هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد

هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد شاعر : اوحدي مراغه اي عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم کرد هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد لب لعل تو به يک عشوه، که در کارم کرد خاطرم را ز حديث دو جهان باز آورد زخمها بر دل و فرياد نمي‌يارم کرد شورها در سر و با خلق نمي‌يارم گفت شربتي داد خيال تو، که بيمارم کرد مي‌شنيدم که: شود نيک به شربت بيمار تا چه زورست و تعدي که چنين زارم کرد؟ من ندانم سبب گرم و گدازي که مراست ذره‌اي بودم و نور تو پديدارم کرد سايه‌اي بودم و عکس...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد
هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد
هوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد

شاعر : اوحدي مراغه اي

عشقت از صومعه و مدرسه بيزارم کردهوست معتکف خانه‌ي خمارم کرد
لب لعل تو به يک عشوه، که در کارم کردخاطرم را ز حديث دو جهان باز آورد
زخمها بر دل و فرياد نمي‌يارم کردشورها در سر و با خلق نمي‌يارم گفت
شربتي داد خيال تو، که بيمارم کردمي‌شنيدم که: شود نيک به شربت بيمار
تا چه زورست و تعدي که چنين زارم کرد؟من ندانم سبب گرم و گدازي که مراست
ذره‌اي بودم و نور تو پديدارم کردسايه‌اي بودم و عکس تو بپوشيد مرا
در بر وي همه و روي به ديوارم کردديده تا باز گشودم بتو، انديشه ببست
بعد ازين حال ندانست که انکارم کردآنکه اندر عقب من به تعبد کوشيد
خفته بودم، صفت حسن تو بيدارم کردمرده بودم، به سخن‌هاي تو گشتم زنده
اوحدي زان قدحي داد، که هشيارم کردباده‌ي هر که چشيدم سبب مستي بود


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط