نه به اندازهي خود يار گزيدي، اي دل شاعر : اوحدي مراغه اي تا رسيدي به بلايي که شنيدي، اي دل نه به اندازهي خود يار گزيدي، اي دل که به زخمي چو کبوتر برميدي، اي دل سپر ناوک آن غمزه چرا گشتي باز؟ بارها گفتم و از من نشنيدي، اي دل صفت بار بلايي، که کنون بر دل ماست ترک سر گفتي و پشتم بخميدي، اي دل بيدلي رفتي و خود را بشکستي، اي تن بس کن اين پرده که بر من بدريدي، اي دل پيرهن چند کنم پاره ز سوداي تو من؟ سر خود گير، که ما را نخريدي، اي دل هر...