از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟

از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟ شاعر : اوحدي مراغه اي در طلب وصل تو زار و پريشان شدن؟ از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟ واقعه‌اي مشکلست: ديدن و نادان شدن هر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟
از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟
از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟

شاعر : اوحدي مراغه اي

در طلب وصل تو زار و پريشان شدن؟از تو مرا تا به کي بي‌سر و سامان شدن؟
واقعه‌اي مشکلست: ديدن و نادان شدنهر نفسم خون دل ريزي و گويي: مگوي
مصلحت من نبود در پي درمان شدنمن ز تو درمان دل جستم و دشمن شدي
گر نزند روي تو راي پشيمان شدنزلف تو در بند آن هست که: شادم کند
دل بربودن ز من هر دم و پنهان شدنروي ترا عادتست، زلف ترا قاعده
با چو تو مسکين کشي دست و گريبان شدنهر چه تو خواهي بکن، زانکه نه کار منست
راي ترا هيچ نيست راه به پايان شدنخلق به دير و به زود راه به پايان برند
بين که: چه گنجي دروست با همه ويران شدنبر دل ويران من طعنه زدن تا به چند؟
کار دل اوحدي بر سر پيمان شدنکار تو پيمان شکن نيست به جز سرکشي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط