مرحبا مرحبا درآي درآي

مرحبا مرحبا درآي درآي شاعر : انوري اثر خير اثير دين خداي مرحبا مرحبا درآي درآي وي محيط فلک سپرده به پاي اي زمام قضا گرفته به دست نه به از همت تو مکنت جاي نه به از خدمت تو آلت جاه وز رکابت زمانه ناپرواي از نهيبت ستاره بي‌آرام وي ز خورشيد گوي برده به راي اي بر افلاک دست کرده به قدر به سجود اندر آمدست سراي به سر کوي بوده‌اي که همي وي جهان با تو خرد رخ بنماي کاي فلک با تو پست ره بگذار به قدم در نهاد من بفزاي به کرم بر زمين من...
شنبه، 28 اسفند 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرحبا مرحبا درآي درآي
مرحبا مرحبا درآي درآي
مرحبا مرحبا درآي درآي

شاعر : انوري

اثر خير اثير دين خدايمرحبا مرحبا درآي درآي
وي محيط فلک سپرده به پاياي زمام قضا گرفته به دست
نه به از همت تو مکنت جاينه به از خدمت تو آلت جاه
وز رکابت زمانه ناپرواياز نهيبت ستاره بي‌آرام
وي ز خورشيد گوي برده به راياي بر افلاک دست کرده به قدر
به سجود اندر آمدست سرايبه سر کوي بوده‌اي که همي
وي جهان با تو خرد رخ بنمايکاي فلک با تو پست ره بگذار
به قدم در نهاد من بفزايبه کرم بر زمين من بخرام
چه شود ساعتي به فضل به پايمنزل ار در خور قدوم تو نيست
بر تر و خشک سايه پر همايتو همايي به فر و پر فکند
اختر من تويي کمر بگشاياي کمر بسته پيشت اختر سعد
همچنين سال و مه همي آرايکردي آراسته سراي مرا
چو رسي خدمتي همي فرمايچون رسم زحمتي همي آرم
تا بود اختران فلک‌پيمايتا بود آسمان زمانه‌نورد
باد قدر تو با فلک همتايباد عمر تو با زمانه قرين
خاليست تا تو سرو سعادت برسته‌اياي آنکه جويبار جهان از نهال جود
از روزگار يافته‌اي هرچه جسته‌ايالا نظير خويش که آن را وجود نيست
تو کار خويش کن که نه شيران مسته‌ايدست از سرم به علت تقصير برمگير
امسال از آن حديث ورق چون بشسته‌ايپارم سه دسته کاغذ نيکو بداده‌اي
به وقتي که اقبال دادت خدايچنان زندگاني کن اي نيک‌راي
گرت بر زمين آمد انگشت پايکه خايند از بهرت انگشت دست
که به هر سايه بود بر سرم سپاس همايبر آفتاب حوادث بسوزم اوليتر
که سرد شد دلم بر هواي باغ و سراياز اين سپس من و کنجي و خانه‌ي تاريک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.