چون قد تو در چمن نباشد شاعر : اوحدي مراغه اي چون روي تو ياسمن نباشد چون قد تو در چمن نباشد شيرين تر از آن دهن نباشد اندر همه تنگهاي شکر کين لاله در آن چمن نباشد اي باغ، مشو غلط ز رويش کان قاعده بيشکن نباشد اي باد، مده به زلف او دل گر فاش کنم، ز من نباشد جانا، ستمي که ميکني تو جز داغ تو بر کفن نباشد فردا سر گورم ار بکاوي وقتي بيني، که تن نباشد پيوند که با تو کرد جانم بر قامت هر بدن نباشد پيراهن وصل چون تو جاني جز خاک درت...