دلبرا، در دل سخت تو وفا نيست چرا؟ شاعر : اوحدي مراغه اي کافران را دل نرمست و ترا نيست چرا؟ دلبرا، در دل سخت تو وفا نيست چرا؟ به سگانت نظري هست و بمانيست چرا؟ بر درت سگ وطني دارد و ما را نه، که چه؟ تو مرا کشتي و اميد بها نيست چرا؟ هر که قتلي بکند کشته بهايي بدهد بوسهاي خواهم و گويي که: روانيست، چرا؟ خون من ريزي و چشم تو روا ميدارد ديدم اين قاعده در شهر شما نيست، چرا؟ شهريان را به غريبان نظري باشد و من من ز تو دورم و او از تو جدا نيست چرا؟...