چه نشينم که فتنه بر پاي است

چه نشينم که فتنه بر پاي است شاعر : خاقاني رايت عشق پاي برجاي است چه نشينم که فتنه بر پاي است محنت عشق نيز مي‌بايست هرچه بايست داشتم الحق بگريزد نه بند بر پاي است صبر با اين بلا ندارد پاي بر سر تيغ چون توان پاي است راستي به که صبر معذوراست آنکه شاخ زمانه پيراي است بيخ اميد من ز بن برکند هم شود، تا فلک بر اين راي است کار من بد شده است و بدتر ازين يا از آن کس که کار فرماي است از که نالم بگو ز کارگزار مار از آن کس که ما را فساي است...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چه نشينم که فتنه بر پاي است
چه نشينم که فتنه بر پاي است
چه نشينم که فتنه بر پاي است

شاعر : خاقاني

رايت عشق پاي برجاي استچه نشينم که فتنه بر پاي است
محنت عشق نيز مي‌بايستهرچه بايست داشتم الحق
بگريزد نه بند بر پاي استصبر با اين بلا ندارد پاي
بر سر تيغ چون توان پاي استراستي به که صبر معذوراست
آنکه شاخ زمانه پيراي استبيخ اميد من ز بن برکند
هم شود، تا فلک بر اين راي استکار من بد شده است و بدتر ازين
يا از آن کس که کار فرماي استاز که نالم بگو ز کارگزار
مار از آن کس که ما را فساي استناله دارد ز زخم، مار سليم
که نه بس جاي راحت افزاي استخيز خاقاني از نشيمن خاک


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط