گر چه زان ما گشتي، سر ما چه داني تو؟ شاعر : اوحدي مراغه اي ور چه مات ميخوانيم، اين دعا چه داني تو؟ گر چه زان ما گشتي، سر ما چه داني تو؟ از خدا سفر کردن، در خدا چه داني تو؟ چون ز خود نشد خالي هيچ نفس خودبينت گر هدر شودخوني، يا هبا چه داني تو؟ شب چو خفته ميباشي تا به روز در خلوت آن کلاه داران را در قبا چه داني تو؟ اي که مرد معني را زير خرقه ميجويي چون نديدهاي او را «هو» و «ها» چه داني تو؟ «ها» و «هو» که در حالت ميزني و او نايد آسمان هفتم...