دو عيدست ما را ز روي دو معني

دو عيدست ما را ز روي دو معني شاعر : انوري هم از روي دين و هم از روي دنيي دو عيدست ما را ز روي دو معني مبارک دگر عيد قربان و اضحي همايون يکي عيد تشريف سلطان خداوند ما را ز ايزد تعالي به صد عيد چونين فلک باد ضامن اميري به صورت اميري به معني امير اجل فخر دين بوالمفاخر چو پيش زمرد بود چشم افعي به پيش کف راد او فقر و فاقه که در سايه‌ي عدل او ساخت ماوي نتابد بر آن آفتاب حوادث و يا کلک تو نايب چوب موسي ايا دست تو وارث دست حاتم دهد دهر...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دو عيدست ما را ز روي دو معني
دو عيدست ما را ز روي دو معني
دو عيدست ما را ز روي دو معني

شاعر : انوري

هم از روي دين و هم از روي دنييدو عيدست ما را ز روي دو معني
مبارک دگر عيد قربان و اضحيهمايون يکي عيد تشريف سلطان
خداوند ما را ز ايزد تعاليبه صد عيد چونين فلک باد ضامن
اميري به صورت اميري به معنيامير اجل فخر دين بوالمفاخر
چو پيش زمرد بود چشم افعيبه پيش کف راد او فقر و فاقه
که در سايه‌ي عدل او ساخت ماوينتابد بر آن آفتاب حوادث
و يا کلک تو نايب چوب موسيايا دست تو وارث دست حاتم
دهد دهر بر احتشام تو فتويکند چرخ بر احترام تو محضر
ز عدل تو بر دست ظلمست حنيز امن تودر پاي فتنه است بندي
کشد بر خط رزق جود تو اجريشود بر خط عز جاه تو ضامن
فرود آمد از آسمان باز عيسيز عدلت زمين است چونان که گويي
دهد عزمت اندر بلا من و سلويدهد حزمت اندر وغا امن و سلوت
که آيد ازو لازم احياء موتيصرير قلمهاي تو نفخ صورست
به تن هست لاغر وزو ملک فربيبه لب هست خاموش وزو عقل گويا
بود آب تيغ ترا روح مجرينهد کشت قدر ترا ماه خرمن
مزاج عدو چون به گرمي زدفليز آب حسامت به سردي ببندد
عجب نيست آن خاصيت زاب کسنيبه سبزي و تلخي چون کسني است الحق
چنانست چون طورگاه تجليدل حاسد از باد عکس سنانت
که گويد چنين مصلحت هست يانيچو تو حکم کردي قضا هم نيارد
چه از روي فرمان چه از روي تقوياشارات تو حکمهائيست قاطع
چه سلطان اعظم چه دستور اعليبه تشريف و انعام اگر برکشيدت
به انعام اين جز تو کس نيست اوليبه تشريف آن جز توکس نيست درخور
کنم نثري آغاز يا شعري انشيچو من بنده در وصف انعام و شکرت
کشد در مديح تو شعرم به شعريرسد در ثناي تو نثرم به نثره
ز نعمت تو رفعت ز مدح تو فخريعروسان طبعم کنند از تفاخر
چو پيدا کنم حاجتي گويي آريچو انشا کنم مدحتي گويي احسنت
در احسنت مضمر دوصد گونه حسنيدرآريت مدغم دو صد گونه احسان
چو مدحت همي بايدم کرد باريروا نيست در عقل جز مدحت تو
کند بر جهان سعد چون نحس امليالا تا که دوران چرخ مدور
که باشد ز دوران چرخت تمنيهمه سعد و نحس فلک باد چونان
به قصرت تولاي ايوان کسريبه قدرت مباهات اجرام گردون


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط