گمان مبر که ز بيعيبي عمادست آن گمان مبر که ز بيعيبي عمادست آنشاعر : انوري که هجو او نکنم يا ز عجز و کم سخنيگمان مبر که ز بيعيبي عمادست آنبراي من که هجا را بود هجا نکنيمديح گفت هجا کرده من بسم به عماد