ما به غم خو کردهايم اي دوست ما را غم فرست شاعر : خاقاني تحفهاي کز غم فرستي نزد ما هردم فرست ما به غم خو کردهايم اي دوست ما را غم فرست خلعههامان درد بخش و تحفههامان غم فرست جامه هامان چاک ساز و خانههامان پاک سوز گر همه اشکي به دست آيد تو را، آن هم فرست چون به ياد ما رسي دستي به گرد خود برآر اي به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست خستگي سينهي ما را خيالت مرهم است گه گهي ما را خبر زان زلف خم در خم فرست يوسف گم گشتهي ما زير بند زلف توست...