زود شود باز بستهي تو شاعر : اوحدي مراغه اي عاشق از دام جستهي تو زود شود باز بستهي تو عارض چون لاله دستهي تو رونق گل ميبرد هميشه قند بريزد ز پستهي تو آن شکريني، که وقت بوسه طرهي در هم شکستهي تو رحم، که بر هم شکست ما را رشتهي عهد گسستهي تو وقت نيامد که باز بندي؟ ماه جمال خجستهي تو عيد من آن دم بود که بينم زان تن چون سيم شستهي تو تن به سرشک چو سيم شويم زين دل در خون نشستهي تو اوحدي، اينجا چه گرد خيرد؟ سينهي مجروح...