اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو

اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو شاعر : اوحدي مراغه اي عرعر خجل از قد چو سرو چمن تو اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو بوي شکن طره‌ي‌عنبر شکن تو پاي نفس اندر جگر نافه شکسته مويي به جهاني بخرند از بدن تو آنها که به مويي بفروشند بهشتي از رشک شکر خنده‌ي تنگ دهن تو دل تنگ شود غنچه و لب خشک و جگر خون آن رسته‌ي دندان جو در عدن تو بر عقد گهر طعنه زند گاه تبسم بينا کندش بوي خوش پيرهن تو بر پيرهن ار نقش کني صورت نرگس کاهيدن مويي نپسندد ز تن تو شد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو
اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو
اي رشک گل تازه رخ چون سمن تو

شاعر : اوحدي مراغه اي

عرعر خجل از قد چو سرو چمن تواي رشک گل تازه رخ چون سمن تو
بوي شکن طره‌ي‌عنبر شکن توپاي نفس اندر جگر نافه شکسته
مويي به جهاني بخرند از بدن توآنها که به مويي بفروشند بهشتي
از رشک شکر خنده‌ي تنگ دهن تودل تنگ شود غنچه و لب خشک و جگر خون
آن رسته‌ي دندان جو در عدن توبر عقد گهر طعنه زند گاه تبسم
بينا کندش بوي خوش پيرهن توبر پيرهن ار نقش کني صورت نرگس
کاهيدن مويي نپسندد ز تن توشد کاسته چون موي تن اوحدي، ارچه
زنجير بلا گشته دو مشکين رسن تودر حلق دل سوخته‌ي شيفته خاطر


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما