در آن مدت، که بود از محنت تب

در آن مدت، که بود از محنت تب شاعر : اوحدي مراغه اي جهان بر چشم من تاريک چون شب در آن مدت، که بود از محنت تب بدين پرتو بگفتم پانصد بيت دلم مصباح گشت و فکرتم زيت رجب را بيست روز از ماه رفته شب شنبه، که بود آغاز هفته به پايان بردم اين در حال ضجرت به سال «واو» و« ذال» از سال هجرت نهادم « منطق‌العشاق» نامش چو ديدم در سخن خيرالکلامش نبات خاطر پاک منند اين به اصل از طبع دراک منند اين به تاييد الهي زاده از فکر شگرفانند يکسر بالغ و بکر ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در آن مدت، که بود از محنت تب
در آن مدت، که بود از محنت تب
در آن مدت، که بود از محنت تب

شاعر : اوحدي مراغه اي

جهان بر چشم من تاريک چون شبدر آن مدت، که بود از محنت تب
بدين پرتو بگفتم پانصد بيتدلم مصباح گشت و فکرتم زيت
رجب را بيست روز از ماه رفتهشب شنبه، که بود آغاز هفته
به پايان بردم اين در حال ضجرتبه سال «واو» و« ذال» از سال هجرت
نهادم « منطق‌العشاق» نامشچو ديدم در سخن خيرالکلامش
نبات خاطر پاک منند اينبه اصل از طبع دراک منند اين
به تاييد الهي زاده از فکرشگرفانند يکسر بالغ و بکر
گر ايشان را به آب خود بخوانيسبق گيرند بر آب از رواني
گران کاوين به يوسفشان سپردمچو هر يک را زليخايي شمردم
جهان را از من اين خوش يادگاريستخرد را نزهتي، جان را بهاريست
جمالش چشم کژبين را نشايدنظر در وي به چشم راست بايد
ز چشم عيب جوي زن به مزدانخداوندا، نگه دارش ز دزدان
مکن پيدا، اگر چيزي نهفتيمبپوشان آنچه ما کرديم و گفتيم
به روي ما ميار، از لطف، فردابديهايي، که از ما گشت پيدا
مدار از اوحدي توفيق خود دوردر آن روزي که تابي بر جهان نور


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط