مشتاق آن نگارم آيا کجاست گويي؟ مشتاق آن نگارم آيا کجاست گويي؟شاعر : اوحدي مراغه اي با ما نمينشيند بي ما چراست گويي؟مشتاق آن نگارم آيا کجاست گويي؟وين قصه خود بر او باد هواست گوييما در هواي رويش چون ذره گشته پيدادر دين خوبرويان کشتن رواست گوييصد بار کشت ما را ناديده هيچ جرمياين غم هنوز دارم آن دل کجاست گويي؟نزديک او شد آن دل کز غم شکسته بوديتا زندهاي حکايت زان سر و راست گويياز زلف کژرو او گر بشنوي نسيمياين ناز و سر گراني از بخت ماست گوييبا ديگران بياري آسان بر آورد سرآنرا سبب ندانم اين خون بهاست گوييخون دلم بريزد و آنگاه خشم گيردتن خسته شد وليکن دل را رضاست گوييگفتا که: جان شيرين پيش من آر و زين غمرخت گزيده گم شد، دزد آشناست گويياز اوحدي دل و دين بردند و عقل و دانش