اوحدي، گر سر لجاجت نيست

اوحدي، گر سر لجاجت نيست شاعر : اوحدي مراغه اي زو نخواهي که خواست حاجت نيست اوحدي، گر سر لجاجت نيست زو چه خواهي که باشد آن به ازو؟ باغ و خرمن چه خواهي و ده ازو؟ کو نمايد به هر مرادت راه تو ازو وقت حاجت او را خواه ور جزو خواهي اين ارادت نيست گر مريدي جزو مرادت نيست خيز و بيخود برو، که او ماند هر که بي‌او رود فرو ماند تو نماني، چو آشنا گردي او شوي گر ز خود فنا گردي آنچه کردي طلب درين خانه است مرغ آن باغ صيد اين دانه است تير آن شست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اوحدي، گر سر لجاجت نيست
اوحدي، گر سر لجاجت نيست
اوحدي، گر سر لجاجت نيست

شاعر : اوحدي مراغه اي

زو نخواهي که خواست حاجت نيستاوحدي، گر سر لجاجت نيست
زو چه خواهي که باشد آن به ازو؟باغ و خرمن چه خواهي و ده ازو؟
کو نمايد به هر مرادت راهتو ازو وقت حاجت او را خواه
ور جزو خواهي اين ارادت نيستگر مريدي جزو مرادت نيست
خيز و بيخود برو، که او ماندهر که بي‌او رود فرو ماند
تو نماني، چو آشنا گردياو شوي گر ز خود فنا گردي
آنچه کردي طلب درين خانه استمرغ آن باغ صيد اين دانه است
تير آن شست بر نشانه‌ي تستزلف معشوق زير شانه‌ي تست
به خدا باشد ار تواند رفتبه خود آنجا کسي نداند رفت
يا خود او يا از آن او باشدهر چه اندر جهان او باشد
علم بر آستان او نرسدخرد اندر جهان او نرسد
از تو در نيم راه باز استدبا تو عقل ار چه بس دراز استد
ور براند، کجا تواني شد؟گر بخواند، جدا نداني شد
بستيزي کست ندارد دوستبگريزي، کجا روي که نه اوست؟
نقش ديوار دان و صورت درصورتي را کزو نبود خبر
که ز نقاش در گماني توسر اين نقش را چه داني تو؟
لم يزل بود لايزال بودما نباشيم و اين جلال بود
به خداي، ار خداي را بينيتا تو اين جاه و جاي را بيني
تو نبيني، گناه ما نبودز تو يک نفس جدا نبود
ز محمد توان رسيد آنجاراه خود کس به خود نديد آنجا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط