ساقي ار صاف نيست، زان دردي

ساقي ار صاف نيست، زان دردي شاعر : اوحدي مراغه اي قدحي ده، که خواب من بردي ساقي ار صاف نيست، زان دردي جام دردم بده، که نوش کنم نيست صافي، مهل که جوش کنم درد دردي به من رها کردند صف پيشينه صافها خوردند درد بهتر که درد برجانم درد دل را به درد بنشانم چه توان کرد ؟ از آن ما اينست اقتضاي زمان ما اينست خنک آنان که زود مست شدند! گر چه آن دوستان ز دست شدند دور او بيش ده، که دير آمد دلم از جان خويش سير آمد شب چو بيگه شود بخوابانش مست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساقي ار صاف نيست، زان دردي
ساقي ار صاف نيست، زان دردي
ساقي ار صاف نيست، زان دردي

شاعر : اوحدي مراغه اي

قدحي ده، که خواب من برديساقي ار صاف نيست، زان دردي
جام دردم بده، که نوش کنمنيست صافي، مهل که جوش کنم
درد دردي به من رها کردندصف پيشينه صافها خوردند
درد بهتر که درد برجانمدرد دل را به درد بنشانم
چه توان کرد ؟ از آن ما اينستاقتضاي زمان ما اينست
خنک آنان که زود مست شدند!گر چه آن دوستان ز دست شدند
دور او بيش ده، که دير آمددلم از جان خويش سير آمد
شب چو بيگه شود بخوابانشمست بگذار در بيابانش
ور خمارش کند شرابي هستجايش اين به که جاي خوابي هست
بده اين جام، تا به خود باشمروز مرگ ار به حال بد باشم
بنه اين جام بر سر سنگمچون اجل در کشد به خود تنگم
جام بر کف رويم و جان بر لبتا چو آيد دل از دهان بر لب


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط