اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل

اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل شاعر : اوحدي مراغه اي يار خطاپرست را بر سر آن خطا مهل اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل سخره‌ي هر دغل شدم، اي فلک دغا مهل خسته‌ي هر ستم شدم، اي قدم بلا برو آب ز کار ما بشد، باد در آن سرا مهل خاک زمين او شدم، آتش ما فرو نشان لطف کن و به دست خود پيرهنم قبا مهل ايکه نهاده‌اي مرا بر سر دل کلاه غم اين که تو جاي آشتي، در دل ما بجا مهل چند کني به جنگ من روي جفا؟ که راي زن؟ با تو که گفت در جهان: هيچ خوشي بما مهل؟...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل
اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل
اي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل

شاعر : اوحدي مراغه اي

يار خطاپرست را بر سر آن خطا مهلاي سحري دعاي من، در دلش آن جفا مهل
سخره‌ي هر دغل شدم، اي فلک دغا مهلخسته‌ي هر ستم شدم، اي قدم بلا برو
آب ز کار ما بشد، باد در آن سرا مهلخاک زمين او شدم، آتش ما فرو نشان
لطف کن و به دست خود پيرهنم قبا مهلايکه نهاده‌اي مرا بر سر دل کلاه غم
اين که تو جاي آشتي، در دل ما بجا مهلچند کني به جنگ من روي جفا؟ که راي زن؟
با تو که گفت در جهان: هيچ خوشي بما مهل؟با همه خلق سر خوشي وز من خسته سرکشي
مدت انتظار تو دير شد اي خدا مهلاوحدي از جفاي تو دور شد از کنار تو


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط