انوري

کان نرفتست ز نافرمانيبه رواني و نفاذ فرمانت
بيشتر طالعي و يزدانيحکمها بود که مانع بودند
ديگري دارم و آن کم دانيگر بدين عذر نداري معذور
روز روشن چو شب ظلمانيتا که نقاش فلک ننگارد
باد چون روز شبت نورانيهمه عمر از اثر دور فلک
بي‌کران از مدد نفسانيمدت عمر تو چون مدت دور
جان ببر نيز که مي‌بتوانيدلم اي دوست تو داري داني
چه حديثست به جان ارزانيبه دلي صحبت تو نيست گران
اين بده تا مگر آن بستانيگويمت بوسه مرا گويي جان
گويي آن نيست بدين آسانيگويم اين نيست بدان دشواري
که گرم جان ببري هم جانيني گرم بوسه دهي جان مني
گاهم از طيره‌گري مي‌رانيگاهم از عشوره‌گري مي‌خواني
گر سري در سخنم جنبانيگرچه در پاي تو افتم چه شود
اي به هر نيکويي ارزانيبا فلک يار مشو در بد من
قصه‌ي درد ز بي‌درمانيکه چو از حد ببري فاش کنم
مجد دين بوالحسن عمرانيتا ترا از سر من باز کند
وانکه از قدر کند کيوانيآنکه از راي کند خورشيدي
وانکه قهرش سبب ويرانيآنکه لطفش مدد آبادي
فتنه و جور و ستم زندانيآنکه در حبس سياست دارد
بسته‌ي طاعت او هر جانيبنده‌ي نعمت او هر انسي
موجهاي سخطش طوفانيابرهاي کرمش آذاري
سيرت حاجب او رضوانيصورت مجلس او فردوسي
کز پي رسم بود دربانينز پي منع بود دربانش
وي اثرهاي تو نوشروانياي هنرهاي تو افريدوني
خاک بر تارک چرخ افشانيتويي آن‌کس که اگر قصد کني
نامي و معدني و حيوانيمايه از جود تو دارد نه ز طبع
باد را از حرکت بنشانيتويي آن‌کس که اگر منع کني
آني از هرچه توان گفت آنياول فکرتي و آخر فعل
نه به اشکال قدر درمانينه ز آسيب قضاکوب خوري
پاي انديشه ز سرگردانيبه سر کوي کمالت نرسد
خاک بر خاک نهد پيشانيهر کجا نام وقار تو برند
آب آبي شود از حيرانيهرکجا شرح صفاي تو دهند
در نماز آيت احسان خوانيدر شکار از پي سائل تازي
به خرابي و به آبادانيآفتابي که رسد منفعتت
قوت ناطقه‌ي انسانيمعني از کلک تو گيرد نه ز عقل
همه کس داند و تو هم دانيانتقامت نه ز پاداش و جزا
که نه آلوده‌ي يک احسانيکه نه آزرده‌ي يک مکروهي
گرچه در دايره‌ي دورانيپيشي از دور به تمکين و جواز
گرچه در حيز چار ارکانيبرتر از نه فلکي در رفعت
صدهزاران صفت شيطانيدامن امن تو دارد پنهان
صد هزاران ملک روحانيکرم طبع تو دارد پيدا
باره‌ي محکم ناجسمانيحزم سنگين تو دولت راهست
عزم جزم تو قضاي ثانيعرض پاک تو جهان ثالث
روي بازار جهان فانياي نمودار حيات باقي
مانده محروم ز بي‌سامانيبنده روزي دو گر از خدمت تو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط