تير از کمان به من اندازد شاعر : اوحدي مراغه اي عشق از کمين چو برون تازد تير از کمان به من اندازد کو را چو موم بنگدازد درکس نيوفتد اين آتش چون ماه ما علم افرازد چون شاه ما سپه انگيزد جز سرکه در قدمش بازد؟ از دست بنده چه کار آيد؟ هرگز بغير نپردازد آن کس که غير او داند و آنگاه پرده که او سازد در پرده راه ندارد کس پس بهتر آنکه بننوازد بنوازدم چو بخواهد زد آن رخ چو پرده براندازد بس فتنها که برانگيزد از گونهي دگر آغازد با...