هيچ سر آستان تو بنسود شاعر : انوري که کله گوشه بر سپهر نخست هيچ سر آستان تو بنسود ديو در دولت تو حرزپرست باز در طاعت تو کبک نواز که ازو هيچ ديو فتنه نجست آن شهابست کلک مسرع تو گرد تشويش از جهان بنشست ابر عدل تو نايژه بگشاد آز هم در زمان ز فاقه برست همتت دامن کرم بفشاند بيم دست تو چرخ را از دست اي به جايي که از علو بفکند چون بر آتش بود قدم پيوست انوري را ز حرص خدمت تو گاه و بيگه چه هوشيار و چه مست نتواند که زحمتت ندهد اي...