زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ شاعر : انوري که آسمان نتواند نظير آن پيوست زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ وزين کشنده دو دام سيه سپيد که هست ز دامگاه عناصر چه فايدهست بگو بدين دو دام همين مرغ صيد کرد و بجست که روزگار پس از انتظار نيک دراز نماند مردمک ديدهاي که ديده نخست اگرچه در غم هجرت به نوک ناخن اشک هزار ديده نگردد ز اشک ميگون مست وگرچه هيچ شبي نيست تا ز دست دماغ که از چه عيد و عروسي کرانه کرد و برست زبان حال همي گويد اينت مقبل مرد...