نکنم خواجه را به شعر هجا نکنم خواجه را به شعر هجاشاعر : انوري ليک برخوانم آيتي ز نبينکنم خواجه را به شعر هجاخواجه آنست کايد از پي فيان قارون کان من موسينه چون اسبست کارم رخپرستيشها چون پيل و فرزين شه پرستمچو فرزين ميرود اکنون ز مستيرهي آمد چو رخ پيشت پياده